«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قدم اول را که برداشتی، اگر به موقع دومی را برنداری، ممکن است خیلی زود از همان اولی هم عقبنشینی کنی.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قدم اول را که برداشتی، اگر به موقع دومی را برنداری، ممکن است خیلی زود از همان اولی هم عقبنشینی کنی.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تو خواستنیترینی و اصلاً فقط تویی که خواستنی هستی و هر چیزی هر قدر که خوب به تو ربط پیدا کند. تو آن خواستنیترینی که سخت من و ما را میخواهی، سخت سخت، خواستنیترین خواهان. من اما چشمانم سخت به دنبال چیزهای دیگر است و ....
خواستنت را به من بیاموز و نصیبم گردان، سخت خواستنت را! بخواه که سخت خواهانت باشم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سه رکعت نماز مغرب،
چهار رکعت نماز عشاء،
چند دسته نرگس شیراز برای مادر و پدر،
و لبخند به رویشان، هر چه بیشتر بهتر!
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
پس از مدتها آمدم بیرون، نفسم گرفت. از خودم، نه از خانه، از خودم، نه از هوا.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
کار دنیا حساب و کتاب دارد، اما ممکن است حسابش حساب دو دو تا چهار تا نباشد. یک دو دو تا چهار تا یاد گرفتی، خیلی دنبال قضاوت در مورد حساب و کتاب کار دنیا نباش.
«حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو / که کس نگشود و نگشاید به حکت این معمّا را»*
تازه اینجا صحبت از حکمت است، نه حساب دو دو تا چهار تا. کلاً خیلی از وقتهایی که خودت را سخت جدی گرفتهای، اگر بتوانی از بیرون نگاه کنی، میبینی که سخت خندهداری. بد هم نیست، کمی شاد میشوی.
___________________________________________________________________
*حافظ
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
برای نوشتن از چند سال پیش تقریباً همیشه مردد بودم. یعنی همیشه یک سؤال بود که برای چه بنویسم و این که نوشتن و ننوشتنش چه فرقی میکند؟ این «برای چه» خیلی مهم بود. تازه اگر جوابی میدادم باید مطمئن میشدم که دارم راستش را به خودم میگویم. چند باری هم از بعضی وبلاگنویسها، بهخصوص آنها که نوشتههایشان بیشتر حال و هوای حدیث نفس و ذکر افکار و احوالات شخصی داشت، غیرمستقیم این سؤال را پرسیدم و طبیعتاً در آن میان بود کسی که غیرمستقیم (و البته شاید به حق) گفت که به تو ربطی ندارد.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
هر انتخابی، هر کاری، هر چیزی هست، ببین چهقدر برای خداست (نگاه کن به دلت) و چهقدر مطابق رضای خداست (هر قدر میفهمی)، تهش هم ببین چهقدر به خدا نزدیک شدی یا میشوی (نگاه کن به حالت).
_______________________
پی نوشت: همین نوشتنها مثلاً.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قرار بود تا زمانی که کمی بهتر شوم (یا بدیهایم کمی کمتر شود) ننویسم یا کمتر بنویسم. نشد، بدتر شدم. حالا شاید دوباره بنویسم، بلکه شرم کمی سرعت سقوطم را کم کند.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دوست یا دوستان نادیدهای در وبلاگ «اطهر» زحمت کشیدهاند و در یک کار هنری، یکی از جملات پریشان این وبلاگ را زیر عبارات زیبا و ارزشمندی از شهید بزرگوار، حاج ابراهیم همت درج کردهاند (اگرچه در اصل جای نوشتهی من خیلی پایینتر است) و برای من ارسال کردهاند. از این دوست یا دوستان گرامی بسیار سپاسگزارم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی حواست به وقت نماز نیست، یعنی حواست نیست برای چه زندگی میکنی (اگر فهمیده* باشی).
__________________________________________________________________________
*منظور «دانستن» نیست.