من عین الف نه، مثل دالم

من و طبیبان دوّار

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

همکاران گرامی! به‌اطلاع می‌رساند مراسم گرامی‌داشت سومین سالروز شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از ساعت 10 در سالن ... برگزار می‌گردد. ضمناً در پایان این مراسم پیکر شهید گمنام از محل مراسم تا درب جنوبی محوطه‌ی ... تشییع خواهد شد.

نسبتمان چیست؟ من بیمار هزارمرضم و آنان «طبیب دوّار*»، که رنگ از رسول مهربانی (ص) گرفته‌اند. من گرفتار جهل و غفلت و کوتاه‌همتی و امراض بسیار دیگرم و آنان پزشکانی هستند که برای درمان امراض روح، مرزی نمی‌شناسند. پس هر بار، این طبیب است که بر بالین بیمار حاضر می‌شود.

... و این سومین بار بود.

_________________________________________________________________

* «طبیب دوّار بطبه» تعبیر اما علی (ع) درباره‌ی پیامبر اکرم (ص) در خطبه‌ی 108 نهج‌البلاغه.

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

نصیحت‌های مشفقانه؟!

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

  • بابا ول کن این قراضه رو. از لاستیک و رنگ و چراغش بگیر تا موتور و برق و بنزینش، یه‌جای سالم نداره، همش می‌لنگه. رو یه ربع دیگش نمی‌شه حساب کرد. دم‌به‌دقیقه تو راه می‌ذارتت، باید پیاده بشی، هل بدی. این جاده هم که همش دست‌انداز و گیر و گرفتاریه. پیاده شو، بیا با اون‌یکی برو. موتورش عین ساعت کار می‌کنه. آب‌ورنگ و بدنه‌رو که آدم می‌بینه جیگرش حال میاد. توشم که انقدر راحت و ترو‌تمیزه، آدم کیف می‌کنه. کولر و بخاریش که به‌راهه به‌کنار، صندلیش هم گرم‌کن داره. سیستم سرگرمیشم که همه‌چیش جفت‌وجوره. اصلاً‌ نمی‌فهمی وقت و راه چه‌جوری می‌گذره. یه‌جوری می‌برتت که آب تو دلت تکون نخوره.
  • می‌دونم. ولی من دوست دارم برم این‌طرف، این هم می‌خواد این‌طرفی بره، بالاخره سعی می‌کنیم با هم کنار بیایم و یه‌جوری حلش کنیم. اما اون‌یکی می‌خواد بره اون‌طرفی. من اون‌طرف کاری ندارم.

__________________________________

پی‌نوشت: چرا نمیای؟ چرا نمی‌ری؟

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

چند نکته در باب متخصصین و غیرمتخصصین همه‌چیزدان

بسم الله الرّحمن الرّحیم

مدتی پیش، یکی از همکاران، یک فایل ویدیویی درباره‌ی اثر دانینگ - کروگر را در گروه همکاران به‌اشتراک گذاشت. در پاسخ به آن ویدیو، من فایل کتاب 1The Death of Expertise (زبان اصلی) را در گروه قرار دادم و گفتم که این کتاب حاوی نکات جالب و قابل‌تأملی در ارتباط با این موضوع است. در ادامه، آن همکار گرامی از من خواستند نظرم را درباره‌ی کاربرد عملیاتی این بحث در دفتر (محل کار) بیان کنم. من هم پاسخ دادم: «خواندن کتاب را هنوز به پایان نرسانده‌ام و به‌علاوه، برای تطبیق بهتر این موضوع با کار دفتر، نیازمند مشاهده، تجربه و اندیشه‌ی بیشتر هستم، اما درباره‌ی کاربرد عملی این بحث برای خودم (به‌طور کلی)، نکاتی را که به‌نظرم می‌رسد، عرض می‌کنم». به‌نظرم رسید که شاید با انتشار آن نکات در این‌جا بتوانم از نظرات دوستان هم بهره‌مند شوم.

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عین الف

امام رئوف از زبان سید دل‌نشین

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سلام و رحمت خدا به روح پاک این سید دل‌نشین و معلم مشفق.

 

 

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
عین الف

واثق شو

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

در راستای مطلب پیشین، «ندا آمد که واثق شو به الطاف خداوندی»1:

«وَمَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِیمًا؛ وَمَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا»2

____________________________________________

1- حافظ

2- سوره‌ی نساء، آیات 111-110

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

ماجرای تو بود و خودت

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

هر ظلمی که به دیگری کردی، خودت برای جبرانش حرکتی بکنی یا نه، خداوند برای او جبران می‌کند، حالا این‌طرف (خودش بفهمد یا نفهمد) یا آن‌طرف، یا هر دو. اما اگر خودت برای جبران گامی برنداشتی، تو می‌مانی و ظلمی که به خودت کردی تا «کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً1». راستش، گویی اصل ماجرا برای هر کس همین است: آمده بودی که قد بکشی و چیزی بشوی برای خودت. با خودت چه کردی؟

____________________________________________

1- اسراء، 14

۶ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
عین الف

خداحافظ طلبه‌ی سابقاً مهندس

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سه‌شنبه عصر بود که اینستاگرام را باز کردم و در استوری حجت‌الاسلام سرلک، یکی از پست‌های آقای علی شاملو را دیدم که نوشته‌ای قریب به این مضمون روی آن گذاشته شده بود: «علی شاملوی عزیز هم رفت». اصلاً متوجه نمی‌شدم که منظور چیست. این پست را که مربوط به سالروز تولد چهل سالگیشان بود، چند وقت پیش خوانده بودم. پست را دیدم، همان بود که در انتهایش هم از آرزوی شهادت گفته بود. گفتم شاید حاج آقای سرلک با آقای شاملو شوخی کرده‌اند و یا خبر اشتباهی به ایشان رسیده است. رفتم جلوتر تا رسیدم به صفحه‌ی کتابرسان و فهمیدم که متأسفانه اتفاقی افتاده است، اما همچنان امیدوار بودم که اشتباهی شده باشد و در جست‌وجوی نشانه‌ای که مؤید اشتباه بودن این خبرها باشد. اما هر چه پیش رفتم، آن‌چه بیشتر تأیید شد، خبر درگذشت آقای شاملو بود، حجت‌الاسلام علی صفوی شاملو، یک طلبه‌ی سابقاً مهندس.

چند سال پیش بود که از طریق خواندن یکی از پست‌های بازنشرشده‌ی کانال تلگرامی آقای شاملو به کانال تلگرامی ایشان رفتم و نخستین بار اندکی با برخی احوال و اندیشه‌های ایشان آشنا شدم. آن‌چه برای من جذاب بود، یکی علاقه‌ی ایشان به آثار و اندیشه‌های استاد صفای حائری بود (که خودم نیز مدتی بود تا حدی با آن‌ها آشنا و به آن‌ها علاقه‌مند شده بودم) و دیگری پیشینه‌ی زندگی آقای شاملو که پیش‌تر یک دانشجوی خوب رشته‌های مهندسی بودند (مثل خودم)، اما ورود به حوزه و فعالیت در مسیری جدید را برای ادامه‌ی زندگی انتخاب کرده بودند و این تصمیم اخیر، به‌نظرم حرکت شجاعانه‌ای بود که من هیچ‌گاه جرأتش را نداشتم.

در مورد این‌که آقای شاملو که بود و چه کرد، من نمی‌توانم چندان توضیحی بدهم. مطلب زیر، شرح کوتاهی است که خود ایشان در مورد ماجرای تغییر مسیر زندگیشان در کانال تلگرامشان منتشر کرده بودند:

«چرا شیفته «عین صاد» هستم؟

در طول این سال‌های طلبگی ، شاید پرتکرارترین سؤالی که پاسخ داده‌ام، این بوده که «چه شد که پس از سال‌ها تحصیل دانشگاهی و کار صنعتی و ... طلبه شدی». (شاید بد نباشد عرض کنم که بنده فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی امیرکبیر و کارشناسی ارشد مهندسی صنایع از دانشگاه علم و صنعت هستم و در 28 سالگی تحصیل حوزوی را آغاز کردم.)

این سؤال یک جواب دارد و آن هم آشنایی من با نوشته‌ها و اندیشه‌های استاد «آیت الله علی صفایی حائری» است. در تمام سال‌های دانشجویی، حتی لحظه‌ای به ذهنم خطور نکرده بود که ممکن است روزی لباس «طلبگی» بپوشم و «آخوند» شوم. تا این‌که استاد را شناختم و همه زندگی‌ام به هم ریخت ...

یادم هست که مشغول آماده شدن برای آزمون دکتری بودم. آن سال‌ها، سال‌های ۸۶ و ۸۷، کتابخانه دانشگاه تهران تا ساعت ۱۲ شب باز بود و برای مطالعه آنجا می‌رفتم.

هر روز صبح کتاب آمار مهندسی جان فروند و یکی دو تا دیگر از منابع مهندسی صنایع را به همراه چند تا از کتاب‌های استاد توی کیفم می‌گذاشتم و به کتابخانه می‌آمدم. شب، هنگام برگشتن به منزل، می‌دیدم که فقط کتاب‌های استاد را خوانده‌ام و تمام روزم به مطالعه و تفکر روی آنها گذشته است.

اولین تجربیات تبلیغی من در همین دوران و قبل از طلبگی شکل گرفت، که در جمع‌های چند نفری، کتاب «رشد» ایشان را توضیح و شرح می‌دادم و آثار شگفت آن را روی دوستانم می‌دیدم. از اینجا ایده طلبه شدن کم‌کم در ذهنم جدی شد و رسیدم به جایی که الان هستم.

در این هشت سال، روزبه‌روز بیشتر معتقد شده‌ام که نوشته‌ها و اندیشه‌های استاد، گنجینه‌ای بینظیر است. امروز اعتقاد جدی دارم که برای معرفی دین و پاسخ به هجمه‌ها و شبهه‌ها، و تبیین اینکه اصلاً در دنیای پرآشوب و پرتحول امروز چه نیازی به دین داریم و زندگی دیندارانه چه برتری بر زندگی بدون دین دارد، هیچ مجموعه‌ای بیشتر از آثار ایشان راهگشا نیست، مخصوصاً اگر با مخاطب دانشگاهی، اهل مطالعه و خوشفکر مواجه باشیم. و البته سلوک عملی پیامبرگونه و برخوردهای تربیتی و انسان‌ساز ایشان هم دنیایی دیگر است که جذابیتی، چه بسا بیشتر از اندیشه ایشان داشته باشد.

توضیح بیشتر این موضوع، و ویژگی‌های نظام اندیشه‌ای استاد صفایی را در فایل صوتی زیر عرض کرده‌ام که اولین جلسه از سیر مطالعاتی آثار استاد است. امیدوارم نیازمندان واقعی، این مباحث را بشنوند و منشأ تحول برایشان باشد. ان‌شاءالله درباره این عالم ربانی و تئوریسین تربیت دینی، و همچنین درباره مسیر طلبگی در دنیای امروز بیشتر خواهم نوشت.»

حجت‌الاسلام علی صفوی شاملو (یا به‌قول برخی از اهل ذوق «عین صاد شین») همچون استاد علی صفایی حائری (متخلص و مشهور به «عین صاد») در سانحه‌ی رانندگی درگذشتند، آقای شاملو در سن چهل سالگی و استاد صفایی در سن چهل و هشت سالگی.

آقای شاملو، مدتی پیش مجموعه‌ی ارزشمند «کتابرسان» را بنیان نهادند و توسعه دادند که امیدوارم این مجموعه همچنان در مسیر خود به پیشرفت و رشد ادامه دهد.

_______________________________________________________________

پی‌نوشت:

اول) پیکر مرحوم شاملو، امروز، پنج‌شنبه، 26 اسفند 1400 به خاک سپرده شد. اگر مایل بودید و توانستید برای ایشان نماز لیله‌الدفن بخوانید (علی صفوی شاملو فرزند مجتبی).

دوم) وبسایت کتابرسان در نشانی زیر در دسترس است و در اینستاگرام هم با نام ketabresan_net2 می‌توانید از فعالیت‌های کتابرسان باخبر شوید.

https://ketabresan.net

 

سوم) کانال تلگرام مرحوم شاملو در نشانی زیر در دسترس است:

https://t.me/ali_shamlu

 

چهارم) در نشانی زیر هم کانال تلگرامی که آقای شاملو برای شرح آثار استاد صفایی ایجاد کرده بودند در دسترس است:

https://t.me/einsad_sharh

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عین الف

پیشواز بهار و ایستگاه ته‌سیگار

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اعیاد گذشته و آینده‌ی ماه شعبان بر همه‌ی همراهان گرامی مبارک! از جمله دستاوردهای چند روز پیاده رفتن به محل فیزیوتراپی، زیارت ایشان بود به‌عنوان نخستین درختی که پیش از رسیدن رسمی بهار پیش رو، چشمان مرا به دیدن چند شکوفه مهمان کردند.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

ارل گری

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اگر کسی به آن خانم گوینده‌ی تبلیغ چای شهرزاد دسترسی دارد، مراتب سپاس و قدردانی ما را به ایشان ابلاغ کند که با لحن و لهجه‌ی بسیار نیتیو خود در بیان عبارت «ارل گری»، هر بار به ما یادآور می‌شود که چه‌قدر در توهم آموختن زبان انگلیسی در مدرسه و دانشگاه و کلاس‌های بیرون از این دو، آب در هاون کوبیدیم و ساعت‌های عمر را بر باد دادیم. البته که قطعاً‌ راضی به تحمل این همه زحمت از جانب ایشان نبودیم.

البته سال‌هاست که فهمیده‌ام چای ایرانی با ذائقه و مزاج من سازگارتر است و رایحه‌اش برایم خاص‌تر و دلپذیرتر است.

___________________________________________________________

پی‌نوشت: ببخشید اگر مطالب چندان پربار نیستند.

۳ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
عین الف

خوبه؟

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

انگشت کوچک دست چپم، دچار عارضه‌ی انگشت ماشه‌ای شده است. حالا چرا انگشت کوچک دست چپ، نمی‌دانم، شاید در نگه داشتن Shift یا Ctrl فشار زیادی را متحمل شده است. در جلسه‌ی اول فیزیوتراپی، آقای فیزیوتراپیست الکترودهای دستگاه stimulator را داخل پدهای خیس دو طرف انگشت می‌گذارد و می‌بندد. بعد می‌گوید که با شروعِ کارِ دستگاه، احساس گِزگِز و سوزن‌سوزن شدن در انگشتت خواهی داشت. جریان را زیاد می‌کند و می‌پرسد: «خوبه؟»، با قدری تأمل و تعجب پاسخ می‌دهم: «نمی‌دونم». جریان را قدری بیشتر می‌کند و حس گز‌گز هم بیشتر می‌شود و دوباره می‌پرسد: «الان خوبه؟»، و من که نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم، تقریباً بلند می‌خندم و فیزیوتراپیست می‌گوید: «کلاً خوشحالی!» می‌گویم: «آخه نمی‌دونم خوبش چه‌جوریه، کمش خوبه، زیادش خوبه؟» و توضیح می‌دهد: «منظورم اینه که قابل‌تحمله؟». تأیید که می‌کنم می‌رود سراغ نفر بعدی. نمی‌توانم به او بگویم تصویری که در ذهنم آمد این بود که جریان برق را به من وصل کرده و ضمن زیاد کردن آن با لبخند کج در حالی که مثل شخصیت‌های کارتونی یک دندانش می‌درخشد، می‌پرسد: «خوبه؟ خوبت شد؟ حالت جا اومد؟».

یک ربع بعد، برمی‌گردد و جریان را که حالا تا حد زیادی برای انگشتم عادی شده است، به‌مقدار قابل توجهی بیشتر می‌کند و با لبخند می‌پرسد: «الان چی، خوبه؟» و من باز می‌خندم.

__________________________________________________________________

عید مبعث بر همه‌ی دوستان مبارک!

۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
عین الف