«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بیا معامله کنیم. من خودم را بدهم، همه‌ی خودم را، طوری که از من هیچ نماند، و در عوض بیشتر و بیشتر تو را داشته باشم. تو را که داشته باشم، هیچ هم که از من نماند، و اصلاً نباید هم که بماند، آن‌وقت هستم. بی‌تو، با همه‌ی خودم، نیستم که نیستم. ای کاش ...

_________________________________________________

پی‌نوشت: تصنیف «به‌سوی تو» چه‌قدر زیباست. کاش می‌شد این‌چنین بود: «کی رود رخ ماهت از نظرم، به‌غیر نامت کی نام دگر ببرم ... به دست تو دادم دل پریشانم، دگر چه خواهی ... یک دم از خیال من نمی‌روی ای غزال من ... تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام ...»