من عین الف نه، مثل دالم

۵ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

بال‌های گسترده‌ی مهربانی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

همان‌جا در حرم امام رضا (ع) پرسیدم: «چه‌کار کنم؟»

گفت: «وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً»1

راستش را بخواهی، بیرون از خانه و برای دیگران هر چه‌قدر خوب و دلنشین و خوش‌اخلاق و ... باشی، اگر در خانه و با والدین چنان نباشی، همه‌اش به درد خودت می‌خورد. نه، در واقع، اصلاً به‌درد خودت نمی‌خورد. چون همه‌ی این‌ها باید در نهایت به‌درد خودت بخورد، اما با این وضع، به‌درد خودت نمی‌خورد، به‌درد دیگران شاید. کار می‌لنگد. جای دیگر، ممکن است منفعت‌طلبی و رودربایستی و کسب وجهه باشد و نقش بازی کردن و ادا‌و‌اطوار و .... آن‌جا که این‌ها کمرنگ است خانه است و فضای خانوادگی و به‌ویژه پیش والدینی که از روز اولت را دیده‌اند و خودشان تا این‌جا همراهت بوده‌اند و پس از این نیز. پس اگر واقعاً ادعا داری که می‌خواهی کاری بکنی، اولین قدم همین‌جاست و شاید شرط پذیرش و سنگ محک همه‌ی آن قدم‌ها و ادعاهای بعدی و بیرونی. به‌درد خودت هم می‌خورد.

تکراری است؟ اشکالی ندارد، تکرارش خوب و لازم است. هر بار که دیدی خُلقت تنگ شد و دیدی لحنت دارد به‌سویی می‌رود که نباید، با خودت تکرار کن: «واخفض لهما جناح الذّل من الرّحمه».

_________________________________________________________

1- قرآن کریم، سوره‌ی اسراء، آیات 23 و 24

پی‌نوشت: «در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم که مردی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: من جوان بانشاط و ورزیده‌ای هستم و جهاد را دوست دارم؛ ولی مادری دارم که از این موضوع ناراحت می شود. پیامبر (ص) فرمود: «برگرد و با مادر خویش باش. قسم به خدایی که مرا به حق برانگیخته است، یک شب که مادرت با تو مأنوس گردد، از یک سال جهاد در راه خدا بهتر است.» (قرآن حکیم، ص 284، نکات و توضیحات آیات 23 تا 25)

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

مستوطن

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

...

اما خاطرات روزنوشت صهیونیست‌های نخستین، داستان دیگری را روایت می‌کند. این خاطرات، پر از نمونه‌ها و قضایایی است که نشان می‌دهد اتفاقاً وطن‌گزینان چه‌طور با پذیرایی خوب فلسطینی‌ها مواجه شدند و چه‌طور  فلسطینی‌ها به آن‌ها پیشنهاد [محل سکونت] و جان‌پناه داده و در موارد متعددی به آن‌ها آموزش دادند که چه‌طور روی زمین کشاورزی کنند.

فقط وقتی که روشن شد وطن‌گزینان برای زندگی کردن در کنار مردم بومی نیامده‌اند، بلکه آمده‌اند تا [آن‌ها را بیرون کنند و] جای آن‌ها را بگیرند بود که مقاومت فلسطینی‌ها آغاز شد. و وقتی این مقاومت آغاز شد، سریعاً همان شکلی را به خود گرفت که هر مبارزه‌ی ضداستعماری دیگری به خود می‌گیرد.

این نظر که یهودیان فقیر [و از همه‌جا رانده] حق دسترسی به یک پناهگاه امن را دارند مورد اعتراض فلسطینی‌ها و کسانی که از فلسطینی‌ها حمایت می‌کردند نبود. در هر حال، این رفتار [و پذیرش و پذیرایی] با عمل متقابل رهبران صهیونیسم مواجه نشد. در‌حالی‌که  فلسطینی‌ها امکان دستیابی به جان‌پناه و دسترسی به شغل را برای اولین وطن‌گزینان فراهم کرده بودند و اعتراضی به این‌که شانه‌به‌شانه‌ی آن‌ها ذیل هر مالکیتی [و کارگاه یا مزرعه‌ای که صاحبش یهودی یا عرب باشد] نداشتند، نظریه‌پردازان صهیونیست خیلی روشن و صریح می‌گفتند که هم لازم است که با فشار، فلسطینی‌ها را از بازار کار کشور بیرون انداخت و هم باید آن دسته از وطن‌گزینانی که همچنان فلسطینی‌ها را استخدام می‌کنند یا در کنار آن‌ها کار می‌کنند را تحریم کرد.

...

موضع اولیه و مثبت فلسطینی‌ها حتی باعث شده بود که بعضی از خود وطن‌گزینان هم در طول دوره‌ی حکومت [قیمومیت] بریتانیا [بر فلسطین] (سال‌های 1918 تا 1948) سردرگم شوند ... *

_________________________________________________________

* ایلان پاپه. 10 غلط مشهور دربارة اسرائیل. مترجم: وحید خضاب. انتشارات کتابستان معرفت، 1398.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

گاندی و صهیونیسم

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

تفاوت بین ساکن شدن در کنار مردم بومی با این‌که در یک کلام آن‌ها را [از خانه‌شان] بیرون کنی و آن‌جا ساکن شوی، همان موقع که فیلسوف یهودی مارتین بوبر1 از مهاتما گاندی خواست تا از پروژه‌ی صهیونیسم حمایت کند، از سوی او مورد اشاره قرار گرفت. در سال 1938 بن‌گوریون از بوبر خواست تا به برخی شخصیت‌های معروف روحانی فشار بیاورد که به‌صورت عمومی از صهیونیسم حمایت کنند. آن‌ها حس کرده بودند که به‌دست آوردن تأییدیه‌ای از طرف گاندی، به‌عنوان رهبر یک جنبش مسالمت‌آمیز مبارز علیه امپریالیسم، به‌شدت مفید خواهد بود و می‌خواستند از احترامی که گاندی برای بوبر قائل بود، برای نفوذ به او و رسیدن به خواستشان استفاده کنند.

اظهارنظر اصلی گاندی درخصوص فلسطین و مسأله‌ی یهود در سرمقاله‌ای که در 11 نوامبر 1938 [20 آبان 1317] درست در میانه‌ی شورش بزرگ فلسطینیان بومی علیه سیاست‌های حکومت بریتانیا در حمایت از صهیونیسم، در نشریه‌ی [هفتگی] هاریجان2 منتشر و به‌صورت گسترده‌ای پخش گردید، بیان شد.

گاندی مقاله‌اش را با بیان این صحبت آغاز کرده بود که از صمیم قلب با یهودی‌ها همدلی دارد، کسانی که به‌عنوان یک ملت برای قرون [متوالی] در معرض رفتارهای غیرانسانی و آزار و اذیت بوده‌اند، اما در ادامه اضافه کرده بود: «اما همدلی من [با یهودی‌ها] باعث نمی‌شود چشمم الزامات عدالت را نبیند. اشک ریختن برای وطن ملی یهودی‌ها آن‌قدری برای من جذابیت ندارد. [یهودی‌ها] در کتاب مقدس و در آن سخت‌کوشی که پس از بازگشت به فلسطین نشان داده‌اند، دنبال جواز این مسأله گشته‌اند. [اما] چرا آن‌ها نباید مانند دیگر مردم روی زمین، کشوری را وطن خود قرار دهند که در آن به دنیا آمده‌اند و روزیشان را از آن به‌دست می‌آورند؟»3

بنابراین می‌بینیم که گاندی منطق بسیار بنیادین صهیونیسم سیاسی را زیر سؤال برده و ایده‌ی تشکیل دولت یهودی در سرزمین موعود را با متذکر شدن این نکته که «فلسطین در دریافت کتاب مقدس یک محل مشخص جغرافیایی نیست»، رد کرده است.

به این ترتیب، گاندی پروژه‌ی صهیونیسم را هم به‌دلیل سیاسی و هم به‌دلایل مذهبی رد کرده بود. تأیید و پشتیبانی این پروژه از سوی حکومت بریتانیا هم خود عاملی بود که باعث می‌شد گاندی بیش از پیش نسبت به صهیونیسم رویگردان شود. او هیچ شک و تردیدی نداشت که فلسطین متعلق به چه کسی است:

«فلسطین به عرب‌ها تعلق دارد، به‌همان معنا که انگلیس به انگلیسی‌ها یا فرانسه به فرانسوی‌ها متعلق است. این اشتباه و غیرانسانی است که یهودی‌ها را به عرب‌ها تحمیل کنیم .... قطعاً این جنایتی علیه انسانیت خواهد بود که آن‌قدر [تعداد و نسبت جمعیتی] عرب‌های سرسخت کاهش داده شوند که بشود بخشی از فلسطین یا کل آن را به‌صورت وطن ملی به یهودی‌ها تحویل داد.»4*

_________________________________________________________

1. Martin Buber

2. Harijan

3. نقل‌شده در:

Jonathan K. Crane, “Faltering Dialogue? Religious Rhetoric of Mohandas Gandhi and Martin Buber”, Anaskati Darshan, 3:1 (2007), pp. 34-52.

همچنین رجوع کنید به:

K. Ramakrishnan, “Mahatma Gandhi Rejected Zionism”, The Wisdom Fund, August 15, 2001.

در این نشانی:

twf.org

4.  نقل‌شده در:

Avner Falk, “Buber and Gandhi”, Gandhi Marg, 7th year, October 1963, p. 2.

پایگاه‌های اینترنتی فراوانی از قبیل «آرشیو گاندی» (Gandhi Archives) وجود دارند که در آن‌ها هم متن کامل این صحبت‌ها درج شده است.

* ایلان پاپه. 10 غلط مشهور دربارة اسرائیل. مترجم: وحید خضاب. انتشارات کتابستان معرفت، 1398.

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

سرزمین خالی از سکنه

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

... آن‌ها هرکجا که ساکن می‌شدند برای زنده ماندن باید شانه‌به‌شانه‌ی کشاورزان یا کارگران فلسطینی کار می‌کردند. به‌واسطه‌ی همین ارتباط تنگاتنگ، حتی عامی‌ترین و حرف‌نشنوترین وطن‌گزینان [یهودی] هم دریافتند که فلسطین، در چشم‌انداز انسانیش، یک کشور تماماً عرب است.

دیوید بن‌گوریون، رهبر جامعه‌ی یهودی [فلسطین] در دوران قیمومیت [بریتانیا بر فلسطین] و اولین نخست‌وزیر اسرائیل، کارگران و کشاورزان فلسطینی را «بِیت میحوش» (یعنی «سرچشمه‌ی کثیف درد») توصیف کرده بود. دیگر وطن‌گزینان هم از فلسطینی‌ها به‌عنوان غریبه و بیگانه یاد می‌کردند. یکی از آن‌ها نوشته بود: «مردم این‌جا برای ما از دهقانان روسیه یا لهستان غریبه‌ترند». بعد هم اضافه کرده بود: «ما هیچ اشتراکی با اکثریت مردمی که این‌جا زندگی می‌کنند نداریم»1.

آن‌ها اساساً از این‌که در فلسطین با مردم روبه‌رو شدند، غافلگیر شده بودند، چون به آن‌ها گفته شده بود این سرزمین خالی از سکنه است. «حالم به‌هم خورد که دیدم در هادِرا [یکی از اولین مستعمره‌نشین‌های صهیونیستی که در سال 1882 ساخته شد] بخشی از خانه‌ها توسط عرب‌ها اشغال شده است!» این را یکی از وطن‌گزینان [صهیونیست] گزارش کرده است. یکی دیگر از آن‌ها هم در گزارشی به لهستان نوشته که از دیدن آن‌همه مرد و زن و بچه‌ی عرب در خیابان‌های «ریشه له‌زیون» (یک مستعمره‌نشین دیگر که آن هم سال 1882 ساخته شده بود) وحشت‌زده شده است.2

از آن‌جا که این کشور [برعکس چیزی که به صهیونیست‌های وطن‌گزین وعده داده شده بود] خالی از سکنه نبود، و آن‌ها باید بر حضور بومی‌ها غلبه می‌کردند، پس خوب می‌شد اگر خدا را هم در جناح خودشان می‌داشتند (حتی اگر جزو «خداناباور»ها بودند!)

[به این ترتیب بود که] هم دیوید بن‌گوریون و هم دوست نزدیک و همکارش ییتزحاک بن‌زِوی3 (کسی که به‌همراه بن‌گوریون، جناح سوسیالیست صهیونیست را در فلسطین رهبری می‌کرد و بعدها دومین رئیس‌جمهور اسرائیل شد) از وعده‌ی کتاب مقدس به‌عنوان مهم‌ترین توجیه‌گر استعمار فلسطین استفاده کردند.*

_________________________________________________________

1. Moshe Bellinson, “Rebelling Against Reality”, in The Book of Second Aliya, Tel Aviv: Am Oved, 1947, p. 48. (text in Hebrew)

این کتاب بزرگترین مجموعه‌ی منتشرشده درخصوص خاطرات، نامه‌ها و مقالات مربوط به علیای دوم است.

2. Yona Hurewitz, “From Kibush Ha-Avoda to Settlement”, in The Book of Second Aliya, Tel Aviv: Am Oved, 1947, p. 210

3. Yitzhak Ben-Zvi

* ایلان پاپه. 10 غلط مشهور دربارة اسرائیل. مترجم: وحید خضاب. انتشارات کتابستان معرفت، 1398.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

یک تیر و دو نشان

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

هرتزل احتمالاً سکولاتر از رهبرانی بود که جانشین او شدند. این پیغمبر جنبش صهیونیسم، برای سرزمین موعود صهیون، به‌صورت جدی جایگزین‌هایی جز فلسطین را هم در نظر گرفته بود (مثلاً اوگاندا). او حتی به نقاط دیگری در آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی و آذربایجان هم نظر داشت.1

با مرگ هرتزل در سال 1904، و ظهور جانشینانش، صهیونیسم به‌عنوان هدف بر روی فلسطین تمرکز کرد و کتاب مقدس حتی نسبت به گذشته چیز کاراتر و ارزشمندتری برای اثبات حق الهی یهودیان بر این سرزمین گردید. این تمرکز تازه بر روی فلسطین به‌عنوان تنها قلمرویی که صهیونیسم می‌تواند در آن‌جا محقق شود، رویکردی که از سال 1904 به بعد آغاز شد، از سوی قدرت روبه‌رشد صهیونیسم مسیحی در بریتانیا و اروپا تقویت می‌شد. الهیات‌پژوهانی که کتاب مقدس را بررسی کرده و باستان‌شناسان انجیلی که در «سرزمین مقدس» حفاری کرده بودند، از سکونت یهودی‌ها استقبال کردند، چراکه این مسأله تأییدی بود بر اعتقاد مذهبی آن‌ها مبنی بر این‌که «بازگشت یهودیان» خبردهنده و پیش‌درآمد وعده‌ی در حال آشکار شدن خداوند درباره‌ی آخر‌الزمان است. [از دید این افراد] بازگشت یهودی‌ها، پیش‌قراول بازگشت «مسیح» و رستاخیز مردگان بود. و این باور رمزآلود مذهبی، کمک شایانی به پروژه‌ی صهیونیست‌ها برای استعمار فلسطین کرد.2

در هر حال، در پس‌زمینه‌ی این دیدگاه‌های مذهبی، همان احساسات یهودستیزانه‌ی مرسوم [اروپایی] خوابیده بود. هل دادن جوامع یهودی به‌سمت فلسطین فقط یک وظیفه‌ی دینی [برای مسیحیان منتظر بازگشت مسیح] نبود، بلکه به ایجاد یک اروپای خالی از یهودی‌ها هم کمک می‌کرد. بنابراین، این از دو جنبه برای آن‌ها سودمند بود: اروپا را از یهودی‌ها خالی می‌کرد، و در عین حال [یاری‌گر] اجرای طرح الهی بود، مبنی بر این‌که بازگشت دوباره‌ی مسیح باید با بازگشت یهودی‌ها به فلسطین (و در پی آن، یا تغییر کیش آن‌ها به مسیحیت یا سوختنشان در آتش جهنم در صورت نپذیرفتن مسیحیت) تسریع می‌شد.*

_________________________________________________________

1. یک بحث خوب درباره‌ی این گزینه‌ها[ی جایگزین فلسطین] را می‌توانید در این منبع بیابید:

Adam Rovner, In the Shadow of Zion: Promised Lands Before Israel, New York: NYU Press, 2014.

2. یک خلاصه‌ی عالی از این دیدگاه را به‌همراه ارجاعات مکفی، در این منبع می‌یابید:

Stephen Sizer, “The Road to Balfour: Thr History of Christian Zionism”, balfourproject.org.

* ایلان پاپه. 10 غلط مشهور دربارة اسرائیل. مترجم: وحید خضاب. انتشارات کتابستان معرفت، 1398.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف