من عین الف نه، مثل دالم

قطعی ترین حادثه ی زندگی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

مرگ، این سؤال پرکشش، این معمای جذاب، این اتفاق گاه مبهم و ترسناک و این قطعی ترین حادثه ی زندگی، چرا گاهی این قدر مغفول می ماند؟ شاید کسی باشد که در زندگی اش یک بار هم سرما نخورده باشد، اما آیا انسانی هست که نمیرد؟ زندگی هر انسانی هر قدر کوتاه یا بلند باشد بالاخره جایی به مرگ می رسد. او به ما می رسد یا ما به او نمی دانم، شاید اصلاً اهمیتی هم نداشته باشد، اما جایی به هم می رسیم. مرگ در مقابل زندگی نیست، بخشی از آن است، پیوسته به آن است و مهم تر از همه شاید این باشد که نگرش ما نسبت به مرگ است که زندگی را برای ما معنا می کند، حداقل بخش قابل توجهی از آن را و روش زندگی ما را تعیین می کند.

از مرگ سخن نمی گوییم، شاید چون از آن می ترسیم. اگر کسی باور دارد که پس از مرگ نیستی است که دیگر ترسی برایش وجود ندارد و اصلاً بودن و نبودنش، زنده و مرده بودنش تفاوتی ندارد. اما اگر کسی مرگ را پایان نمی پندارد، تکلیف چیست؟ اگر آگاهی از آنچه پس از مرگ روی می دهد وجود دارد و دانایی از راهی که باید رفت، چه چیز انسان را از راه باز می دارد و چه چیز ترس بر جانش می افکند؟

آیا «یقین» گمشده ی این معماست؟

 

پی نوشت: الهی! یقین.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

شلوار خیس و آبرویی که نریخت

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

تکالیف جاری اند و آمدنشان پی در پی و بی وقفه. لازم نیست حتماً کار به ظاهر خیلی بزرگی باشد. شاید مهم تر از بزرگ و کوچک بودنش، تشخیص و به موقع عمل کردن به آن است. تازه اگر بزرگی آن کار که برای بزرگ کردن خودمان در چشم این و آن باشد که دیگر مصیبت است.

یک بار یک دانش آموز کلاس دوم دبستان برایم از روزی تعریف کرد که شلوار خیس هم شاگردی اش را دید و سکوت کرد. این را گفت نه برای این که به کارش افتخار می کرد، برای این که بغض کرده بود از ناراحتی آن هم کلاسی اش که چسبیده بود کنار دیوار و نگاهش ترسان به این سو و آن سو می دوید که نکند کسی ببیند و بفهمد ... .

 

 پی نوشت: زمانی که ما دبستانی بودیم، گاهی معلم ها به بچه ها اجازه ی دستشویی رفتن نمی دادند. امیدوارم حالا دیگر در هیچ مدرسه ای این طور نباشد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

تنهایی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی آدم عجیب دلش لک می زند برای ساعتی که تنهایی بنشیند و با خودش خلوت کند. البته حالا نه این که حتماً بنشیند، منظورم فراغتی است که بشود در آن درددلی کرد، حرفی زد و یا حتی احتمالاً یک بحث جدی کرد و مسئله ای را حل کرد. بعد اگر بشود در تنهایی ات کمی چشم های غبار گرفته ات را بشویی و ببینی که ...، دیگر نور علی نور است.

گاهی تنهایی هست، اما به اجبار یا به اختیار با مزخرفاتی پر می شود که ... .

دلم یک تنهایی خالص می خواهد. یک تنهایی که بعدش ... .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

درد و آتش

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

شاید بعضی عبرت ها دردناکند، شاید هم دردها، عبرت انگیز. خود عبرت گرفتن که دردناک نیست، اما از دردها می شود عبرت گرفت. شاید هر چه زودتر عبرت بگیریم، دردها کمتر بشوند یا بهتر بگوییم، تحملمان در برابر دردها بیش تر شود.

بعضی می گویند «آدم با درد ساخته می شود» و شاید راست می گویند. آدم، بی درد و بی دغدغه نیست، هست؟ اگر باشد، آدم است؟ درد و دغدغه اش هم فقط همان درد و دغدغه ی ... نیست، هست؟

آدم برای آدم شدن نیازمند درد است، نیست؟ حداقل برای آدم تر شدن. درد بیماری نیست، هست؟ درد گاهی هشدار است، نشانه است از بیماری، از کاستی و همیشه فرصت هست برای رشد، برای آدم تر شدن. صبر بر درد، سخت است یا شاید تلخ، اما تلخ مثل دوا یا دارو و عبرت چون پادتنی است که پس از درد باقی می ماند.

درد برای آدم، مثل آتش است برای طلا!

 

پی نوشت:

اول) «لقد خلقنا الانسان فی کبد» (سوره ی «بلد»، آیه ی 4)

دوم) «گویند سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود» (حافظ)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

جند جمله ی گسسته درباره ی زندگی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

چرا گاهی مرگ این قدر از ذهن دور می شود، مگر نه این که مرگ قطعی ترین حادثه ی زندگی است؟

زمانی که پشت سر افراد سالخورده در پیاده روها یا پله ها گیر می کنیم، هدر نمی رود. اگر خوب نگاه کنیم شاید منظره ای از آینده را ببینیم.

در دیدن فیلم های سیاه و سفید قدیمی با آن هنرپیشگان خوش سیما، عبرت هایی است برای خردمندان. زمان می گذرد، خدا کند به چیزی دل ببندیم که ارزشش را داشته باشد، که بماند.

 

پی نوشت: شب جمعه، اگر دلتان خواست فاتحه ای ... .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

پس انداز بغض با بهره ی اشک

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

آقای به ما نزدیک و ما از تو دور! دست من و دلم که خالی است، اما کسانی هستند که هزار بغض فرو خورده در گلویشان پس انداز کرده اند تا آن روز که بیایی با رمز نام تو دلشان را بگشایند و از دیدگانشان کرور کرور گوهر اشک به پایت بریزند.

 

پی نوشت: ... و در آفرینش اشک از بغض، نشانه هایی است از قدرت پروردگارت که جهان را از هیچ آفرید.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

دیده فرو بر به گریبان خویش*

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سر تکان دادن و اظهار تأسف مداوم نسبت به ناتوانی ها و اشتباهات این و آن، ما را از وضعیت و اشتباهات خودمان غافل می کند.

گاهی به سر و گردنمان استراحتی بدهیم و به خودمان نگاهی بیندازیم، هم از دور و هم از نزدیک، هم از بیرون و هم از درون.

 

*نظامی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

خاطرات تلخ

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا تو مهربان و بخشاینده ای و همیشه امتحانی هست و راهی برای بازگشت. خاطرات گناهان و یاد تجدیدی ها هم اگرچه تلخند، اما بودنشان خالی از فایده نیست. حداقل شاید یادمان نرود که پای ما هم مثل اکثر بندگانت ممکن است در لحظه ای و در جایی بلغزد. شاید سختی یادآوریشان باعث بشود کمی بیش تر تلاش کنیم برای جبران، برای بازگشت.

 

پی نوشت: این نوشته با تذکر دو نفر از خوانندگان گرامی وبلاگ، به نگارش در آمد.

از تذکرات و نظرات تمام دوستان همراه، سپاسگزارم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

بنده ی تصادفی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

معلمی داشتیم که می گفت: «ماشین که تصادف می کنه، می شه بردش تعمیرگاه، صافکاری، نقاشی. حتی ممکنه بدون رنگ در بیارن، خیلی تمیز و صاف و صوف. طوری که اکثر مردم نفهمن. اما اهلش می فهمن، ماشینم دیگه اون ماشین اول نیس، خودت می دونی، حسرتشم می خوری.

توبه خیلی خیلی خوبه، همیشه هم راهش بازه. خدا هم بنده های توبه کننده رو خیلی دوست داره. ولی تمام سعیتو بکن که تصادف نکنی. می دونی چی می گم؟»

(نقل به مضمون با تلخیص)

 

پی نوشت: خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و راه سیر به سوی او برای همه باز است، اما در این راه بنده های غیرتصادفی و بنده های تصادفی صافکاری شده، شتاب بیش تری دارند.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

هبوط پینوکیو

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

صاحب سیرک، پینوکیو و بچه های دیگر را با وعده ی زندگی راحت و خوشگذرانی بی حد در سرزمین بازی و شادی (یا آرزوها) خر کرد.

هنوز هم می کنند، همیشه، اگر حواسم جمع نباشد. (خودت اگر نخواهی، نمی شوی، نه خر، نه آدم.)

پینوکیو هم مثل خیلی از ما، آرزوی آدم شدن داشت، اما غفلت و راحت طلبی خرش کرد. البته راه باز است و می شود برگشت، آنچنان که او بازگشت. اما اول باید یک بار دیگر فاصله ی خر شدن تا آدمک شدن (شبه آدم شدن) را طی کنی و بعد تازه از آنجا حرکت کنی برای آدم شدن.

 

پی نوشت: خدایا، یاری از تو، مثل همیشه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف