من عین الف نه، مثل دالم

فرمان رسید ...

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد* ...

الحمدلله.

_______________________________

به پیروی از همه‌ی شهدا و مبارزان این راه زمزمه می‌کنیم: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللهَ رَمى».

*مصرعی از شعر مرحوم استاد حمید سبزواری

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
عین الف

ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

انّا لله و انّا الیه راجعون

فقط برای خودم نگرانم. آنان به آن‌چه در شوق و آرزویش می‌سوختند رسیدند و می‌رسند و در نهایت حق پیروز است. آنان به‌سوی حق می‌شتابند و در این شتاب حرارت می‌گیرند و ذوب می‌شوند و خلوص می‌یابند و من در رکود و سردرگمی و بی‌عملی می‌گندم.

_____________________________________________

پی‌نوشت: هنوز صحنه‌های جشن آزادی جنوب لبنان که از تلویزیون پخش می‌شد پیش چشمانم هست. بچه بودیم، اما فهمیدیم سوپرمن و ... بچه‌بازی هستند، ابرمردهای عصر و دنیای ما باید شبیه سید حسن نصرالله باشند.

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
عین الف

ای اهل حرم ...

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

در میان روضه‌ها و نوحه‌های شب تاسوعا، یاد مردی می‌افتم که ایران برای او حرم بود و او برای ما مدافع و علمدار حرم. یاد شب و روزی که آن جوانمرد کم‌نظیر را ناجوانمردانه از ما گرفتند. ستونی درون ما فرو افتاد و بغضی به‌خشم‌پیچیده در گلویمان آوار شد.

نوحه‌خوان دو‌دمه را می‌خواند و جمعیت تکرار می‌کند: «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...»

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
عین الف

تعقیب نماز و قاتل بروس لی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گفت: نسبت نمازی که اول وقت خوانده شود به وقت بعد از خود، مثل نسبت نیت نماز است به اجزای پس از آن.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

چه غم ز موج حوادث ...

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

پیام داده بود: «سلام. صبح به‌خیر. دیشب خواب بدی دیدم. لطفاً برای آرامش من و سلامتی بچه‌هام دعا کن.»

یادم نیست پیام را قبل از زیارت حرم و طواف ضریح دیده بودم یا بعد از آن دیدم. اما هنگامی که پاسخ می‌دادم و آن مصرع بر‌دل‌نشسته را برایش می‌نوشتم، دعا کرده بودم. همان مصرعی که روی یکی از کتیبه‌ها بود و در طواف ضریح در چشمم نشسته و دلم را سخت برده بود: «چه غم ز موج حوادث که ناخدا اینجاست». ناخدا مثل همیشه به‌موقع دستم را گرفته بود.

این‌روزها هم به‌خودم یادآوری می‌کنم که «چه غم ز موج حوادث که ناخدا اینجاست» و آرام می‌گیرم به این‌که «ایران، ایران امام رضاست».

 

________________________________________

پی‌نوشت:

اول) ماجرای زیارت مربوط به مهر ماه سال گذشته است.

دوم) در مورد شعر و شاعر آن مطالبی دیده‌ام که نمی‌دانم کدام‌یک و تا چه اندازه صحیح است، اما ظاهراً این چند بیت بر دیوارهای حرم نگاشته شده است:

بیا که مظهر آیات کبریا اینجاست

بیا که تربت سلطان دین رضا اینجاست

طواف کعبه سلطان طوس کن ز خلوص

که زمزم و حجر و مروه و صفا اینجاست

از این سفینه رحمت مپوش چشم امید

چه غم ز موج حوادث که ناخدا اینجاست

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عین الف

میهمانان میلاد امام رضا (ع)

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

به همه‌ی دوستداران این سید دوست‌داشتنی و همراهان گران‌قدرش تسلیت عرض می‌کنم. خداوند بر درجاتشان نزد خود بیفزاید و به همه‌ی دل‌شکستگان و دل‌سوختگان صبر و آرامش عطا کند.

__________________________

پی‌نوشت:

اول) جدا از دینی که به‌واسطه‌ی تمام تلاش‌ها و خدمات رئیس‌جمهور شهید بر عهده‌ی من است، در زندگی شخصی هم فرصت معنوی گرانقدری به‌واسطه‌ی ایشان برایم فراهم شد که تا همیشه مدیون و سپاسگزار خواهم بود.

دوم) همان چند جمله‌ی رهبر عزیز انقلاب، مایه‌ی اطمینان و آرامش بود.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

یک منفی کوچک، یک منفی ساده

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

ساعت 2 بامداد، به‌عنوان آخرین کار پیش از خوابیدن، می‌خواهم صفحات شناسنامه را اسکن کنم. کاغذهای تل‌انبارشده روی اسکنر/پرینتر را برمی‌دارم و روی زمین می‌گذارم. ناامیدانه به این حجم کاغذهای گوناگون که حدود دو ماه است روی پرینتر جا خوش کرده‌اند نگاه می‌کنم. چند جزوه و کتاب قطور پرینت‌شده را جدا می‌کنم و کنار می‌گذارم. این‌ها را بیرون پرینت گرفته بودم،‌چون تعداد صفحاتشان زیاد بود. اما موقتاً این‌جا گذاشتم تا جای بهتری برایشان پیدا کنم. زیردستی و چند کاغذ بزرگ مشق خوشنویسی را هم جدا می‌کنم و طرف دیگری می‌گذارم. نوروز برای کسی چیزی به‌عنوان هدیه نوشته بودم و این کاغذها مشق‌ها و پیش‌نویس‌ها و تلاش‌های ما‌قبل‌نهایی برای نوشتن آن کار بوده‌اند. چند برگه‌ای که پشت و رویشان نوشته‌شده یا چیزی چاپ شده است را نگاه می‌کنم و می‌بینم مدت‌ها از آخرین استفاده از آن‌ها گذشته است و بعید است ماندنشان ضرورتی داشته باشد. برگه‌ها را پاره می‌کنم. چند برگه‌ی دیگر هم از همین نوع پیدا می‌کنم و پاره می‌کنم. چند برگه‌ی گلاسه‌ی خوشنویسی که یک رویشان سفید است پیدا می‌کنم. یک پوشه‌ی قرمز هم هست. برگه‌های گلاسه را می‌گذارم داخل پوشه برای تمرین‌های احتمالی آینده. چند برگه‌ی یک‌روسفید را از بین برگه‌های باقی‌مانده جدا می‌کنم و می‌گذارم کنار برای پرینت‌ها یا نوشتن‌های بعد. باز چند برگه‌ی باطله را پاره می‌کنم و چند برگه‌ی یک‌رو را جدا می‌کنم. نگاه می‌کنم پاره می‌کنم، نگاه می‌کنم جدا می‌کنم، نگاه می‌کنم کنار می‌گذارم. پاره می‌کنم، پاره می‌کنم، پاره می‌کنم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

ساز فردا

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

مرحوم صفایی حائری در پاسخ به کسانی که در ثمربخش بودن کارها و فعالیت‌های تربیتی و فکری او (از روی حسن یا سوء نیت) ابراز تردید می‌کردند، می‌گفت من مثل آن کسی هستم که نیمه‌شب از او پرسیدند: «چه می‌کنی»، پاسخ داد: «ساز می‌زنم». گفتند: «پس چرا صدای ساز نمی‌آید»، گفت: «صدایش فردا بلند خواهد شد».*

کسی که آن حجم از کار و فعالیت را با وجود هجمه‌ها و فشارهای گوناگون به‌دوش می‌کشد و پیش می‌برد، بی‌شک از دو ویژگی سرشار است: ایمان و اخلاص. آن‌چنان به کار و هدف خود ایمان دارد که ذره‌ای در به ثمر رسیدن آن تردید ندارد و آن‌قدر در این کار و فعالیت خالص است که برایش اندکی اهمیت ندارد که ممکن است در طول عمر خود از آن‌همه برنامه و تلاش و کار ثمره‌ی ظاهری نصیب خودش نشود.

* حکایتی است در دفتر سوم مثنوی معنوی.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

10 غلط مشهور درباره‌ی اسرائیل

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

در کتاب «10 غلط مشهور دربارة اسرائیل*»، چنان که از نام آن پیداست به ده گزاره یا ادعای مشهور اما نادرست درباره‌ی تاریخ شکل‌گیری اسرائیل پرداخته می‌شود؛ ده گزاره‌ای که اغلب ساخته و پرداخته‌ی دستگاه رسانه‌ای و تبلیغاتی صهیونیست‌ها است. خواندن این کتاب می‌تواند به برخی از سؤالات مهم و پربسامد در مورد موضوع فلسطین و رژیم صهیونیستی پاسخ دهد. گرچه ممکن است این کتاب بهترین گزینه برای آغاز مطالعه‌ی جامع پیرامون مسأله‌ی فلسطین و تاریخ آن نباشد، اما ضمن پاسخگویی به سؤالات مهم و اساسی که دنبال می‌کند، می‌تواند اطلاعات قابل‌توجهی را به خوانندگانی که پیش‌تر در این موضوع مطالعه‌ای نداشته‌اند نیز ارائه کند. افزون براین، در جای‌جای کتاب، پژوهش‌ها و منابع متعددی به‌عنوان مرجع معرفی شده‌اند که می‌توان از آن‌ها برای مطالعه‌ی بیشتر بهره گرفت. یکی از نکات مهم و جالب در مورد این کتاب آن است که نویسنده‌ی آن یک مورخ اسرائیلی است.

از آن‌جا که نویسنده در عین پرداختن به یک موضوع جدی با ارجاعات تاریخی متعدد و ارائه‌ی اطلاعات بسیار، گاه لحنی طنزگونه و آمیخته با کنایه را برای بیان مطالب برگزیده است، قطعاً ترجمه‌ی این اثر کار دشواری بوده است و باید از تلاش مترجم تقدیر کرد. با این حال، به‌نظر می‌رسد ویرایش مجدد متن توسط یک ویراستار مجرب بتواند به بهبود خوانایی آن و حذف برخی از قلاب‌های [] غیرضروری کمک کند.

_________________________________________________________

* ایلان پاپه، 10 غلط مشهور دربارة اسرائیل. مترجم: وحید خضاب، انتشارات کتابستان معرفت، 1399.

پی‌نوشت: این مطلب در ارتباط با پویش کتابخوانی نوشته و منتشر شد.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

رها نکند

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

... زری معصومانه پرسید: «شما می‌گویید من دیوانه نشده‌ام؟»

دکتر عبداله‌خان گفت: «به‌هیچ وجه.»

زری باز پرسید: «دیوانه هم نمی‌شوم؟»

دکتر عبداله‌خان گفت: «قول می‌دهم نشوی.»

چشم در چشم زری دوخت و با صدای نوازشگری ادامه داد: «اما یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته نیست. مرضی است مسری. باید پیش از این‌که مزمن بشود ریشه‌کنش کنی. گاهی هم ارثی است.»

زری پرسید: «سرطان؟»

دکتر گفت: «نه جانم، چرا ملتفت نیستی؟ مرض ترس. خیلی‌ها دارند. گفتم که مسری است.»

باز دست زری را در دست گرفت و پیامبرانه افزود: «من دیگر آفتاب لب بامم، اما از این پیرمرد بشنو جانم. در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه‌ها را جابه‌جا کند. می‌تواند آب‌ها را بخشکاند. می‌تواند چرخ و فلک را به‌هم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می‌تواند همه‌جور حکایتی باشد، حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت ... و حکایت پهلوانی ... بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به‌قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد، به‌شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.»

...

زری به مشایعت دکتر تا دم در باغ رفت. در ذهنش دنبال کلام مناسبی می‌گشت که به شکرانه، نثار پیرمرد بکند اما نمی‌جست. پیرمرد شاید ناتوانی او را دریافت، یا شاید خواست به تحمل بخواندش، یا شاید برای دل خودش، به‌هر جهت این شعر را زمزمه کرد:

«به‌صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند/ چنین عزیزنگینی به دست اهرمنی».*

 

_________________________________________________________

* سیمین دانشور، سووشون. انتشارات خوارزمی، چاپ بیست و هفتم، 1399.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف