«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«تقویم شمسیِ روی میز خبر از سفر قریبالوقوعی میدهد که قرار است روزِ پنجشنبه، چهاردهم مردادماه سالِ 1395، به مقصد سرزمین آفتابِ تابان آغاز شود و من در این نیمهشبِ تابستانی کمی بیخواب شدهام!»
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«تقویم شمسیِ روی میز خبر از سفر قریبالوقوعی میدهد که قرار است روزِ پنجشنبه، چهاردهم مردادماه سالِ 1395، به مقصد سرزمین آفتابِ تابان آغاز شود و من در این نیمهشبِ تابستانی کمی بیخواب شدهام!»
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
هنوز روزهای اول ابتلایم به کرونا بود. صدای فسسس که بلند شد، اول به ذهنم رسید که مادر قرص جوشان ویتامین C توی لیوان انداخته و برایم آورده است. اما صدای تق بلندی که آمد و شدت گرفتن صدای فسسس باعث شد سرم را برگردانم که ببینم دقیقاً چه خبر است که با دود غلیظ سفیدی مواجه شدم که با شدت از کنار تخت بالا میآمد. من که هنوز گیج خواب بودم، یک لحظه به ذهنم رسید که از پنجره، ترقهی دودزا یا چیزی مثل آن به داخل پرت شده است. اما وقتی که بلند شدم و شروع به تکان دادن ملحفه برای خارج کردن دود کردم، تازه متوجه شدم، آنچه روی داده است، مشابه همان چیزی است که بارها در پیامهای پرارسال فضای مجازی دیده بودم. منبع دود و صدا، گوشی موبایل بود. گوشی روی یک برگ کاغذ بود که سریع با همان به بالکن منتقلش کردم.
جالب اینجاست که در آن زمان نه من در حال استفاده از گوشی بودم و نه گوشی در حال شارژ بود. شاید از من کرونا گرفته بود. چون در آن چند روز اصلاً فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت نکرده بودیم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دوشنبه دانشگاه بودم که از 4030 تماس گرفتند برای هماهنگی زمان آزمایشات اولیهی فاز سوم کارآزمایی بالینی واکسن برکت. قرار شد چهارشنبه ساعت 16:30 به پایگاه اجرای طرح مراجعه کنم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دوشنبه دانشگاه بودم که از 4030 تماس گرفتند برای هماهنگی زمان آزمایشات اولیهی فاز سوم کارآزمایی بالینی واکسن برکت. قرار شد چهارشنبه ساعت 16:30 به پایگاه اجرای طرح مراجعه کنم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
شما کجا احساس راحتی بیشتری میکنید؟ کجا احساس میکنید که به خودتان نزدیکترید؟ کجا احساس میکنید نیاز نیست خیلی رفتارهایی داشته باشید که برای خودتان نامأنوس و غیرعادی است (یعنی به آنها عادت ندارید)؟ بهگمانم برای بسیاری از ما محیط خانواده جایی است که نزدیکترین صورت و رفتار به خود واقعیمان را نشان میدهیم، یعنی چندان نیازی نمیبینیم به نمایش دادن و خود را مقید کردن به آنچه که عادت یا دلخواهمان نیست. البته برای بعضی هم شاید جمع دوستان صمیمی چنین باشد.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
این روزها که دنیا گرفتار مشکلات و مسائل گوناگون و شاید از همه عجیبتر و پررنگتر، همهگیری بیماری است، و شاید خیلی از ما بیشتر خدا را میخوانیم، بیشتر بهیاد مثال افراد سوار بر کشتی1، در قرآن، میافتم. همانها که بههنگام گرفتاری، خالصانه خدا را میخوانند، اما هنگامی که به ساحل میرسند، گویی فراموش میکنند یا خود را به فراموشی میزنند و شرک میورزند. من غیر از مسائل و نگرانیهای اینروزها، به زمان رسیدن به ساحل و قدری پس از آن هم فکر میکنم. امیدوارم خیلی بیش از این دچار فراموشی و شرک نشوم. نمیدانم، اگر راهی برای برونرفت از این وضعیت پیدا شود، آیا آن را فقط نتیجهی دانش خود نخواهیم دانست2؟
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اربعین پارسال میگفتم، کار درس و دانشگاه را جمعوجور میکنم و ان شاء الله سال بعد، اگر رخصت دهند من هم عازم میشوم. کار درس و دانشگاه تمام شد. اما راه بسته شد. دیر کردم. بهموقع راه نیفتادم. به پیادهروی اربعین نرسیدم. حالا این نوشته هم به اربعین نرسید و آخر هم نشد که آنکه باید. هر چند که اصلاً نخواهد شد ...
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
نوشتهی زیر را خواهرزادهام از روی سرمشق پایین آن که استادم به من داده بود، نوشته است. البته در واقع، ننوشته است، بلکه نقاشی کرده است، چون مربوط به تابستان سال گذشته است که هنوز مدرسه نرفته بود.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در ماههایی که گذشت من هم مثل بعضی از دوستان، حالات روحی و روانی را تجربه کردم که پیشتر تجربهی آن را نداشتم و برایم دشوار بود. عامل آن هم شاید همراهی مجموعهای از مسائل شخصی با شرایط عمومی تازهای بود که تمام جامعه درگیر آن شد. روزهایی را گذراندم که حال خوشی نداشتم، اما امیدوارم بتوانم تجربه و برداشت خوبی از این دوره داشته باشم. در دورهای هم کمتر نوشتنم به این دلیل بود که هم چندان حال و حوصله نداشتم و هم نمیخواستم با آن احوال ناخوش، خاطر دوستان را آزرده کنم. اما مواردی پیش آمد که برخی از دوستان از تجربههای مشابه دور و نزدیکشان نوشتند، که اگرچه گاهی ناخوشاحوالیشان ناراحتکننده بود، اما بیان تجربیاتشان مرا متوجه این نکته میکرد که چنین تجربههایی مشترک است (و چه بسا افرادی در شرایطی بسیار سختتر آن را میگذرانند) و گاه هم به من میآموخت که چگونه میتوان با این وضعیت تعامل بهتری داشت. در واقع، بهنظر میرسد هنگامی که از این تجربهها با نظر به گذرا بودن آنها و راههای تعامل با آنها و برداشت بهتر از آنها مینویسیم، میتوانیم در افزایش صبر به یکدیگر کمک کنیم تا دشواریها را کم کنیم و بهرهبرداریها را بیشتر. از خداوند میخواهم، با تواصی به حق و صبر بتوانیم از تمام آنچه بر ما میگذرد، در کنار هم بیشترین بهره را برداریم.
1
2
3
_____________________________________________________________________
پینوشت:
اول) تذکرات سخنان استاد صفایی بیش و پیش از همه برای خودم لازم است، اما گمانم این است که دوستان بزرگوار بیش از من در بهرهبرداری از آنها توانمند هستند. مرجع دریافت فایلها هم که صفحه و کانال مربوط به آثار و سخنرانیهای استاد صفایی حائری در شبکههای اجتماعی مختلف است. نشانی صفحهی اینستاگرام که در فایلهای ویدیویی مشاهده میشود. نشانی کانال هم همان eisnsad است.
دوم) این مطلب چالش و پویش نیست، اما شما هم اگر دوست داشتید مطلبی در راستای تواصی به صبر بنویسید تا به هم برای صبر بیشتر و بهتر کمک کنیم.
سوم) برای همهی کسانی که این روزها درگیر مراقبت از بیماران یا در حال تلاش برای بهبود آنها هستند، دعا کنیم که خداوند توان روحی و جسمی مضاعف و خیر کثیر به ایشان عطا کند. (چه بهتر که با چند صلوات هم همراهش کنیم.)
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
نوشتهی زیر اولین چیزی است که بهعنوان داستان یا داستان کوتاه نوشتهام. نمیدانم اصلاً میشود اسم این چند خط را، که میتوانست کوتاهتر هم باشد، داستان گذاشت یا نه. اما موقعیتی پیش آمد که نوشتم و اتفاقاً برای یک رویداد فرهنگی که بخش داستان کوتاه هم داشت، فرستادم (با همین عنوان). این وبلاگ شاید خوانندگان زیادی نداشته باشد، اما بهگمانم اکثر بزرگوارانی که لطف میکنند و به اینجا سر میزنند، در این زمینه صاحبنظر هستند و نظرشان برای من ارزشمند است. لذا بسیار سپاسگزار خواهم بود اگر قابل بدانید و بخوانید و نظرتان را، هر چه که هست، مرقوم فرمایید.