«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
شما کجا احساس راحتی بیشتری میکنید؟ کجا احساس میکنید که به خودتان نزدیکترید؟ کجا احساس میکنید نیاز نیست خیلی رفتارهایی داشته باشید که برای خودتان نامأنوس و غیرعادی است (یعنی به آنها عادت ندارید)؟ بهگمانم برای بسیاری از ما محیط خانواده جایی است که نزدیکترین صورت و رفتار به خود واقعیمان را نشان میدهیم، یعنی چندان نیازی نمیبینیم به نمایش دادن و خود را مقید کردن به آنچه که عادت یا دلخواهمان نیست. البته برای بعضی هم شاید جمع دوستان صمیمی چنین باشد.
با نگاهی دیگر هم شاید بتوان گفت که ما در همهی محیط و موقعیتها خود واقعیمان هستیم، اما این ابعاد یا جنبههای مختلف شخصیت ما هستند که بروز میکنند. در نگاه اول، شخصیت ما دارای لایههای تودرتو است. داخلیترین و عمیقترین و واقعیترین لایه، شاید جایی باشد که ما با خودمان تنها هستیم و اعمال و رفتار ما در تمام موقعیتها هم نزدمان حاضر هستند و میتوانیم با آگاهی از نیات پیدا و پنهان و حقیقت رفتارهای خودمان، تصویری کاملتر و عمیقتر و دقیقتر از خودمان را به نظاره بنشینیم. در این نوشته، نوع نگاه، همان نوع اول است. طبعاً عاملی بهنام صمیمیت در نزدیکی رفتار ما به درونیترین لایههای شخصیتمان در محیطهای مختلف مؤثر است.
بهنظرم در موضوع مهاجرت، یک سؤال اساسی میتواند مطرح شود که به آنچه گفته شد مرتبط است. البته پاسخ به این سؤال بسته به ویژگیهای شخصی فرد مهاجر، اهداف او از مهاجرت و بینش او نسبت به این وضعیت و نیز موقعیت (شباهت و تفاوت) جوامع مبدأ و مقصد نسبت به یکدیگر، قطعاً متفاوت خواهد بود. سؤال این است که چهقدر ممکن است تمایل به پذیرفته شدن در جامعهی مقصد، فرد را بهسوی فاصله گرفتن از خود و لایههای درونیاش سوق دهد؟ چهقدر امکان دارد نیاز به دریافت تأیید و تحسین، سبب شود فرد بدون اعتقاد حقیقی به هنجارها و ارزشهای جامعهی جدید، تلاش کند خود را با آنها منطبق کند؟ آیا این تلاش مداوم، ناچار سبب فاصله گرفتن مداوم و روزافزون او از درونیترین لایههای شخصیتیاش نمیشود؟ آیا ادامهی این روند بهتدریج موجب فرسودگی درونی نمیشود؟ بهگمانم این مورد برای افرادی که بهاصطلاح از کشورهای جهان سوم و درحالتوسعه به کشورهای بهاصطلاح توسعهیافته مهاجرت میکنند (که احتمالاً اغلب مهاجران هم از همین نوع هستند) و برخی از آنها ممکن است دارای نوعی حس خودکمبینی در مواجهه با افراد جامعهی مقصد هستند، پررنگتر خواهند بود.
توی مهاجرت به نظرم بیشتر از هر چیزی باید این رو بذیرفت که آسمون همه جا یه رنگه ... اگه با این فرض جلو بریم متوجه میشیم که خواسته هامون رو تو یه ظرف بزرگتر ببینیم و عوامل دیگه ای رو هم تو انتخابمون موثر بدونیم و الا با یکی دو تا ایده و خواسته مهاجرت کردن یعنی تن دادن به مساپل سختی که باید تحملش کنیم.