«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«اکنون که ناچار مرگ ما را انتخاب میکند، بگذارید ما مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد.
...
اینها با انتخابشان ادامه مییابند و این است که مرگی ندارند. کسانی که مردهها را انتخاب کردهاند، مردهاند هر چند که نفس بکشند و آنها که زندهی حیّ قیّوم را خواستهاند، زندهاند و حیات دارند، گرچه نفسی نداشته باشند.
اینها با جان خویش تجارت میکنند و اینگونه، کمهای محدود به هفتاد ساله را زیاد مینمایند و بارور میسازند.
اینها میبینند اگر مرگ را انتخاب نکنند، مرگ انتخابشان میکند و این است که بازیچهی مرگ نمیشوند و از مرگ بازیچه میسازند ... و از مرگ نردبانی برای عروج، عروجی تا اوجها.
...
اینها خود را شناختهاند و عظمتشان اسیر حقارتها نیست.
...
ترس نتیجهی عشق و وابستگی است. آنها که به عشق بزرگتر رسیدهاند و از عشقهای کوچک آزاد شدهاند، فقط ترسشان از اوست. ترسشان از جدایی اوست. از چیز دیگر نمیترسند، که به چیزی دیگر دل نبستهاند.
قدرتها با تمام عظمتشان از این روحهای عظیم چه میتوانند بگیرند و به اینها چه میتوانند بدهند و با اینها چه میتوانند بکنند؟»*.
__________________________________________________________
* علی صفایی حائری، عاشورا، انتشارات لیلهالقدر، 1388.