من عین الف نه، مثل دالم

۸۴ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

ما زیادتریم

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«ما هر یک در جایی از شعور ایستاده ایم که از پیش نداشته‌ایم. مهم این است که ارزیابی کنیم از کجا به این حد رسیده‌ایم و چه بن‌بست‌ها و یا راه‌های بیهوده‌ای را درنوردیده‌ایم و نقطه‌ضعف‌های ما کجاست و در کدام قسمت شکننده‌ایم، تا بتوانیم کمک برای تازه‌کارها باشیم.

کسانی که می‌خواهند از شعور خود خرج کنند مجبورند این شعور را ارزیابی کنند،‌ که از نطفه تا این لحظه چه مراحلی را گذرانده است و چه ضعف‌ها و قوت‌هایی دارد؛ چون این شعور باید توانایی درگیری با تمام شعارهای مکتب‌های گوناگون را داشته باشد و بتواند در برابر ایرادها و ابهام‌ها دوام بیاورد و بتواند اثبات و نفی را با هم داشته باشد؛ چون مقصود ما این نیست که مذهب یک راه است، بل مقصود ما این است که مذهبِ اصیل تنها راه است. ما باید قدرت اثبات و نفی را داشته باشیم وگرنه با ما سازش می‌کنند که «ما هم همین را می‌گوییم، ما مذهب را قبول داریم ولی آن‌چه که مذهب می‌دهد می‌توانیم با کمک علم و فلسفه و هنر و اخلاقِ عقلی تأمین کنیم. مذهب تنها راه نیست، تعصب را کنار بگذارید!»

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

انتظار، عمل است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«همراه بیّنات و با دگرگون شدن تلقی انسان از خودش، دیگر او به آن‌چه که دارد دل‌خوش نیست و در انتظار چیزی است که می‌تواند باشد و باید باشد. این توانایی و این ضرورت او را برپا می‌دارد و به انتظار می‌کشاند و چشم‌به‌راه می‌سازد.

همراه بیّنات به انتظار می‌رسیم.

و این انتظار، نه احتراز و کناره‌گیری است که بعضی‌ها بر آن پافشاری می‌کنند و در بوق‌هاشان می‌دمند، که تو نمی‌توانی در آن‌چه که هستی بمانی و نمی‌توانی از آن‌چه که باید داشته باشی چشم بپوشی.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

عبور از بازی‌ها

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«بر فرض، این مرحله طی شد و ما این همه را فهمیدیم، بعد چه بکنیم؟ و چگونه ادامه بدهیم ...؟

نکته این است که خیال می‌کنی ما می‌خواهیم عمل‌ها را عوض کنیم. در حالی که این همان تنوع‌کاری و بازیگری است. ما می‌خواهیم محرک‌ها را دگرگون کنیم. ما می‌خواهیم که همراه این تلقی، هدف تو از سطح لذت و رفاه و تنوع و خوشی بالاتر بیاید و تو بار سنگین را بر روی شانه‌هایت احساس کنی و بفهمی که تو با تمام هستی و با تمام نسل‌ها مربوط هستی. پس مسئول هستی ...

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

برداشت‌ها، فاصله‌ها، بازیچه‌ها

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«توده‌ی امّی، تاب و تحمل بحث‌های عریض و طویل تو را ندارد.

و اگر داشته باشد، مدت‌ها طول می‌کشد تا او به جایی برسد و از کلاس‌های شناخت مکاتب و جهان‌بینی و ایدئولوژی و تفسیر و نهج‌البلاغه همچون دایرة‌المعارفی بیرون بیاید.

پس به‌جای آن‌که به آن‌ها چیزهایی بدهیم، بهتر است از آن‌چه که خودشان دارند بهره‌برداری کنیم و از این منبعِ شناخت برای تفکر و برای آموزش کتاب و حکمت استفاده ببریم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

انقلاب در دل امّیّین

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«رسول از بینش تاریخی و طبقاتی و سیاسی شروع نمی‌کرد.

با فیلم و اسلاید و معرکه‌گیری شروع نمی‌کرد.

و با کلاس‌های جهان‌بینی و ایدئولوژی و شناخت مکاتب و تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه شروع نمی‌کرد، که ما شروع کرده‌ایم و با بازی‌ها خودمان را مشغول کرده‌ایم و بی‌حاصل به وازدگی و خستگی رسیده‌ایم.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

فراتر از تکامل

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«با این تلقی و بینش، موضع‌گیری تو در برابر حکومت‌ها و سیاست‌ها و رویدادها مشخص می‌شود. تو حکومتی را می‌خواهی همگام با نظام هستی، نه همراه با شرایط تولیدی، و قانونی می‌خواهی در این سطح، نه در سطح قراردادها، و حاکمی می‌خواهی در این قلمرو، نه در داخل مرزها ...

و از این حکومت، نه نان و آب و رفاه و عدالت و تکامل، که بیشتر از این‌ها را خواستاری و تنها به مبارزه با استثمار و استبداد و اِس‌اِس‌های دیگر قانع نیستی. اسلامی که حتی تا حد تکامل، آرمان داشته باشد، ارتجاع است. پس از تکامل، جهت‌گیری و جهت عالی‌تر یا جهت پست‌تر مطرح است و رشد و خسر مطرح است.»*

_________________________________________________________________________

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

سقفش؟! ندارد

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«استثمار از لحظه‌ای شروع می‌شود که ما می‌خواهیم سهم بیشتری به خاطر استعداد بیشترمان بگیریم. ولی اگر استعداد بیشتر مسئولیت زیادتری بیاورد، نه افتخار، بهره‌کشی از میان خواهد رفت و آنچه می‌ماند همان مسخّر شدن انسان‌ها برای یکدیگر خواهد بود، که بنّا برای بقّال و این هر دو برای این همه، برای زارع و این‌ها برای کارگر تسخیر شده‌اند تا در مجموع جامعه را طرح‌ریزی کنند.

آنچه در انقلاب اسلامی مطرح می‌شود و هدف انقلابی و آرمان مبارزه‌هاست؛ چون بر اساس ترکیب خاص انسان و حرکت مستمر او قرار گرفته، ناچار باید جهت حرکت و رهبری استعدادهای تکامل‌یافته باشد.

اسلام به ما می‌آموزد، ای انسان توانا! تو تا امروز همیشه مظلوم بوده‌ای و تا امروز تو را به آخور بسته‌اند تا از تو سواری بگیرند. تو مگو که به من نان می‌دهند، فکر کن نیروی تو را برای چه کاری می‌برند و چند برابر نان از تو بهره برمی‌دارند. این حکومت‌ها تا به حال بیشتر از امنیت و رفاه برای تو نداشته‌اند.

اسلام می‌آموزد که ای انسان! تو با رنج و کدح و فشار در حرکت هستی و این حرکت، جهتی می‌خواهد نامحدود و این جهت، وجود دارد به همین دلیل که ضرورت دارد و هماهنگ با ترکیب خاص توست، ترکیبی که بیشتر از امنیت و رفاه را طلب می‌کند. انسان تو بزرگ‌تر از امروز و عظیم‌تر از دنیایی. دریا در وسعت دل تو یک قطره بیشتر نیست.»*

_________________________________________________________________________

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

گمشده

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

... مشاهده می‌شود که بهداشت روانی مستلزم اندازه‌ای از «تنش» است. تنش بین آن‌چه که بدان دست یافته و آن‌چه باید بدان تحقق بخشد. تلاش در پر کردن شکاف آن‌چه هست و آن‌چه که باید باشد. این «تنش» لازمه‌ی زندگی انسان است. پس نباید از دست‌و‌پنجه نرم کردن انسان در یافتن معنی بالقوه زندگی خود نگران باشیم. تنها به‌این‌وسیله است که «معنی‌جویی» او را بیدار می‌کنیم. من این ادعا را که بهداشت روان بستگی به تعادل مطلق و یا بنابر اصطلاح بیولوژیکی «تعادل جانی» (Homeostasis) دارد و یا این‌که لازمه‌ی بهداشت روان زندگی در مرحله‌ای رها از تنش است را برداشتی نادرست و خطرناک می‌دانم. آن‌چه انسان لازم دارد تعادل و «بی‌تنشی» نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن می‌شود. آن‌چه انسان بدان نیاز دارد، تنها رهایی و دفع «تنش» نیست که به هر قیمتی شده در صدد انجام آن برآید، بلکه پاسخ به «معنی» بالقوه‌ای است در انتظار تحقق یافتن او را به‌سوی خود فرامی‌خواند.1

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

چالش وبلاگی: نویسندگی کتاب

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

این مطلب، پیرو دعوت مهربانانه‌ی دوست گرامی، جناب آقای صفایی‌نژاد، برای شرکت در چالش وبلاگی نویسندگی کتاب به رشته‌ی تحریر درآمد.

به‌یاد می‌آورم که از سال‌های آخر دبستان علاقه به‌نوشتن در من شکل گرفت و در آن سال‌ها برای سؤال تکراری «در آینده می‌خواهید چه‌کاره شوید» به‌عنوان موضوع انشا یا همان «بزرگ شدی می‌خوای چی‌کاره بشی» که گهگاه بزرگ‌ترها می‌پرسیدند، یک پاسخ غیرتکراری داشتم: «نویسنده». بعدها اما مسیر شاید به‌گونه‌ای رقم خورد که اگر چیزی بود از ذوق و قریحه، در زیروزبر دیفرانسیل‌ها و پیچ‌وتاب انتگرال‌ها جا ماند و فراموش شد و حالا این‌روزها به‌قدری در نوشتن تنبل شده‌ام که نوشتن کتاب تصوری دور از ذهن می‌نماید، اگرچه خواسته‌ای باشد به دل نزدیک. البته آن قسمت زیروزبر و پیچ‌وتاب تزئینی است و ارزش دیگری ندارد. مشکل اصلی احتمالاً همین تنبلی بود که همچنان باقی است.

گمانم این است که این چالش بیشتر ناظر به نوشتن کتابی در یکی از انواع ادبی است و از این منظر آن‌چه اکنون در ذهن به آن تمایل دارم، نگاشتن روایت یا روایاتی است با درون‌مایه‌ای از شباهت‌ها و تفاوت‌های شگفت‌انگیز بین آدم‌ها و نیز ویژگی‌ها، افکار و درونیات غریبی که در نظر خود افراد بسیار عادی است، اما در صورت آشکار شدن، برای سایرین (حتی برخی نزدیکان افراد) شگفت‌آور خواهد بود. احتمالاً این روایت‌ها در قالب طرح‌هایی از زندگی روزمره‌ی افرادی که به‌عنوان افراد معمولی به آن‌ها نگاه می‌کنیم (اگر اصلاً به آن‌ها نگاه کنیم) بیان خواهند شد. البته روشن است که انتخاب قالب داستان نه از جهت کثرت تبحر و تجربه‌ی من در این نوع ادبی، بلکه از حیث قلت تجربه و محدودیت آشنایی با انواع دیگر ادبی است که ورود به آن عرصه‌ها را بسیار بعید می‌نماید.

شایان ذکر است که اگر نگارش کتاب در زمینه‌ی تخصصی مدنظر باشد، طبعاً محاسبات قدری متفاوت است و بیشتر وابسته به میزان احساس نیاز به نگارش آن کتاب برای جامعه‌ی تخصصی هدف است. به‌بیان روشن‌تر، این کتاب یا باید از نظر طرح مفاهیم تخصصی خلأهایی را پر کند و نیازهایی را پاسخ دهد که سایر منابع موجود پاسخگوی آن‌ها نیستند و یا از حیث نحوه‌ی بیان باید به‌گونه‌ای باشد که نسبت به سایر منابع و کتب موجود در زمینه‌ی مشابه، بهبودی را در انتقال مفاهیم حاصل کند.

از آقای صفای‌نژاد گرامی بابت دعوتشان سپاسگزارم و از نویسندگان وبلاگ‌های روزنوشت‌های میم‌صاد، آب‌گینه و می‌نویسم از خودم دعوت می‌کنم تا در صورت تمایل، در این چالش وبلاگی شرکت کنند.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

معجزات روزمره

 

 

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سرمه چند لحظه توی چشم‌هایم نگاه کرد اما چیزی نگفت. بعد دوباره راه افتاد به‌طرف ته پارک. چند قدم که برداشت گفتم: «موسی گفت از چنار توی خونه‌ش به‌ش سیب دادی، درسته؟»

ایستاد و بدون این‌که صورتش را برگرداند چند لحظه مکث کرد. بعد برگشت به طرفم و گفت: «اهمیتی داره؟»

گفتم: «منظورت چیه که اهمیتی داره؟ معلومه که اهمیت داره.»

زیر دیوار پل هوایی بودیم و صورتش را توی تاریکی خوب نمی‌دیدم. به‌طرفم آمد و همین‌طور که جلو می‌امد تندتند حرف می‌زد. گفت: «احتمالاً برای تو و خیلی‌های دیگه این چیزها به این دلیل اهمیت دارند چون عجیبند اما هانی، من به تو می‌گم اگه یه ذره فکر کنی، اگه یه ذره رو موضوع تمرکز کنی می‌بینی که این چیزها اصلاً عجیب نیستند. یعنی اگه هم عجیب باشند نسبت به چیزهایی که واقعاً عجیبند اصلاً اهمیتی ندارند. منظورم اینه اگه هر روز از درخت چنار، سیب بیرون بیاریم کم‌کم دیگه کسی تعجب نمی‌کنه. وقتی یه چیز رو مدام تکرار کنی دیگه نه جالبه نه عجیب. اما خود سیب و چنار چی؟»

حالا درست ایستاده بود چند سانتی‌متری صورتم. آن‌قدر نزدیک شده بود که با این‌که هوا تاریک بود، می‌توانستم تمام جزئیات صورتش را ببینم. سگی از دور چند بار پارس کرد و بعد ساکت شد. مراد گفت: «اگه یه ذره فکر کنی می‌بینی این که سیبی هست و چناری هست یا اون سنگ وسط آسفالت هست،‌ خودشون عجیب‌ترین چیزهای عالمند که می‌تونند بزرگ‌ترین نابغه‌های رو تا ابد گیج کنند. و البته گیج هم کرده‌ند. منظورم اینه به جای فکر کردن به نسبت بین چیزها، به چیزها، به خود چیزها فکر کن. به بودن چیزها. من واقعاً نمی‌فهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفت‌زده می‌شه چه‌طور خود سیب و چنار مبهوتش نمی‌کنه؟!»1

***

با این دید، معجزات طبیعت‌هایی هستند که با آن‌ها مأنوس نشده‌ای و علیت‌هایی که آن‌ها را نشناخته‌ای و طبیعت، معجزه‌ای است که با آن آشنا شده‌ایم و انس گرفته‌ایم.2

_______________________________________________

1 مصطفی مستور، عشق و چیزهای دیگر، نشر چشمه، صص 61-60.

2 علی صفایی حائری، صراط، انتشارات لیله‌القدر، ص 45.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف