«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
... مشاهده میشود که بهداشت روانی مستلزم اندازهای از «تنش» است. تنش بین آنچه که بدان دست یافته و آنچه باید بدان تحقق بخشد. تلاش در پر کردن شکاف آنچه هست و آنچه که باید باشد. این «تنش» لازمهی زندگی انسان است. پس نباید از دستوپنجه نرم کردن انسان در یافتن معنی بالقوه زندگی خود نگران باشیم. تنها بهاینوسیله است که «معنیجویی» او را بیدار میکنیم. من این ادعا را که بهداشت روان بستگی به تعادل مطلق و یا بنابر اصطلاح بیولوژیکی «تعادل جانی» (Homeostasis) دارد و یا اینکه لازمهی بهداشت روان زندگی در مرحلهای رها از تنش است را برداشتی نادرست و خطرناک میدانم. آنچه انسان لازم دارد تعادل و «بیتنشی» نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن میشود. آنچه انسان بدان نیاز دارد، تنها رهایی و دفع «تنش» نیست که به هر قیمتی شده در صدد انجام آن برآید، بلکه پاسخ به «معنی» بالقوهای است در انتظار تحقق یافتن او را بهسوی خود فرامیخواند.1
...
یک مطالعهی دوجانبهی آماری بین بیماران و پرستاران بخش عصبشناسی بیمارستان پلیکلینیک وین نشان داد که %55 کسانی که مورد پرسش قرار گرفته بودند، کموبیش از خلأ وجودی رنج میبردند، بهعبارت دیگر بیشتر از نیمی از آنها لحظاتی را تجربه کرده بودند که زندگی کاملاً بیمعنی و بیارزش مینمود.
این خلأ وجودی اغلب به شکل ملالت و بیحوصلگی پیوسته خودنمایی میکند. حال این گفتهی شوپنهاور را بهتر درک میکنیم که «بشر محکوم ابدی کشمکش میان دو قطب متضاد پریشانی و اضطراب از یک سو و اندوه و ملال از سوی دیگر است.» درحقیقت امروزه ملالت و بیحوصلگی بیشتر از اضطراب و پریشانی مردم را راهی مطب روانپزشکان میکند، و این مسأله بهگونهای روزافزون شدت میگیرد.
ماشینیتر شدن شکل زندگی امروزی به بحران شدت میبخشد، زیرا با کم کردن ساعات کار، اوقات فراغت یک کارگر متوسط زیادتر میشود و بدبختانه بیشتر این افراد نمیدانند که با اوقات فراغت خود چه کنند. نمونهی ساده و آشکار این مسأله چیزی است که به آن «نروز یکشنبه» میگوییم. نروز یکشنبهها، افسردگی ویژهای است که در این روز بهخصوص چون افراد به کار اشتغال ندارند، به سراغ آنها میآید و علت آن تهاجم اندیشههایی است که شخص در روزهای کار و مشغله اکثراً به آن نمیاندیشد و در روز تعطیل متوجه میشود که از زندگی خود خشنود نیست و معنا و ارزشی که اینهمه تلاش و زحمت را توجیه کند، وجود ندارد.
تنها شمار معدودی را که دست به خودکشی میزنند، نباید قربانیان این خلأ وجود بهحساب آورد، بلکه پدیدههای بسیاری از جمله الکلیسم و بزهکاری جوانان نیز از عواقب همین احساس نامطبوع هستند. بحرانهای کهولت و بازنشستگی را نیز میتوان از این زاویه بررسی کرد.2
_________________________________________________________
1 ویکتور فرانکل، انسان در جستجوی معنی، مترجمین: نهضت صالحیان، مهین میلانی. انتشارات درسا، چاپ چهلوپنجم، 1397. صص 161-160.
2 همان. صص 165-164.