«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«بر فرض، این مرحله طی شد و ما این همه را فهمیدیم، بعد چه بکنیم؟ و چگونه ادامه بدهیم ...؟
نکته این است که خیال میکنی ما میخواهیم عملها را عوض کنیم. در حالی که این همان تنوعکاری و بازیگری است. ما میخواهیم محرکها را دگرگون کنیم. ما میخواهیم که همراه این تلقی، هدف تو از سطح لذت و رفاه و تنوع و خوشی بالاتر بیاید و تو بار سنگین را بر روی شانههایت احساس کنی و بفهمی که تو با تمام هستی و با تمام نسلها مربوط هستی. پس مسئول هستی ...
...
... باید با این فشارها هجرت و حرکت را شروع کنیم و محرک را عوض کنیم و حاکم را الله بگیریم و با این دید، در هر لحظه محاسبه کنیم مهمترین کارها و ضروریترین آنها کدام است و بر این اساس انتخاب نماییم.
مهم نیست که علاقه داشته باشیم یا نداشته باشیم، که محرک ما دیگر غریزه و علاقههای ما نیست، که ما میخواهیم مهمترین کار در هر لحظه را انجام دهیم و چهبسا بهترین و مهمترین کار در یک لحظه، پاک کردن بینی یتیمی باشد و یا شمشیر به دست گرفتن و یا ضَرَبَ یَضرِبُ خواندن و یا نخود و لوبیا را به پاکتها ریختن.
پس اینکه بعد چه کنیم، وابسته به این است که در هر لحظه چند کار میتوانیم انجام دهیم، بهترین آن را و ضروریترین آن را انتخاب نماییم.
...
این انقلاب فرهنگی است که از جریان وجودی تو شروع میشود و تو را رونده میسازد و از بازیها و بازیچهها میرهاند و این است که تو نمیمانی و فرو نمیروی و جزء خائضین نمیشوی که به فائزین پیوند خوردهای؛ چون آنچه انسان را فرو میبرد و خائض میکند، همین بازیگری انسانهاست.
«... قُلِ اللهُ، ثُمَّ ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون»1؛ تو خدا را مطرح کن، سپس آنها را رها کن در فرو رفتنشان. اینها بازی میکنند و همین بازیگری، آنها را در هر چه به آن دست بزنند فرو میبرد. چه در دنیا و چه در خودشان. چه در قرآن و چه در فقه. چه در علوم و چه در صنایع، که اینها بازیچههاشان عوض میشود. بازیگریشان همیشه برپاست.»*
_________________________________________________________________________
1. انعام، 91.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.