من عین الف نه، مثل دالم

۸۷ مطلب با موضوع «خودنویسی و بیخودنویسی» ثبت شده است

بغض ذهنی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی حرفی هست یا حسی در دل آدم که می خواهد فوران کند و بیرون بیاید، اما تا گلو می آید و گیر می کند، نه بالا می آید و نه پایین بر می گردد، همان جا می ماند و رسوب می کند و می شود بغض. بهترین راه رسوب شویی اشک ریختن است. گاهی هم شاید بشود به مرور زمان فراموش کرد (منظورم بی خیال شدن است، نه از یاد بردن). در هر حال رسوب اگر بماند و زیاد شود، ممکن است آدم را خفه کند.

گاهی پیش می آید که فکرها تا یک جایی می آیند و گیر می کنند. یعنی نه پیش می روند و نه از ذهن پاک می شوند. یک جا می مانند و ذهن آدم را خفه می کنند. انگار بغض، ذهن آدم را می گیرد. این جا هم باید به دنبال چاره ای بود، یا پاک کردن بعضی فکرها یا رها کردن و جاری ساختنشان. تغییر دریچه ی نگاه (نگرش) در بسیاری موارد شاید کمک کند. شاید به خاطر همین تفاوت در نگرش باشد که بعضی از موضوعاتی که به نظر ما بسیار مهم و پیچیده هستند، در نگاه کودکان بسیار ساده و کم اهمیت هستند. گاهی از بیرون که نگاه می کنیم می بینیم خود را گرفتار چه قید و بندهای مسخره ای کرده ایم. راستی، بعضی اوقات زیادی با مغزمان فکر می کنیم و زیادی به قدرت تفکر منطقی خودمان اعتماد می کنیم (گاهی زیادش خوب نیست).

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

مکالمه ای میان عاشق و ضایع

- من اصلاً نمی تونم از دنیا رفتن کسی رو که دوست دارم تصور کنم. خدا کنه من زودتر بمیرم.

- چرا؟

- چی چرا؟

- چرا دعا می کنی که تو زودتر بمیری؟

- خب برا این که نمی تونم از دست دادن کسی رو که دوسش دارم، تحمل کنم. برام خیلی سخته.

- خب اگه اونم به اندازه ی تو عاشق بود چی؟

- چه ربطی داره؟

- خب اگه اونم به اندازه ی تو یا بیش تر عاشق باشه، اون وقت اگه تو زودتر بمیری احتمالاً اون به همون اندازه یا بیش تر ممکنه سختی بکشه. تو چه جور عاشقی هستی که سختی کشیدن محبوبت برات راحت تره تا سختی کشیدن خودت؟ فوقش اینه که اگه اون مرد و تو نتونستی تحمل کنی، دق می کنی می میری دیگه. عاشق که راحت طلب نمی شه.

- ببین یعنی یه دفعه نشد من با تو دو کلمه حرف بزنم، مث آدم جواب بدی. هیچی از احساسات حالیت نیست. خیلی آدم ضایعی هستی. خیلی ... .

- ممنون، شما لطف داری. بیار افسار.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

بن بست های دوست داشتنی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

کوچه های بن بست آدم بزرگ های فراری از ترافیک را عصبانی می کنند.

اما کوچه های بن بست، مأمن بچه ها برای بازی های کودکانه اند، پر از شور و شادی هستند، پر از هیاهوی کودکانی که حتی ظهر داغ تابستان به زحمت می توان برای به خانه آمدن قانعشان کرد، پر از صدای غلتیدن توپ دو لایه روی زمین و خوردنش به دیوارها و ... . من اگر کوچه بودم، شاید دوست تر می داشتم که بن بست بودم، اما پر از پاکی و شادی بچه ها، البته شاید، خدا می داند.

کوچه های بن بست را هم می توان دوست داشت.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

یه روز خوب میاد

تو می گی: «یه روز خوب میاد».

منم می گم: «یه روز خوب میاد».

فقط یه مسئله ی کوچیک وجود داره، اونم اینه که روز خوبی که تو ذهن تو هست، با روز خوبی که من بهش فکر می کنم، احتمالاً زمین تا آسمون فرق داره. این که کدومشون واقعاً خوبه یا خوب تره بماند، ولی فرق داره، خیلی فرق داره.

روز خوبی داشته باشی!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

جنون شاخی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

کلاس موسیقی ...، باشگاه ...، زبان ...؛ کتاب فلسفه ی  ...، عرفان ...، فیزیک ...، برای شاخ بودن، مثل هوا برای نفس کشیدن لازم است. سفر به همه جا، کویر، دریا، جنگل، داخل، خارج و عکس گرفتن و شر کردن در فیسبوک و پلاس و ...، که خدایی نکرده مردم فکر نکنند ما از قافله عقب مانده ایم. دیدن پانصد قسمت سریال و دویست فیلم اکران شده در سال جدید و ... .

جنون شاخی همچنان ادامه دارد.

توجه: این بیماری به شدت مسری است. البته از دام به انسان منتقل نمی شود، ممکن است از انسان به انسان منتقل شود.

 

پی نوشت:

اول) هر کس که این کارها را انجام می دهد، لزوماً جنون شاخی ندارد. روش تشخیص بیماری این است که هر کس از خودش بپرسد «این ها برای چه؟» و البته در پاسخگویی هم با خود صادق باشد.

دوم) پیوندهای مطلبی مفید در این مورد:

مرض جلب توجه افراطی (1)

مرض جلب توجه افراطی (2)

مرض جلب توجه افراطی (3)

مرض جلب توجه افراطی (4)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

دو کلام تفکر خصوصی، لطفاً مزاحم نشوید

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

همیشه وقتی کسی در فکر فرو می رود، لازم نیست از او بپرسیم: «به چی فکر می کنی؟»

بعضی فکر ها خصوصی هستند، خیلی خیلی خصوصی. مثل فکرهایی که آدم .... اصلاً گاهی آدم دلش می خواهد خلوت کند و دو کلام با خودش اختلاط کند. باید حتماً تابلوی «لطفاً مزاحم نشوید» بیاویزد؟

 

پی نوشت: این قدر که با این سؤال مشکل دارم، با سؤال هایی مثل «کی بود؟» یا «چی می گفت؟» بعد از مکالمه ی تلفنی (با تلفن همراه)، مشکل ندارم.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

بنده ی ساکت خدا

آهای با توام بنده ی ساکت خدا!

گوش نه سکوت را می شنود، نه زبانش را می فهمد. گفت و گو به زبان سکوت حداقل دو جفت چشم می خواهد. تازه به شرط آن که یکی خوب بگوید و دیگری خوب زبان اولی را بفهمد.

خوش انصاف! خدا زبان را داده برای سخن گفتن و گوش را برای شنیدن.

چه بگویم؟ شاید روی شنونده ات زیادی حساب کرده ای؟

ببخش اگر ... .

راستی، این را که نمی خوانی.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

خب بگو

...

- یه چیزی.

- چی؟

- راستش می خواستم بگم که ...!

- چی می خواستی بگی؟ بگو.

- نه، هیچی، اصلاً ولش کن.

- باشه. اگه نمی خوای بگی، خب نگو.

...

..

.

(نیم ساعت بعد)

- خب لعنتی حداقل یه خرده اصرار کن که بگم، اگه نگم می ترکم. نمی فهمی؟ نه، واقعاً حالیت نیست؟

- :) ، خب بگو!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

غریبه ای در آینه

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

گاهی میان من و خودم جنگ می‌شود

از فرط ناشناسی تصویر آینه

هر روز و شب مدام سرم منگ می‌شود

...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

سرنوشت پینوکیو

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدا کند سرنوشت من هم مثل پینوکیو باشد، بالاخره روزی آدم شوم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف