من عین الف نه، مثل دالم

۱۰۹ مطلب با موضوع «از دیگران» ثبت شده است

گمشده

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

... مشاهده می‌شود که بهداشت روانی مستلزم اندازه‌ای از «تنش» است. تنش بین آن‌چه که بدان دست یافته و آن‌چه باید بدان تحقق بخشد. تلاش در پر کردن شکاف آن‌چه هست و آن‌چه که باید باشد. این «تنش» لازمه‌ی زندگی انسان است. پس نباید از دست‌و‌پنجه نرم کردن انسان در یافتن معنی بالقوه زندگی خود نگران باشیم. تنها به‌این‌وسیله است که «معنی‌جویی» او را بیدار می‌کنیم. من این ادعا را که بهداشت روان بستگی به تعادل مطلق و یا بنابر اصطلاح بیولوژیکی «تعادل جانی» (Homeostasis) دارد و یا این‌که لازمه‌ی بهداشت روان زندگی در مرحله‌ای رها از تنش است را برداشتی نادرست و خطرناک می‌دانم. آن‌چه انسان لازم دارد تعادل و «بی‌تنشی» نیست، بلکه کوششی است که در راه رسیدن به هدفی شایسته درگیر آن می‌شود. آن‌چه انسان بدان نیاز دارد، تنها رهایی و دفع «تنش» نیست که به هر قیمتی شده در صدد انجام آن برآید، بلکه پاسخ به «معنی» بالقوه‌ای است در انتظار تحقق یافتن او را به‌سوی خود فرامی‌خواند.1

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

معجزات روزمره

 

 

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سرمه چند لحظه توی چشم‌هایم نگاه کرد اما چیزی نگفت. بعد دوباره راه افتاد به‌طرف ته پارک. چند قدم که برداشت گفتم: «موسی گفت از چنار توی خونه‌ش به‌ش سیب دادی، درسته؟»

ایستاد و بدون این‌که صورتش را برگرداند چند لحظه مکث کرد. بعد برگشت به طرفم و گفت: «اهمیتی داره؟»

گفتم: «منظورت چیه که اهمیتی داره؟ معلومه که اهمیت داره.»

زیر دیوار پل هوایی بودیم و صورتش را توی تاریکی خوب نمی‌دیدم. به‌طرفم آمد و همین‌طور که جلو می‌امد تندتند حرف می‌زد. گفت: «احتمالاً برای تو و خیلی‌های دیگه این چیزها به این دلیل اهمیت دارند چون عجیبند اما هانی، من به تو می‌گم اگه یه ذره فکر کنی، اگه یه ذره رو موضوع تمرکز کنی می‌بینی که این چیزها اصلاً عجیب نیستند. یعنی اگه هم عجیب باشند نسبت به چیزهایی که واقعاً عجیبند اصلاً اهمیتی ندارند. منظورم اینه اگه هر روز از درخت چنار، سیب بیرون بیاریم کم‌کم دیگه کسی تعجب نمی‌کنه. وقتی یه چیز رو مدام تکرار کنی دیگه نه جالبه نه عجیب. اما خود سیب و چنار چی؟»

حالا درست ایستاده بود چند سانتی‌متری صورتم. آن‌قدر نزدیک شده بود که با این‌که هوا تاریک بود، می‌توانستم تمام جزئیات صورتش را ببینم. سگی از دور چند بار پارس کرد و بعد ساکت شد. مراد گفت: «اگه یه ذره فکر کنی می‌بینی این که سیبی هست و چناری هست یا اون سنگ وسط آسفالت هست،‌ خودشون عجیب‌ترین چیزهای عالمند که می‌تونند بزرگ‌ترین نابغه‌های رو تا ابد گیج کنند. و البته گیج هم کرده‌ند. منظورم اینه به جای فکر کردن به نسبت بین چیزها، به چیزها، به خود چیزها فکر کن. به بودن چیزها. من واقعاً نمی‌فهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفت‌زده می‌شه چه‌طور خود سیب و چنار مبهوتش نمی‌کنه؟!»1

***

با این دید، معجزات طبیعت‌هایی هستند که با آن‌ها مأنوس نشده‌ای و علیت‌هایی که آن‌ها را نشناخته‌ای و طبیعت، معجزه‌ای است که با آن آشنا شده‌ایم و انس گرفته‌ایم.2

_______________________________________________

1 مصطفی مستور، عشق و چیزهای دیگر، نشر چشمه، صص 61-60.

2 علی صفایی حائری، صراط، انتشارات لیله‌القدر، ص 45.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

شکسته‌اش خوش‌آهنگ‌تر است*

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«اعتقادم این است که ما هنوز در فضای این گناهان قرار نگرفته‌ایم. هنوز مجبور نشده‌ایم که به خاطر محبوب‌هامان دست به هر کاری بزنیم در حالی که همه فرعونمی، فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ می‌شود.

من در محدوده‌ی خانه‌ام، مادر و پدرم، فرزند و عیالم، فرعونی هستم و «أنا ربّکم الاعلی» را در آن حد دارم و در این زمینه قدم برمی‌دارم.»1

***

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

تا کی؟

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«خلاصه کنم: هدف، اهمیت، تقویت حق و تضعیف باطل میزانی است که باید در حرکت به آن توجه داشت. مادام که حکومتی از اهدافش چشم نپوشیده و تخفیف نداده، حتی در زیر فشارهای سیاسی و دخالت‌های جاسوسی و نظامی و تحمیل جنگ و صلح قد خم نکرده و به جایی وابسته نشده، مادام که اهداف دست نخورده‌اند باید با حکومت همراه بود، حتی اگر تو را کنار گذارده باشد. باید در کنار مشغول بود و نیاز میان‌دارها را تأمین کرد.

اما اگر اهداف از حد رشد، به تکامل، به عدالت، به آزادی، به رفاه تنزل کرد و در همین سطح پرسه زد، باید دست‌به‌کار شد و دوباره و چندباره راه افتاد.

در این مرحله، تمامی ضعف‌ها و نارسایی‌ها چه در سطح طرح و چه در مرحله‌ی اجرا را، باید تکمیل و تأمین کرد، نه توجیه و نه تضعیف.

هنگامی که دشمن دست‌به‌کار شده تا جوان‌هایت را با شبهات و شهوات و فتنه‌ها و بدعت‌ها و انحراف‌ها و خدعه‌ها و نیرنگ‌ها، خنثی و خراب و یا درگیر با هم و سر در جان هم بسازد، تو نمی‌توانی به‌خاطر ضعف‌های تربیتی و یا اجرایی به گوشه‌ای بخزی و قلم بزنی و دست از تربیت مجریانی که لازم هستند و باید در حد ایثار کار کنند و مزد نخواهند و سپاس نخواهند و خائف و ترسناک هم باشند - که کوتاهی کرده‌ایم و آن‌طور که باید و می‌توانسته‌ایم کار نکرده‌ایم - بکشی؛ که به شهادت سوره‌ی هل اتی تا این حد باید گام برداشت: «یطعمون الطّعام علی حبّه»، «لانرید منکم جزاءاً و لا شکوراً»، «انّا نخاف»، تا حد ایثار، بدون توقع مزد و سپاس و همراه ترس و خضوع.

اگر حکومتی از هدف چشم نپوشید باید تمامی نارسایی‌هایش را به دوش کشید و بدون توقع دست‌به‌کار شد و عذر این که نمی‌گذارند، نیاورد؛ که برای کارگر بدون چشم‌داشت همیشه میدان کار هست و ما تجربه‌ها کرده‌ایم.

گذشته از این میزان، میزان اهمیت و انتخاب بهترین وجه ممکن، مطرح است که می‌تواند در شرایط گوناگون توجیه صلح حدیبیه و جنگ علی (ع) باشد و می‌تواند مقدار وابستگی به زمان تعهد را مشخص کند.

و معیار سوم و میزان دیگر این نکته است که باطل را آن‌گونه بکوبی که حق تقویت شود و باطل دیگر تغذیه نکند. و چهارم این‌که حق را آن‌گونه مطرح کنی که باطل‌ها سر برندارند و خوراک مطبوعاتی و تبلیغاتی برای خود جمع نکنند و بر آتش دل تو، کباب عروسی شیطان باد نزنند.

این موازین، موضع‌گیری و تحلیل تو را هدایت می‌کند و چشم تو را باز می‌کند که بتوانی علائم حیات و زندگی انقلاب را در نظر بیاوری.

مادام که حرکتی شور تجربه کردن و شعور تکرار نکردن دارد و مادام و در پشت درهای بسته سینه نمی‌زند، حتم بدان که در بن‌بست نمی‌ماند. نه انقلاب، که حتی هر ضدانقلابی و هر ابرقدرتی که با یک دنده حرکت نکند، از اشتباهاتش درس بگیرد، مدام که در حال آموختن و تجربه کردن و تکرار نکردن باشد، به نتیجه‌ی مطلوب می‌رسد؛ که رفتن به راه می‌پیوندد.

آن‌جا که حال و هوای تجربه مُرد و یا آن‌که تجربه‌ها و اشتباهات مکرر شد باید حلول ندامت را به عزا نشست؛ که «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامه».

آن‌ها که با یک دنده راه نمی‌روند و مدام شگردها و روش‌های خود را نقد می‌زنند، تداوم می‌یابند و حتی در باطل خود عمر بیشتری خواهند داشت تا آن‌ها که در حق خود خام و گنگ هستند و فقط با یک پا راه می‌روند و همیشه یک نوع برخورد می‌کنند.

گذشته از این دو علامت زندگی و رویش، هنگامی که انقلاب و نهضتی می‌تواند با تمام زخم‌هایش گام بردارد و مایتحلل خود را بسازد و می‌تواند آفت‌های خود را بیرون بریزد، این علائم پویایی و جوانی اوست و چشم‌انداز آینده روشن است.»1

_______________________________________________

1 علی صفایی حائری، پاسخ به پیام نهضت آزادی، انتشارات لیله‌القدر، صص 21-19.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

چیزی شبیه ما؟

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

یکی از فواید اصلی رفیق این است که (به‌شکلی معتدل‌تر و تمثیلی) جور تلافی‌هایی را که می‌خواهیم ولی نمی‌توانیم سر دشمنانمان درآوریم بکشد.1

***

وحشی سماجت می‌کرد: «ولی باز هم این طبیعی است که آدم وقتی تنهاست به خدا اعتقاد پیدا کند وقتی تنهای تنهاست، موقع شب؛ وقتی به مرگ فکر می‌کند ...»

مصطفی موند گفت: «ولی مردم، امروزه‌روز اصلاً تنها نیستند. ما آن‌ها را وادار می‌کنیم که از تنهایی بیزار باشند، و زندگیشان را طوری ترتیب می‌دهیم که تقریباً محال است که گرفتار تنهایی شوند.»2

_______________________________________________

پی‌نوشت: عنوان بیشتر ناظر به بخش دوم است.

1 آلدوس هاکسلی، دنیای قشنگ نو، ترجمه‌ی سعید حمیدیان، انتشارات نیلوفر، ص 205.

2 آلدوس هاکسلی، دنیای قشنگ نو، ترجمه‌ی سعید حمیدیان، انتشارات نیلوفر، ص 263.
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عین الف

وسع تو عذرخواهی ندارد، حال من شرمندگی دارد

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

غبطه می‌خورم به بلندای روح بعضی آدم‌ها و تأسف به حال خودم.

مطلب زیر (و عکس‌های مرتبط) از کانال «کشکول» جناب آقای محسن مهدیان بازنشر می‌شود:

 

«بخدا مردم ما خوبند...

زنگ زد گفت یک پتو دارم. میاید تحویل بگیرید.

گفتم: ببخشید. دیر گفتید. بار کرمانشاه رفته.

گفت: پس شماره کارت بدید پول بریزم.

بعد هم ‌پیامکش اومد (داخل عکسه)

میگه ببخشید وسع من کمه. 40 تومن ریختم. طلا هم دارم ولی امکان تبدیلش رو ندارم.

گفتم ما انجام می‌دیم.

حالا زنگ‌زده میگه این طلاها خیلی هم ارزش نداره. نهایتن ۶۰۰ تومن.

گفتم خدا قبول کنه

گفت چطوری برسونم؟

گفتم اسنپ بگیرید لطفن.

گفت: ببخشید. ولی دیگه هیچی پول ندارم

 

از اینا شما هم سراغ دارید. برای خودتان مرور کنید.

 

یکی دیگه پیامک زده من کارگرم. 50 تومن بفرستم؟ (داخل عکس)

 

دینداری یعنی همین. معرفت مردم ما در هویتشان است.

اما مسئولین...

هنوز درگیرند که چه کسی مقصر است؟ این یا اون.

آن یکی نهاد هم که همه ماه و سال بیکارست تا بحران را مدیریت کند، خودش با بی‌مدیریتی عامل بحران است.

کاش قدر مردم را بدانیم...»



http://yon.ir/hopDK

کشکولی

@mohsen_mahdian
۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عین الف

راهب و ماهی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

سال‌ها پیش، همان بار اوّل که انیمیشن «راهب و ماهی»1 را دیدم بسیار به دلم نشست. در قالب تصاویر ساده، احساسات و تأملات راهب، وضعیت فضای پیرامون او و البته شوخ‌طبعی سازنده‌ی اثر و معنای احتمالی مدنظر او به‌شکل تأثیرگذاری ارائه می‌شود.

یک نکته‌ی جالب این انیمیشن هم حضور نمادین ماهی است که شاید چندان دور از نقش‌های نمادین آن در ادبیات ما نباشد (البته که من در این زمینه تخصصی ندارم):

- «هر که جز ماهی ز آبش سیر شد ...»2

- «آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز

در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!

من آبگیر صافی‌ام، اینک، به سحر عشق

از برکه‌های آینه، راهی به من بجو»3

شما هم اگر دوست دارید، ببینید، شاید برایتان جالب باشد.

The Monk and the Fish

_______________________________________________

1 The Monk and the Fish

2 مولوی، مثنوی معنوی.

3 احمد شاملو، ماهی، باغ آینه.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

دلی برای سپردن

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بادا که چنین دل بسپاریم، چنین مجذوب شویم و چنین عاقبت‌به‌خیر:

«هر که به حسین (ع) دل می‌سپارد، پیداست که دلی برای سپردن دارد.

هر که برای حسین (ع) اشک می‌ریزد، پیداست که چشمی برای گریستن و اشکی برای ریختن دارد. هر که در مصیبت حسین (ع)، دلش می‌شکند و اشکش جاری می‌شود، پیداست که اهل محبت است. و هر که اهل محبت است، مجذوب حسین (ع) می‌شود؛ دیر یا زود، خودآگاه یا ناخودآگاه.

و هر که مجذوب حسین (ع) شود، از جنس حسین (ع) می‌شود، متصف به صفات حسین (ع) می‌شود. متخلّق به اخلاق حسین (ع) می‌شود.

و در دنیا هر که از جنس حسین (ع) باشد، هر که مجذوب حسین (ع) بشود، هر که با حسین (ع) پیوند بخورد، هر که حسینی شود، در جهان آخرت نیز حسین (ع) سراغش را می‌گیرد، پیدایش می‌کند و رفاقت و شفاعت و همدمی‌اش را با او ادامه می‌دهد.»1

_______________________________________________

1 سید‌مهدی شجاعی، سقای آب و ادب، (نشر) کتاب نیستان، ص 168.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عین الف

به از نشستن باطل

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

متأسفانه برای من کم پیش نیامده است که به‌دلیل فراهم نبودن شرایط مطلوب کاری را شروع نکرده‌ام و یا فعالیتی را کنار گذاشته‌ام و البته حالا که نگاه می‌کنم می‌بینم اشتباه کرده‌ام و باید این رویه را اصلاح کنم. اگرچه پیام بیت زیر به‌نظر بدیهی می‌رسد، اما در واقع یک اصل و روش بسیار مهم زندگی در آن خلاصه شده است که درک آن و پیروی از آن، تأثیر شگرفی بر جریان زندگی خواهد داشت:

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم1

که بر ما و از ما بیش از قدر وسعمان تکلیفی و انتظاری نیست. اگر در عمل کردن با شرایط غیرایده‌آل موجود، خسارتی بیش از خسارت انتظار بی‌سرانجام و بی‌عملی وجود ندارد، قدم در راه بگذاریم و بعد به قدر توان در تکمیل نواقص و اصلاح کژی‌ها بکوشیم. نکته‌ی زیر از استاد علی صفایی حائری هم نسبت به این موضوع بی‌ارتباط نیست:

«یکی از مکرهای شیطان همین است. وقتی که مشکلی پیش می‌آید، اصل صورت مسأله را پاک می‌کند. می‌گوید: نمازت را این‌جوری خواندی، اصلاً نماز نخوان. نمی‌آید عیب را بردارد. سفره‌ای انداخته‌ای، در آن دعوا شده، می‌گوید دیگر سفره نینداز. نه، سفره را بینداز، این کار را منتفی کن. نماز را بخوان و این مشکل را بردار. مکر شیطان این است که از بدی‌ای که به‌وجود می‌آید، همه‌ی مسأله را زیر سؤال می‌برد که رابطه دیگر برقرار نکن، با مادرت دیگر نیا، با خانواده‌ات نروی، با فلانی نروی، بچه‌اش بچه‌ام را چه‌کار کرد ...»2

_______________________________________________

1 سعدی

2 علی صفایی حائری، روابط متکامل زن و مرد، انتشارات لیله‌‌القدر، ص 57.

پی‌نوشت: این مطلب به‌نوعی تکرار یکی از مطالب پیشین شد.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف

از فردایی که امروز است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«عادت ویران‌گرِ ایمان است، چرا که میان عمل ظاهر و حکمت باطنی آن عمل فاصله می‌اندازد و اعمال و اذکار و اوراد را از روح تهی می‌سازد.»1

***

«حقیقت یک‌سویه است و بنابراین، دجال در عین آن‌که حقیقت را وارونه می‌کند، باید بتواند که خود را به‌جای حقیقت جا بزند، چرا که باطل اگر در ظاهر نیز جلوه‌ی باطل داشته باشد، زود رسوا خواهد شد. پس بزرگ‌ترین موفقیت شیطان در آن‌جاست که توانسته بر قضایای پارادوکسیکال اتکا کند و تناقضات را با هم آشتی دهد.»2

***

«شاعر از محارم راز است؛ گوش در ملکوت دارد و دهان در عالم مُلک و آن‌چه که از ملکوت می‌شنود بازمی‌گوید. حتی آن شاعران که زبان شیاطین‌اند، شعر خود را از آسمان دزدیده‌اند: و حَفِظناها مِن کُلِّ شَیطانٍ رَجیمٍ * اِلاّ مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَاَتبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ»3

***

«شعر آینه‌ی راز است و محارم راز می‌دانند که راز در بیان نمی‌آید؛ اشارتی و دیگر هیچ، و همین اشارت نیز به زبان رمز است. زبان شعر، زبان رمز است، چرا که راز جز در رمز نمی‌نشیند.»4

_______________________________________________

1 سید مرتضی آوینی، فردایی دیگر، صص 26-25.

2 سید مرتضی آوینی، فردایی دیگر، ص 65.

3 سید مرتضی آوینی، فردایی دیگر، ص 129.

4 سید مرتضی آوینی، فردایی دیگر، ص 130.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عین الف