«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«خلاصه کنم: هدف، اهمیت، تقویت حق و تضعیف باطل میزانی است که باید در حرکت به آن توجه داشت. مادام که حکومتی از اهدافش چشم نپوشیده و تخفیف نداده، حتی در زیر فشارهای سیاسی و دخالتهای جاسوسی و نظامی و تحمیل جنگ و صلح قد خم نکرده و به جایی وابسته نشده، مادام که اهداف دست نخوردهاند باید با حکومت همراه بود، حتی اگر تو را کنار گذارده باشد. باید در کنار مشغول بود و نیاز میاندارها را تأمین کرد.
اما اگر اهداف از حد رشد، به تکامل، به عدالت، به آزادی، به رفاه تنزل کرد و در همین سطح پرسه زد، باید دستبهکار شد و دوباره و چندباره راه افتاد.
در این مرحله، تمامی ضعفها و نارساییها چه در سطح طرح و چه در مرحلهی اجرا را، باید تکمیل و تأمین کرد، نه توجیه و نه تضعیف.
هنگامی که دشمن دستبهکار شده تا جوانهایت را با شبهات و شهوات و فتنهها و بدعتها و انحرافها و خدعهها و نیرنگها، خنثی و خراب و یا درگیر با هم و سر در جان هم بسازد، تو نمیتوانی بهخاطر ضعفهای تربیتی و یا اجرایی به گوشهای بخزی و قلم بزنی و دست از تربیت مجریانی که لازم هستند و باید در حد ایثار کار کنند و مزد نخواهند و سپاس نخواهند و خائف و ترسناک هم باشند - که کوتاهی کردهایم و آنطور که باید و میتوانستهایم کار نکردهایم - بکشی؛ که به شهادت سورهی هل اتی تا این حد باید گام برداشت: «یطعمون الطّعام علی حبّه»، «لانرید منکم جزاءاً و لا شکوراً»، «انّا نخاف»، تا حد ایثار، بدون توقع مزد و سپاس و همراه ترس و خضوع.
اگر حکومتی از هدف چشم نپوشید باید تمامی نارساییهایش را به دوش کشید و بدون توقع دستبهکار شد و عذر این که نمیگذارند، نیاورد؛ که برای کارگر بدون چشمداشت همیشه میدان کار هست و ما تجربهها کردهایم.
گذشته از این میزان، میزان اهمیت و انتخاب بهترین وجه ممکن، مطرح است که میتواند در شرایط گوناگون توجیه صلح حدیبیه و جنگ علی (ع) باشد و میتواند مقدار وابستگی به زمان تعهد را مشخص کند.
و معیار سوم و میزان دیگر این نکته است که باطل را آنگونه بکوبی که حق تقویت شود و باطل دیگر تغذیه نکند. و چهارم اینکه حق را آنگونه مطرح کنی که باطلها سر برندارند و خوراک مطبوعاتی و تبلیغاتی برای خود جمع نکنند و بر آتش دل تو، کباب عروسی شیطان باد نزنند.
این موازین، موضعگیری و تحلیل تو را هدایت میکند و چشم تو را باز میکند که بتوانی علائم حیات و زندگی انقلاب را در نظر بیاوری.
مادام که حرکتی شور تجربه کردن و شعور تکرار نکردن دارد و مادام و در پشت درهای بسته سینه نمیزند، حتم بدان که در بنبست نمیماند. نه انقلاب، که حتی هر ضدانقلابی و هر ابرقدرتی که با یک دنده حرکت نکند، از اشتباهاتش درس بگیرد، مدام که در حال آموختن و تجربه کردن و تکرار نکردن باشد، به نتیجهی مطلوب میرسد؛ که رفتن به راه میپیوندد.
آنجا که حال و هوای تجربه مُرد و یا آنکه تجربهها و اشتباهات مکرر شد باید حلول ندامت را به عزا نشست؛ که «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامه».
آنها که با یک دنده راه نمیروند و مدام شگردها و روشهای خود را نقد میزنند، تداوم مییابند و حتی در باطل خود عمر بیشتری خواهند داشت تا آنها که در حق خود خام و گنگ هستند و فقط با یک پا راه میروند و همیشه یک نوع برخورد میکنند.
گذشته از این دو علامت زندگی و رویش، هنگامی که انقلاب و نهضتی میتواند با تمام زخمهایش گام بردارد و مایتحلل خود را بسازد و میتواند آفتهای خود را بیرون بریزد، این علائم پویایی و جوانی اوست و چشمانداز آینده روشن است.»1
_______________________________________________
1 علی صفایی حائری، پاسخ به پیام نهضت آزادی، انتشارات لیلهالقدر، صص 21-19.