«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آن کس که به زر کردن مس مینازد
پیش بت ما عِرض و هنر میبازد
یک جلوه ز کیمیای یارم کافی است
کز بغض شکسته درّ اشکی سازد
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آن کس که به زر کردن مس مینازد
پیش بت ما عِرض و هنر میبازد
یک جلوه ز کیمیای یارم کافی است
کز بغض شکسته درّ اشکی سازد
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
به سنگِ سختِ دلِ من بیا و تیشه بزن
ز برگ و ساقه گذشته به عمقِ ریشه بزن
همه وجودم از علفهای هرز پوشیده است
کنون چو آتشِ سوزان به جانِ بیشه بزن
فسانه است بلخ و ششتر، آهنگر و مسگر
ز بیخ، گردنِ این نفسِ خویشپیشه بزن
دلِ شکسته گرانتر به بازار شیدایی
بیا و سنگِ گران را به قلبِ شیشه بزن
تو میهمانِ گاه به گاه مباش ای یار
به نامِ خود این خانه را تا همیشه بزن
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در فرقت تو اگرچه رنجی است مرا
مهر تو به دل چو طرفه گنجی است مرا
تا سر زدن طلعت رخشان رخت
دل بر کفم و تیغ و ترنجی است مرا
__________________________
پینوشت:
اول) میلاد مسعود امام عصر (عج) مبارک باد!
دوم) همچنان تقلید از منتظران. باشد کز آن میانه یکی کارگر شود!
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اشیاء از آنچه در آینه میبینم به من نزدیکتر هستند، مرگ از آنچه میپندارم و خدا از آنچه که میتوانم بپندارم. نزدیکتر از ...
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تو خواستنیترینی و اصلاً فقط تویی که خواستنی هستی و هر چیزی هر قدر که خوب به تو ربط پیدا کند. تو آن خواستنیترینی که سخت من و ما را میخواهی، سخت سخت، خواستنیترین خواهان. من اما چشمانم سخت به دنبال چیزهای دیگر است و ....
خواستنت را به من بیاموز و نصیبم گردان، سخت خواستنت را! بخواه که سخت خواهانت باشم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خدایا نگذار که تا انتهای این راه درگیر و گرفتار خودمان باشیم که خسران عظیمی است. درگیر و گرفتارمان کن به خودت! از آن بکاه و بر این بیفزای!
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در وبلاگ قبلی، مطلب زیر را نوشته بودم که نمیدانم چه بر سرش آمده است، خودم از اینجا حذفش کردم، یا در جریان اثاثکشی جایی گم شده است.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آقای به ما نزدیک و ما از تو دور! دست من و دلم که خالی است، اما کسانی هستند که هزار بغض فرو خورده در گلویشان پس انداز کرده اند تا آن روز که بیایی با رمز نام تو دلشان را بگشایند و از دیدگانشان کرور کرور گوهر اشک به پایت بریزند.
پی نوشت: ... و در آفرینش اشک از بغض، نشانه هایی است از قدرت پروردگارت که جهان را از هیچ آفرید.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خدایا تو مهربان و بخشاینده ای و همیشه امتحانی هست و راهی برای بازگشت. خاطرات گناهان و یاد تجدیدی ها هم اگرچه تلخند، اما بودنشان خالی از فایده نیست. حداقل شاید یادمان نرود که پای ما هم مثل اکثر بندگانت ممکن است در لحظه ای و در جایی بلغزد. شاید سختی یادآوریشان باعث بشود کمی بیش تر تلاش کنیم برای جبران، برای بازگشت.
پی نوشت: این نوشته با تذکر دو نفر از خوانندگان گرامی وبلاگ، به نگارش در آمد.
از تذکرات و نظرات تمام دوستان همراه، سپاسگزارم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
کوچک که بودم، گاه خطاهای کوچک در نظرم چون گناهانی بزرگ جلوه می کردند. بزرگ شدم، گناهان بزرگم برایم خطاهایی کوچک به نظر رسید.
تنم بزرگ شد، روحم کوچک. تنم دوباره روزی کوچک خواهد شد، اما روحم ... .
این روزها چه قدر حرف ... می زنم و دریغ از ذره ای عمل. آنچه که ارزشمندتر است و دیده می شود، هر چند کوچک، عمل است.*
باز من و قلّک خالی! الهی سکه ای برای سرشار شدن، اگرنه، پتکی یا سنگی برای فهمیدن پیش از دیر شدن، پیش از ....
*«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» (زلزال، 7 و 8)
پی نوشت: خدایا شکرت به پاس همه چیز!