مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

۶۴ مطلب با موضوع «آه» ثبت شده است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا تو مهربان و بخشاینده ای و همیشه امتحانی هست و راهی برای بازگشت. خاطرات گناهان و یاد تجدیدی ها هم اگرچه تلخند، اما بودنشان خالی از فایده نیست. حداقل شاید یادمان نرود که پای ما هم مثل اکثر بندگانت ممکن است در لحظه ای و در جایی بلغزد. شاید سختی یادآوریشان باعث بشود کمی بیش تر تلاش کنیم برای جبران، برای بازگشت.

 

پی نوشت: این نوشته با تذکر دو نفر از خوانندگان گرامی وبلاگ، به نگارش در آمد.

از تذکرات و نظرات تمام دوستان همراه، سپاسگزارم.

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

کوچک که بودم، گاه خطاهای کوچک در نظرم چون گناهانی بزرگ جلوه می کردند. بزرگ شدم، گناهان بزرگم برایم خطاهایی کوچک به نظر رسید.

تنم بزرگ شد، روحم کوچک. تنم دوباره روزی کوچک خواهد شد، اما روحم ... .

این روزها چه قدر حرف ... می زنم و دریغ از ذره ای عمل. آنچه که ارزشمندتر است و دیده می شود، هر چند کوچک، عمل است.*

باز من و قلّک خالی! الهی سکه ای برای سرشار شدن، اگرنه، پتکی یا سنگی برای فهمیدن پیش از دیر شدن، پیش از ....

 

*«فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» (زلزال، 7 و 8)

 

پی نوشت: خدایا شکرت به پاس همه چیز!

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا چیزی در دل دارم که شاید بتوان آرزویش نامید، اما لیاقت بر زبان آوردنش را ندارم. پروردگارا تصویری از ذهنم عبور می کند که می دانم مرا شایستگی رسیدن به آن نیست. اما مرا بر این گستاخی مگیر که چون به لطف و کرم بی انتهایت و قدرت بی حدت می اندیشم هیچ چیز را ناممکن نمی یابم.

  • ۹ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۲۷
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بغض ها گاهی مثل قفل هایی هستند که بر صندوق های جواهرات زده می شوند. نمی گذارند حرف های دلمان، گنج های صندوق اسرارمان نصیب هر کس و ناکس، هر گوش نامحرم شود. بماند برای اهلش، برای محرمش، و اگر پیدا نشد، کسی هست که ناگفته می شنود.

خدایا به خاطر بغض ها شکر!

  • ۲ نظر
  • ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۰۸
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

حرف های دل خیلی هاشان گفتنی نیستند، هر چند که تو می شنوی. در دل می مانند و می مانند تا بغض می شوند در گلو. بالاخره روزی می رسد و ساعتی که به معراج می روند و از چشم سرازیر می شوند؛ و کسی هست که زبان اشک ها را می فهمد.

الهی، تنها تویی که زبان جاری چشمانمان را می دانی. حرف های دلمان را بر زبان دیدگانمان جاری کن!

  • ۲ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۲۳
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

تبر بردار ابراهیم

قدم بردار ابراهیم

مصافی سخت در راه است

بزرگ بتکده در پیش روی توست

و فرصت سخت کوتاه است

که این بار از پس بشکستن بت های کوچک تر

بباید سوختن ققنوس در آتش

وزان پس خاستن از تل خاکستر

نلغزد پایت ابراهیم

نلرزد دستت ابراهیم همچون شاخسار بید

مبادا لحظه ای غافل شوی از دل

که همچون دزد شبگردی فرود آید ز دیوار دلت تردید

و بازت دارد از رفتن

که این ره را سرانجامی است که باید رفت و باید دید

نبردت ای خلیل این بار، نبردی سخت و دشوار است

تبر را سخت در دستان خود بفشار

حریفت مرد پیکار است

و دانا اندر این میدان، به هر زیر و بم کار است

و تو خود خوب می دانی

که این آن هول میدانی است

که غیر بت شکن در آن

بت و بتخانه ی آنی

تبر را پس فراز آور، اگر که مرد میدانی

بزن این ضربت آخر، بسوز این پرده ی آخر

میان عاشق و دلدار

وزین آتش تو پربگشا، روان شو مست سوی یار

به عشق یار، چون بنشینی اندر نار

به هر سو بنگری بینی، حبیب و گلشن و گلزار

برآور دست و پا بفشار

تبر بر خود بزن این بار

و خنجر بر گلوی خویشتن بگذار

خدایا دست ابراهیم را نیرو بده این بار، توانا دار بر این کار

که آتش را اگرچه شعله های سخت و سوزانی است

طلای ناب می داند که آتش چون گلستانی است

تو خود را از میان بردار ابراهیم
تبر بردار ابراهیم

  • ۲ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۳
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خداوندا در آستانه ی شب قدر از تو می خواهم که جان های ما را از ادراک سرشار کنی تا قدرشناس نعمت هایت باشیم و قدردان لحظه لحظه ی عمری که بر ما ارزانی داشتی.

خدایا نعمت تندرستی را که عطا کردی، شکرگزارم، گرچه می دانم هرگز نخواهم توانست شکر آن را آن گونه که باید و شاید به جای آورم و باز می دانم همین توفیق شکرگزاری زبانی نعمت دیگری است از خوان کرم تو. خدایا به آنان که در تندرستیشان نقصانی است، سلامت توأم با خیر عطا فرما!

اما پروردگارا از تو می خواهم نعمتی را که پیش تر دادی و قدر ندانستم، عطا کردی و تباهش کردم. خدایا سلامت نفس را باز می طلبم. خدایا آنگاه که می خوانم «اللّهمّ اشف کلّ مریض»، امراض بی شمار نفسم را می بینم که یک به یک از پیش چشمانم عبور می کنند، دروغ را می بینم، خودپسندی را، کج خلقی را، حسد را، ریا و اخلاق فروشی را و بسیاری دیگر را.

الهی تو می دانی که بیماری های تن، ممکن است طول زندگی دنیایمان را کوتاه کنند، ولی در نهایت تا لحظه ی مرگ همراهمان خواهند بود و تازه اگر «آدم» باشیم نعمتی هستند که دیدارت را نزدیک می کنند (این برای آدم ها است). اما بیماری های نفس نابودمان می کنند، آفت هایی هستند که هرگز رهایمان نخواهند کرد. ما را خواهند کشت پیش از آن که بمیریم و با ما خواهند بود پس از مردنمان.

خدایا دل هایمان را به تو می سپاریم: «اللّهمّ اشف کلّ مریض»!

  • ۷ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۷
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی یافتن ناخالصی نیت، پاک کردن عمل از لوث ریا، از پیدا کردن سوزن در انبار کاه هم سخت تر می شود. خدایا این را هم فقط از خودت می شود خواست، من مردش نیستم. پروردگارا نیتمان را خودت خالص کن برای خودت!

خودت در در قرآن فرمودی که شیطان گفته بود: «اإِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».*

مگر خودت خالصش کنی.

 

*سوره «حجر»، آیه 40؛ سوره «ص»، آیه 83

  • ۲ نظر
  • ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۶
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

وقتی که بت و بتخانه خودت باشی، سخت است ابراهیم (ع) بودن. خدایا به دستان ابراهیم قدرت بده، این بار برای شکستن بت بزرگ. پرورگارا قدرت بده برای شکستن، برای شکسته شدن، سوختن، ذوب شدن، ناب شدن. طلای ناب می داند که آتش چه گلستانی است.

 

پی نوشت: می دانم ابراهیمی در میان نبود، آن گاه که بت ها را شکست.

  • ۳ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۱
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

گاهی میان من و خودم جنگ می‌شود

از فرط ناشناسی تصویر آینه

هر روز و شب مدام سرم منگ می‌شود

گه بی‌حیا چو شیشه چه خس می‌شود دلم

گاهی به باوقاری یک سنگ می‌شود

گاهی چنان آب، زلال و روان و پاک

گاهی بزک نموده به صد رنگ می‌شود

گاهی خموش و ساکت و آرام و بی‌صدا

گه پرده‌درتر از دف و چنگ می‌شود

وقتی که خالی است دل من ز مهر یار

بی‌شک بدان که پای قلم لنگ می‌شود

چون شد فسرده، شب‌زده، غمگین و خسته دل

می‌دانم این غزل مرا ننگ می‌شود

  • عین الف

من عین الف نه، مثل دالم.

بایگانی