من عین الف نه، مثل دالم

۲۱۶ مطلب با موضوع «به من» ثبت شده است

دانسته ها را بسوزان

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

دانستن، ...، اما راه رسیدن به یقین، تجربه است.

انسانیت انسان فقط با دانستن رشد نمی کند. حرکت و تجربه می خواهد و فهمیدن.

 خدایا، ارزش دانسته های نافهمیده چه اندک است. تا آتش در جان هیزم نیفتد، از گرما و سوختن خبرش نیست.

 

پی نوشت:

طاعاتتان مقبول!عیدتان پیشاپیش مبارک!

باتجربه ها، التماس دعا!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

توهم من و قرآن آبی او

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

وارد پرشین بلاگ که می شوم، چشمم می خورد به فهرست «آخرین یادداشت های منتشر شده در پرشین بلاگ». روی لینک چندتایشان کلیک می کنم، عنوان وبلاگ ها روی تب های بالای مرورگر صف می کشند و من یکی یکی یادداشت ها را می خوانم. می رسم به یکی که عنوان ندارد، فقط شماره، «233.».

شروع می کنم به خواندن. نوشته است:

 «ساعت 3:30 صبـح ...»

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

پسرم

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

معلممان می گفت: «پسرا، حواستون خیلی به حرف زدن و رفتارتون با مادراتون باشه. یادتون باشه اون موقع که هنوز پنج شیش سالتون بیشتر نبود، مادرتون وقتی می خواست بره بیرون خرید و ...، بهش که می گفتن تنها می ری، نمی خوای باهات بیایم، می گفت: «نه، پسرم باهامه.». حواستونو خیلی جمع کنید، خیلی!»*

 

*نقل به مضمون

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

تو اگر منتظری ...

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

فکر کن با عزیزی قراری داری. سر قرار حاضر می شوی و می ایستی به انتظار. می ایستی، می نشینی، قدم می زنی و منتظری. منتظری، منتظری و منتظری. اما هر چه قدر صبر می کنی، هر چه انتظار می کشی، خبری نیست که نیست. ناچار سرت را پایین می اندازی و بر می گردی با دلی گرفته و دائم از خودت می پرسی «پس چرا نیامد؟ مگر قرارمان همین نبود». به خانه که می رسی کاغذ نشانی را بر می داری و یک بار دیگر نگاه می کنی. می خواهی آن را به کناری بیندازی که ناگهان نگاهت روی نشانی قفل می شود. جایی که منتظر بودی، محل قرار نبود! محل قرار ....

کاغذ را در دستت می فشاری و دوان دوان خودت را می رسانی به محل قرار و می بینی عزیزی که فکر می کردی تو در انتظارش هستی، تمام مدت به انتظار تو ایستاده بود و هنوز هم. اما تو از نشانه ها غافل شدی و به نشانی اشتباه رفتی.

می گویند کسی هست که بیش از هزار سال منتظر است. تو اگر منتظری حواست باشد، نشانی را اشتباه نروی. نکند که در جای درست انتظار نمی کشی.

 

پی نوشت: این که این بار نوشتم «تو» و مخاطبم «من» و «ما» نبود، به این خاطر است که مخاطب این نوشته باید «منتظر» باشد. به خودم هر طور که نگاه می کنم «منتظر» نمی بینم، حتی «منتظر اشتباهی».

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

یادآوری

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی که از دست کسی عصبانی می شوم، حواسم باشد که او بدترین آدم دنیا نیست و تمام بدی ها در او جمع نشده است. باید خوبی هایش را به خودم یادآوری کنم و تذکر بدهم که همه ی این ها یک نقشه ی از پیش تعیین شده برای زدن ضربه ی نهایی نبوده است. قاضی در میان آتش خوب حکم صادر نمی کند.

من اگر یادم رفت، شما یادتان نرود. لطفاً یادآوری کنید.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

مسیر آدمیت

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

باید برویم تا بشویم. (با توکل)

اما ما گاهی نشسته ایم و بهانه می گیریم که «بشویم تا برویم».

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

شلوار خیس و آبرویی که نریخت

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

تکالیف جاری اند و آمدنشان پی در پی و بی وقفه. لازم نیست حتماً کار به ظاهر خیلی بزرگی باشد. شاید مهم تر از بزرگ و کوچک بودنش، تشخیص و به موقع عمل کردن به آن است. تازه اگر بزرگی آن کار که برای بزرگ کردن خودمان در چشم این و آن باشد که دیگر مصیبت است.

یک بار یک دانش آموز کلاس دوم دبستان برایم از روزی تعریف کرد که شلوار خیس هم شاگردی اش را دید و سکوت کرد. این را گفت نه برای این که به کارش افتخار می کرد، برای این که بغض کرده بود از ناراحتی آن هم کلاسی اش که چسبیده بود کنار دیوار و نگاهش ترسان به این سو و آن سو می دوید که نکند کسی ببیند و بفهمد ... .

 

 پی نوشت: زمانی که ما دبستانی بودیم، گاهی معلم ها به بچه ها اجازه ی دستشویی رفتن نمی دادند. امیدوارم حالا دیگر در هیچ مدرسه ای این طور نباشد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

جند جمله ی گسسته درباره ی زندگی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

چرا گاهی مرگ این قدر از ذهن دور می شود، مگر نه این که مرگ قطعی ترین حادثه ی زندگی است؟

زمانی که پشت سر افراد سالخورده در پیاده روها یا پله ها گیر می کنیم، هدر نمی رود. اگر خوب نگاه کنیم شاید منظره ای از آینده را ببینیم.

در دیدن فیلم های سیاه و سفید قدیمی با آن هنرپیشگان خوش سیما، عبرت هایی است برای خردمندان. زمان می گذرد، خدا کند به چیزی دل ببندیم که ارزشش را داشته باشد، که بماند.

 

پی نوشت: شب جمعه، اگر دلتان خواست فاتحه ای ... .

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

خاطرات تلخ

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا تو مهربان و بخشاینده ای و همیشه امتحانی هست و راهی برای بازگشت. خاطرات گناهان و یاد تجدیدی ها هم اگرچه تلخند، اما بودنشان خالی از فایده نیست. حداقل شاید یادمان نرود که پای ما هم مثل اکثر بندگانت ممکن است در لحظه ای و در جایی بلغزد. شاید سختی یادآوریشان باعث بشود کمی بیش تر تلاش کنیم برای جبران، برای بازگشت.

 

پی نوشت: این نوشته با تذکر دو نفر از خوانندگان گرامی وبلاگ، به نگارش در آمد.

از تذکرات و نظرات تمام دوستان همراه، سپاسگزارم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف

بنده ی تصادفی

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

معلمی داشتیم که می گفت: «ماشین که تصادف می کنه، می شه بردش تعمیرگاه، صافکاری، نقاشی. حتی ممکنه بدون رنگ در بیارن، خیلی تمیز و صاف و صوف. طوری که اکثر مردم نفهمن. اما اهلش می فهمن، ماشینم دیگه اون ماشین اول نیس، خودت می دونی، حسرتشم می خوری.

توبه خیلی خیلی خوبه، همیشه هم راهش بازه. خدا هم بنده های توبه کننده رو خیلی دوست داره. ولی تمام سعیتو بکن که تصادف نکنی. می دونی چی می گم؟»

(نقل به مضمون با تلخیص)

 

پی نوشت: خداوند تمام بندگانش را دوست دارد و راه سیر به سوی او برای همه باز است، اما در این راه بنده های غیرتصادفی و بنده های تصادفی صافکاری شده، شتاب بیش تری دارند.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عین الف