«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قرار بود تا زمانی که کمی بهتر شوم (یا بدیهایم کمی کمتر شود) ننویسم یا کمتر بنویسم. نشد، بدتر شدم. حالا شاید دوباره بنویسم، بلکه شرم کمی سرعت سقوطم را کم کند.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
قرار بود تا زمانی که کمی بهتر شوم (یا بدیهایم کمی کمتر شود) ننویسم یا کمتر بنویسم. نشد، بدتر شدم. حالا شاید دوباره بنویسم، بلکه شرم کمی سرعت سقوطم را کم کند.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
دوست یا دوستان نادیدهای در وبلاگ «اطهر» زحمت کشیدهاند و در یک کار هنری، یکی از جملات پریشان این وبلاگ را زیر عبارات زیبا و ارزشمندی از شهید بزرگوار، حاج ابراهیم همت درج کردهاند (اگرچه در اصل جای نوشتهی من خیلی پایینتر است) و برای من ارسال کردهاند. از این دوست یا دوستان گرامی بسیار سپاسگزارم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
وقتی حواست به وقت نماز نیست، یعنی حواست نیست برای چه زندگی میکنی (اگر فهمیده* باشی).
__________________________________________________________________________
*منظور «دانستن» نیست.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خیلی حواسمان باشد آنچه وظیفهی ما نیست به گردن نگیریم:
«کس چه داند تا در این بحر عمیق / سنگریزه قدر دارد یا عقیق»*
_____________________________________________
* عطار نیشابوری (منطقالطیر)
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در وبلاگ قبلی، مطلب زیر را نوشته بودم که نمیدانم چه بر سرش آمده است، خودم از اینجا حذفش کردم، یا در جریان اثاثکشی جایی گم شده است.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
نوشتن هم «چرا» و «برای ...» میخواهد، مثل هر کار دیگری. حالا چه خودمان حواسمان باشد و چه نباشد. آدمهای خیلی حسابی نفس کشیدنشان هم «برای ...» دارد.
خدا کند «برای ...»های خوبی داشته باشیم.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
حس میکنم ضعیفتر و ضعیفتر شدهام. نه در تنم، در روحم. پیشتر توان «نه» گفتنم بیشتر بود. به دیگران نه، به خودم. به خصوص به آن خودم یا آن قسمت از خودم که دوستش ندارم. هر چه هم من توان «نه» گفتنم کمتر میشود، او اما برعکس بیپرواتر میشود و به خواست من بیاعتناتر. اخلاق مستکبرین را دارد. فقط باید جلویش ایستاد سفت و سخت.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
تأخیر، تأخیر و تأخیر، اونم تو کاری که مطمئنی درسته و باید انجام بدی، یا تو ترک کاری که می دونی درست نیست و باید ازش دست بکشی.
بالاخره یه وقتی باید خیلی جدی، تو چشمای خودت، یا مهمتر از اون به دل خودت خیره بشی و بپرسی: «اگه الان نه، پس کی؟»
فرصت کوتاهه. از دست نره!
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
شنیدهاید که میگویند: «طرف روغن ریخته را نذر امامزاده میکند»؟ این حکایت امثال من است که گاهی عدم ارتکاب خطا و گناهی که شاید فرصت و شرایطش فراهم نشده را به رخ خدا میکشیم و میگوییم: «ببین ما چهقدر خوب و حرف گوشکن هستیم. خلاصه شما هم بعداً هوای ما را داشته باش و یک جای خوب در جایگاه ویژه (VIP) برای ما نگه دار. بهشت که آمدیم یک راست برویم سر جای خودمان، زیاد در صف این تازه به بهشت رسیدهها معطل نشویم».
در هر حال از او فقط خدایی میآید و از ما ....
پینوشت: یادم نرفته است که قرار بود در مورد «بسم الله الرّحمن الرّحیم» ابتدای مطالب چیزی بنویسم، اما شاید وقتی دیگر.