مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

۶۴ مطلب با موضوع «آه» ثبت شده است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

دیری است که این دل ز غمت بیمار است

هر شب که رسد تا به سحر بیدار است

از سوز و گداز هر شب و هر شب دل

تن خسته و رنگ روی زرد و زار است

اشکم شود از چشم به هر لحظه روان

بغضی به گلو حلقه‌زده چون مار است

این قامت افراشته‌ی همچون سرو

از عشق چو بید، مجنون‌وار است

شیرین‌تر از این درد به جان نتوان داشت

از تیر غم تو چون دلم افگار است

گفتند ز کار دل شود عقل تباه

عقل است که بر دوش دلم چون بار است

در دایره‌ای مدام می‌گردد دل

یاد رخ تو چو نقطه‌ی پرگار است

گویند که همره نشوند عادت و عشق

جز عادت ما که عاشقیّ یار است

حاصل نشود اگر وصالت ای دوست

هر لحظه و هر روز و شب من تار است

این آتش عشقی که بدان افتادم

گویی که بهشت است ولی از نار است

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اشک که روی گونه هایم روان می شود، گرمای مهر خدا را بیش تر احساس می کنم و نزدیک ترم به او انگار.

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

مادر، معجزه ی تمام و کمال تو است.

وقتی که مخلوقی و معجزه ای چون مادر داری، عجیب نیست که صبرت را پایانی نباشد.

 

پی نوشت: صبر، دستان مادر را چروک کرده است. مهرش اما مثل روز اول است.

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا با این که همیشه هستی و نزدیک تری از رگ گردن، همیشه دلم برایت تنگ است. حق دارم، نه؟ از بس که تو بزرگی و دل من کوچک!

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی خسته می شوم، آه می کشم، صدایت می کنم. می گویند «آه» از نام های تو است.

  • ۴ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۲۵
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اشک که به چشمانم می نشیند، امیدوار می شوم.

هنوز آدمم.

  • ۳ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۴
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

ای خسرو خوبان که تو را چشم به راهیم

نادیده بینگار اگر غرق گناهیم

در راه تو باید که سبکبار قدم زد

ما گام نه برداشته و خسته ی راهیم

در خواب و خیالیم به پرواز به سویت

خود، غافل از آنیم که اندر بن چاهیم

خاک ره تو کارگشای همه خلق است

ما بی خبران در پی نام خود و جاهیم

هر لحظه به رنگی و خیالی روی از یاد

ما مدعیان طلب گاه به گاهیم

گوییم که سرباز تو و طالب عدلیم

ترسم چو بیایی تو، نباشیم و نخواهیم

نوری به درون دلمان راه نیابد

از بس که بداندیش و پلیدیم و تباهیم

هیچ عذر نداریم که آریم به پیشت

ما لشکر غفلت زده ی روی سیاهیم

طوفان حوادث چو نهد روی به سومان

سرگشته و حیرت زده، دنبال پناهیم

گر دیده ی دل باز شود سوی حقیقت

چون چشمه ی اشکیم و برآرنده ی آهیم

تا چون ید بیضا بدرخشد حرم دل

محتاج نگاهی از آن روی چو ماهیم

تا پای برآریم ز گل بهر پریدن

دریاب نگارا که به دنبال نگاهیم

  • ۰ نظر
  • ۲۵ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۲۵
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

خدایا دلم را چنان بسوزان، که از دودش، اشک امانم ندهد!

  • عین الف

با این که شنا بلد نیستم، هر بار می زنم به قسمت های عمیق آب که تو دستم را بگیری و نجاتم بدهی.

می دانم شورش را در آورده ام، اما مطمئنم که باز دستم را می گیری. عاشق لحظه ی بعد از نجاتم و آرامش در آغوش گرم تو.

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بدا به حال من اگر که عمر من تباه شد

بدا به حال من اگر که نامه ام سیاه شد

بدا به حال من اگر خراب شد حصار دل

اگر تمام پاکی ام، فدای یک نگاه شد

بدا به حال من اگر دلم ز دوست خالی است

همان که در مصائبم برای من پناه شد

بدا به حال من اگر حیا ز قلب من بشد

بدا به حال آن دلی که طالب گناه شد

بدا به حال من اگر که دل به هیچ داده ام

که عزت و شرافتم به پای مال و جاه شد

بدا به حال من اگر دلم ز این و آن پر است

بدا به حال آن دژی که جای این سپاه شد

بدا به حال من اگر که بی ­وفا و خس شدم

که یاور همیشه ام، رفیق گاه گاه شد

بدا به حال من اگر چراغ را بکشته ام

که گام های خسته ام به سوی کوره راه شد

بدا به حال من اگر که جام می دهم ز کف

بدا به حال لحظه ای که یوسفم به چاه شد

چو اشک گوهری گران ندیده ام در این جهان

خوشا به حال قسمتم کزین نوشته آه شد

  • عین الف

من عین الف نه، مثل دالم.

بایگانی