مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

۶۴ مطلب با موضوع «آه» ثبت شده است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گفتی که در قیامت سه جا پیش زائرت می‌آیی تا از ترس برهانی‌اش.* ... و من پس از مرگ دوباره خواهم مُرد؛ اگر نیایی، از غم، و اگر بیایی، از شرم. گفتی می‌آیی، پس به‌یقین خواهی آمد. اما من آیا در شما زائرانت هستم؟ چه کنم برای سبک‌تر شدن شرم آن روز؟

________________________________________

* قال الرّضا (ع): «مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ فِی ثَلاَثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ اَلْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالاً وَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ وَ عِنْدَ اَلْمِیزَانِ».

امام رضا (ع) فرمود: «هر کس مرا در غربت زیارت کند من به‌روز قیامت در سه جا به نزد او خواهم آمد تا از ترس‌های آن‌ها رهاییش بخشم: هنگامی که نامه‌های اعمال مردم از راست و چپ پران شوند و در نزد صراط و در نزد میزان».

پی‌نوشت: فرخنده میلاد امام رئوف، امام رضا (ع) بر شما مبارک!

  • ۰ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۲:۵۱
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

در حکمت 237 نهج‌البلاغه این سخن از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است: «إنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ رَغبَةً فتِلکَ عِبادَةُ التُّجّارِ، و إنّ قَوماً عَبَدوا اللّهَ رهبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ العَبیدِ، وَ إنّ قَوما عَبَدوا اللّهَ شُکراً فتِلکَ عِبادَةُ الأحرار». در دعای کمیل هم از زبان ایشان بیان می‌شود: « فَهَبْنِى یَا إِلهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ رَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِراقِکَ». باز در منجات شعبانیه آمده است: «إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ‏». البته در این دعاها و مناجات‌ها، امام (ع) پیش‌تر و بسیار بیشتر به ذکر حسن و احسان بی‌پایان و بی‌نظیر یار پرداخته‌اند.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ فروردين ۰۴ ، ۲۲:۳۸
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

به‌نظرم هنوز بسیاری از ما انسان‌ها (شاید حتی بعضی با ظاهر دین‌مدار) خودمان را بابت لطف و محبت عظیمی که خداوند به ما کرده است طلبکار می‌دانیم (شاید حتی در نهان‌ترین زوایای درونمان). دین‌داری لطف انسان به خدا نیست، دین لطف تمام و کمال خداوند به انسان است. روشن نیست؟ ظالم نیستیم (حتی به خودمان هم)؟ قدری تأمل و بازنگری لازم است. شاید داریم وارونه نگاه می‌کنیم.

  • ۵ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۵۴
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

در قنوت نماز می‌خوانم: «اللّهمّ اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السّلام فی الدّنیا و الآخره». احساس می‌کنم قامتم کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود، کوچک می‌شوم، چسبیده به زمین. بعد ناگهان در ذهنم آدمی را می‌بینم بسیار بسیار کوچک. از بالا به او نزدیک می‌شوم. خودم هستم. او من است. برمی‌گردم. کجای راه و رسم زندگیم شبیه حسین (ع) است، چه رنگی از او دارم که می‌خواهم در دنیا و آخرت «وجیهاً بالحسین علیه السّلام» باشم؟ او روی به کدام سو داشته است و من رو به کدام سو دارم؟

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

به‌گمانم اولین گام در نهادینه کردن سادگی و بی‌پیرایگی، شفافیت و روراستی، و صداقت و راست‌گویی در خود، به‌کار بستن آن‌ها در رویارویی و برخورد با خویش است و اگر این امر محقق نشود، در سایر صحنه‌ها نیز مقصود، به‌حقیقت حاصل نمی‌شود، حتی اگر به‌ظاهر چنین باشد.

در این رویارویی نخستین که اصیل‌ترین مرحله نیز هست، خوشبختانه ترسی هم از فریبکاری و بی‌صداقتی دیگران و متضرر شدن فرد وجود ندارد و هر چه هست، خودِ فرد است در رویارویی با خویش. فقط باید از بازی و بازیگری و بازیچه‌ها دست شست و به و خویشتن روی آورد.

ای کاش در عمل هم همین‌قدر آسان بود!

***

من را بسِتان ز من وَ از من برهان

بر صفحه‌ی جان، نشانِ خود را بنِشان

تا بودنِ من ز هستِ تو نیست شود

یک جرعه مرا ز جام قربت بچشان

___________________________________________________________

پی‌نوشت: شعر (اگر بشود شعر نامیدش) در ارتباط با این مطلب نوشته نشده است.

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

درست مثل همان بارهای گذشته که نمی‌دانم صد بار بود یا هزار بار و یا بیشتر ...

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

قرار بود نماز، ذکر و یادآور باشد، که معنا و هدف زندگی را فراموش نکنم. قرار بود راهنما باشد که مسیر را گم نکنم. قرار نبود کاری بشود در میان انبوه کارهای روزمره. قرار نبود یکی از آن کارهایی باشد که فقط باید انجام داد که به انجام رسیده باشد. قرار بود همه‌ی کارهای دیگر از آن رنگ بگیرند و رنگ آن را بگیرند. قرار بود اول هر وقت بر پا داشته شود تا روح باشد برای هر چه که تا وقت نماز دیگر انجام می‌دهم و حتی می‌اندیشم. قرار بود مثل نیّت نماز که روح نماز است، نماز اول وقت، چون روح در تمام کارهای در پی خود دمیده شود. قرار بود همه‌ی کارهای دیگر تعقیبات نماز بشوند یا حتی خود، نماز بشوند. قرار نبود نماز کاری بشود مثل کارهای بی‌روح و سرگردان و پریشان دیگر؛ یکی از آن‌ها و در میان آن‌ها. قرار نبود در نماز هم فکر و ذکر و دلم پی کارهای دیگر باشد. قرار بود در هر کاری که هستم در نماز باشم و فکر و ذکر و دلم پیش صاحبش باشد.

صاحب‌ِ دل، صاحبِ ذکر، صاحب‌ِ نماز! ببین که من با دل و با نماز و با خودم چه کرده‌ام؟

اما دلم هنوز خوش است که صاحبی دارد که تویی. تویی که قرار دل بی‌قرار یک آدم بدقول‌وقراری.

___________________________________________________________

پی‌نوشت: لطفاً فقط بگذارید به حساب پررویی و داغونی نگارنده.

  • ۲ نظر
  • ۱۸ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۰۸
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

حالا حدوداً هجده‌ماهه است. با این که از ده‌ماهگی شروع به راه رفتن کرد، اما هنوز هم خیلی دوست دارد که بغلش کنند. کلمه‌ی «گگل» که نشانه‌ی همین درخواست بغل کردن بود، از اولین کلماتی بود که گفت. یک مدت تا می‌دید کسی ایستاده، زود دستانش را بلند می‌کرد و می‌گفت: «گگل». حالا حتی گاهی وقتی نشسته باشی، می‌گوید: «بولش» (بلند شو) و بعد از این که بلند شدی، سریع درخواست «گگل» را مطرح می‌کند. خودش که را لوس می‌کند، می‌گوید: «گگل»، وقتی می‌خواهد بخوابد، می‌گوید: «گگل»، وسط بازی یک‌دفعه یادش می‌افتد: «گگل»؛ خلاصه به هر بهانه‌ای: «گگل». ظاهراً در «گگل» لذت و آرامشی هست، بی‌جانشین.

و این حال و حرف این روزهای من است، به هر بهانه‌ای و حتی بی‌بهانه: «خدایا گگل».

  • ۱ نظر
  • ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۰۰
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

- عزیزم کجا می‌ری؟

+ با منی؟

- بله، با شما هستم.

+ چی می‌گی؟

- می‌گم از اون‌طرف نرو. سمت تاریکی نرو. گم می‌شی. می‌ترسی. تاریکی برات خوب نیست. باهات سازگار نیست. اذیتت می‌کنه. برگرد به سمت روشنایی. از این مسیر مستقیم که نور روشنش کرده برو.

+ مطمئنی اشتباه نگرفتی؟

- مگه شما بنده‌ی خدا نیستی؟

+ کی؟ من؟ چی بگم؟ دوست دارم باشم، ولی ...

- اگه دوست داری دیگه ولی نداره. دعوت کردن که از این‌طرف تشریف بیارید.

+ آخه من، اگه همه‌ی عمرمو نه، ولی خیلیشو این‌وری رفتم. اصن فکر کنم به تاریکی عادت کردم. دیگه فکر نکنم منو جزو بنده‌های خدا به‌حساب بیارن. اونم چی، دعوتم کنن؟! گفتم که اشتباه گرفتی. شما اصن نمی‌دونی من چه گندکاریایی کردم. خبر نداری.

- اگر نمی‌دونم، حتماً‌ لازم نیست و نباید بدونم. اونی که باید بدونه می‌دونه. تازه دقیقاً این دعوت ویژه‌ی بنده‌هاییه که خودشون رو ارزون خرج کردن و به قیمت کم فروختن، اونایی که خودشون رو اسراف کردن.

+ شما مطمئنی؟ آخه مگه می‌شه؟

- بله که می‌شه. خودشون گفتن. مگه نشنیدید؟!

+ نه، انگار تو تاریکی غیر از بینایی، شنوایی آدمم از دست می‌ره. حالا چی‌کار باید بکنم؟

- تا وقت هست برگردید به‌سمت این مسیر مستقیمی که به طرف نور می‌ره و هرگز از بخششش ناامید نشید. بدونید که اگر برگردید و امیدوار باشید، تمام اون کارهایی که گفتید رو می‌بخشه.

+ همشو؟!

- بله، همشو و البته چیزهای خیلی بهتری که باید بری تا ببینی ...

_________________________________________________________________________

پی‌نوشت: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (الزّمر، 53)

  • ۶ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۰۷
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

من که شاعر نیستم، اما تو شعری، ای محمّد (ص)، ای حبیبم

آن‌چنان شعری که از نامت به رقص آمد قلم در نیم‌شب، ای مهربانم، ای شده مهرت از این عالم نصیبم

  • عین الف

من عین الف نه، مثل دالم.

بایگانی