«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

قرار بود نماز، ذکر و یادآور باشد، که معنا و هدف زندگی را فراموش نکنم. قرار بود راهنما باشد که مسیر را گم نکنم. قرار نبود کاری بشود در میان انبوه کارهای روزمره. قرار نبود یکی از آن کارهایی باشد که فقط باید انجام داد که به انجام رسیده باشد. قرار بود همه‌ی کارهای دیگر از آن رنگ بگیرند و رنگ آن را بگیرند. قرار بود اول هر وقت بر پا داشته شود تا روح باشد برای هر چه که تا وقت نماز دیگر انجام می‌دهم و حتی می‌اندیشم. قرار بود مثل نیّت نماز که روح نماز است، نماز اول وقت، چون روح در تمام کارهای در پی خود دمیده شود. قرار بود همه‌ی کارهای دیگر تعقیبات نماز بشوند یا حتی خود، نماز بشوند. قرار نبود نماز کاری بشود مثل کارهای بی‌روح و سرگردان و پریشان دیگر؛ یکی از آن‌ها و در میان آن‌ها. قرار نبود در نماز هم فکر و ذکر و دلم پی کارهای دیگر باشد. قرار بود در هر کاری که هستم در نماز باشم و فکر و ذکر و دلم پیش صاحبش باشد.

صاحب‌ِ دل، صاحبِ ذکر، صاحب‌ِ نماز! ببین که من با دل و با نماز و با خودم چه کرده‌ام؟

اما دلم هنوز خوش است که صاحبی دارد که تویی. تویی که قرار دل بی‌قرار یک آدم بدقول‌وقراری.

___________________________________________________________

پی‌نوشت: لطفاً فقط بگذارید به حساب پررویی و داغونی نگارنده.