«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

- سلام

- سلام. خوبی؟

- خوبم، خدا رو شکر. تو خوبی؟

- آره. خدا رو شکر.

- حال داری بیام دنبالت، بریم یه دوری بزنیم؟

- حال دارم، ولی نمی‌تونم بیام.

- کار داری؟

- آره. یعنی، با محبوب قرار دیدار و صحبت داریم.

- ای بابااااا! شاعر معاصر! توام کشتی ما رو با این محبوبت. بپیچون، بریم یه هوایی بخوریم. هههههه ...

- ههههه ... دیگه در هر صورت فعلاً اوضاع ما این‌جوریه.

- می‌خوایم قرار بذاریم ببینیمت، می‌گی: «نمی‌شه با محبوب قرار داریم». زنگ می‌زنم، هنوز دو کلمه حرف نزدیم، یا می‌گی: «محبوب پشت خطه، بهت زنگ می‌زنم»، یا می‌گی: «الان باید به محبوب زنگ بزنم، بعداً باهات تماس می‌گیرم». خداوکیلی این چه وضعیت افتضاحیه درست کردی؟ هههههه ...

- موقع شیرینی گرفتن که نمی‌ذاری کسی بپیچونه. این‌جا توصیه به پیچوندن می‌کنی، ها؟ حالا بخند. ایشالا سر خودتم میاد. اون‌وقت می‌بینمت.

- والا فکر نکنم چیز خاصی ببینی. دلتو خوش نکن. تجربه نشون می‌ده که نباید امیدوار باشی.

- خوب، باریکلّا! پس تجربه هم داری و ما بی‌خبریم!

- پس چی؟! ما رو دست‌کم گرفتی؟

- خوب، حالا بگو ببینم تو که انقدر زرنگی خودت چند دفعه پیچوندی؟ یا همیشه سر موقع حاضریتو زدی؟

- اووووووه، تا دلت بخواد.

- آره، جون خودت.

- باور کن. تا دلت بخواد شده که چند ساعت دیر رفتم سر قرار. تازه سر ساعت زنگم زده‌ها، ولی خودمو زدم به نشنیدن. گاهی هم شده که جای دیگه‌ای کار داشتم و مشغول بودم، اصن نرفتم سر قرار.

- واقعاً می‌گی یا گرفتی ما رو؟ خب بعدش چی شده، چی کار کردی؟ چه‌جوری جمع کردی قضیه رو؟

- نه داداش، جدی می‌گم. هیچی دیگه، حالا یا وقت دیگه رفتم، گفتم ببخشید دیگه دیر شد یا نشد، یا کلاً خودمو زدم به کوچه‌ی علی‌چپ.

- بی‌خیال داداش! مگه داریم، مگه می‌شه؟!

- فعلاً که هم داریم، هم می‌شه.

- بی خیال! خداییش اگه نمی‌شناختمت باور می‌کردم و می‌گفتم خیلی آدم بی‌شعوری هستی. هههههه ...

- هههههه ... خب، شاید درست نمی‌شناسی.

- چی بگم والا؟!

- هیچی. داره‌، اذان می‌گه، بریم نماز.

- باریکلا، عابد نستوه! اهل نماز اول وقت شدی؟

- حالا، به دفعه هم که ما می‌خوایم به‌موقع بریم سر قرار، تو تیکه بنداز. بذار یه دفعه هم به‌قول خودت بی‌شعور نباشم.

- ها؟! ای ... عجب! ببین دوباره ما رو سرکار گذشته مردک ... ولی خداییش خوب گفتی. بریم، بریم که بی‌شعور نباشیم. دمت گرم!

- مخلصم، دم خودت گرم! کاری نداری؟

- نه، قربانت! خدا حافظ.

- قربانت! خدانگهدار.