«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

چه شده باز قلم، میلِ دویدن داری؟

یا که این‌بار به سر، شورِ پریدن داری؟

ای بسا روز، بسا راز که در پرده بماند

گویی امروز سرِ پرده دریدن داری

سال‌ها رام و نجیبانه به‌دستم ماندی

شاید این‌دفعه دگر قصد رمیدن داری

دیگر امروز چو خواهی بروی، حرفی نیست

چون در این گام زدن، حسِ رسیدن داری

پای تو بسته به دستِ منِ پابندِ سکون

بُگسل این بند اگر عزمِ رهیدن داری

این حصارِ خفقان را بگذار و بگریز

تو اگر در قدمت جان جهیدن داری

چوب سِحری تو اگر در کف ساحر باشی

به کف من چه به‌جز رنج کشیدن داری؟

باطل‌السّحری اگر در ید اهلش باشی

در ید موسی عمران تو چه دیدن داری!

به تو سوگند خدا خورده، زهی فخر و غرور

بشنو و پر بکش ار گوش شنیدن داری

___________________________________________________________

پی‌نوشت:‌ عزاداری‌هایتان قبول و التماس دعا