«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
منظرهی زیبایی را میبینم، خیلی زیبا. عکس میگیرم که دیگران را هم در لذت تماشای این زیبایی و بیش از آن شریک کنم. یا نکند عکس میگیرم که همه بدانند من آنجا بودم، کنار آن منظرهی زیبا. بهجای غرق شدن در زیبایی و لذت آن و حتی عبور از آن به بالاتر، غرق عکس گرفتن میشوم و غرق زحمت خود را بر چشمها نشاندن. همهجا بودن من مهم میشود. «من» مهم و مهمتر میشود، پس هی سلفیها بیشتر و بیشتر میشود.
کتاب میخوانم که چیزی از زیبایی و حقیقت دستم را بگیرد، که قدمی را در زندگی درستتر بردارم. به مطلب خوبی میرسم. یادداشت میکنم و منتشر میکنم که دیگران هم بخوانند و لذت ببرند و به کار ببندند و رشد کنند. یا شاید گاهی اینقدر درگیر یادداشت کردن و انتشار میشوم که از به کار بستن خواندهها باز میمانم. خواندههای بهکار نبسته، تورم و تهوع و مسمومیت میآورند. موجب مرض میشوند.
زیبایی را دوست داریم، کششی در ما هست به سوی زیبایی. کشش که زیادتر میشود، میکوشیم برای تقلید زیباییآفرینی، اثر هنری، نقاشی، خوشنویسی و .... دست به قلم و قلممو و ... میبرم، محو زیبایی میشوم، باز غرق لذت. دوست دارم بقیه هم از این زیبایی لذت ببرند. یا نکند فقط میخواهم بقیه کار ما را ببینند و تحسین کنند. باز میمانم از رفتن به سوی زیبایی. کم میشوم. بهقدری درگیر قضاوتها و خیالپردازی دربارهی آن میشوم که لذت لحظهی زیباییآفرینی را به زحمت خالص تبدیل میکنم.
مرز کجاست؟ مشکل کجاست؟ میشد با اینها بالاتر رفت، میشد حتی با همینها از اینها عبور کرد و فراتر رفت.
زیبایی خوب است، حقیقت خوب است، دعوت به زیبایی و حقیقت، به زیبایی حقیقت، به حقیقت زیبا خوب است. شریک کردن دیگران در اینها زیباست. چه شد که در اینها و در خود ماندم، که کم و راکد ماندم؟ این خود راکد چه دارد که دیگران را هم به آن بخوانم؟
این نوشته سر و سامان نگرفت آخر. بگذریم ...
***
آنچه در ادامه میآید از کتاب «بشنو از نی» استاد علی صفایی حائری است و قرار نبود که به نوشتهی بالا مرتبط باشد یا به مطلب پیش. اما به گمانم به هیچکدام بیربط نیست.
«اللّهُمَّ اشغَلنا بِذِکرِک؛
تو ما را با یاد خودت مشغول بدار تا برای تو باشیم. ما به یاد چیزهایی هستیم و در نتیجه در راه آنها. هنگامی که به یاد تو ماندیم و تو در یاد ما ماندی، ناچار برای تو میشویم. این ذکر، تمام پیمانهای تو را بر عهدهی ما مینشاند. آنچه تو به گردن گرفتهای که روزی بدهی و دفاع کنی و ولایت داشته باشی و یاری کنی و دستگیر باشی، آنهمه به عهدهی ما میافتد و گردنگیر ما میشود.
این ذکر، ما را از سخط تو پناه میدهد و از عذاب میرهاند.
تو ما را با ذکر خودت به شغل بگمار و با این یاد به ما کار بده و ما را از سخط خویش پناه ده و از عذاب برهان و از بخششها و دهشهایت به ما روزی بده که اینها رزق ما بشوند و هضم بشوند و تنها حمل ما نباشند و بار ما نباشند. از علم و قدرت و ثروت و نعمتهایت به ما روزی بده و بهره بده که حمال الحطب و باربر هیزمهای جهنم خود نباشیم. و از حج خانهات و از زیارت و دیدار رسولت به ما رزق بده و بهره بده؛ چون تو نزدیکی و شنوایی و تو جواب میدهی و برآورده میکنی.
به ما رزق بده و از کارها و عملها، برای ما روزی بگذار و کاری کن که این اعمال و کارها فقط از تو الهام بگیرد، نه از هوسها و حرفهای این و آن؛ چون نه عبادت و نه ریاضت و نه تمرکز و نه خدمت به خلق و ...، که فقط عبودیت و اطاعت تو ما را بارور میسازد.
...
«اللّهُمَّ خُصَّنی مِنکَ بِخاصَّةِ ذِکرِکَ؛
پس از آنکه در گذشته میخواندیم: اللّهُمَّ اشغَلنا بِذِکرِک؛ خدایا! مرا با یاد خودت به کار بگمار و به من شغلی بده، اکنون یک مرحله بالاتر را میخواهیم که ما را با یاد ویژه و مخصوص خودت خصوصیتی ببخش. چون آنها که به این یاد و به این ذکر می رسند، دیگر با اینکه تمام وجودشان شغل او را دارد و برای اوست، دیگر برایشان ریا و به چشمها فروختن و سمعه و به گوشها خواندن و غرور، در دل نشستن و تفرعن، به پستها رسیدن، مطرح نیست. دیگر نمیتوانند به شرکها رو بیاورند و نمیتوانند به غیر او بفروشند و همان گفتهی آن زندهدل است که گفته بوند: «چه کنیم تا ریا نکنیم؟» و گفته بود و پرسیده بود: « مگر میشود ریا کرد؟!» آیا تو جنس و متاعی را که خریداری به چند برابر از تو میخرد، به یک رند و دزدی که اگر از تو گرفت باز پشت سر فحشت میدهد، مفت میدهی؟ و آیا میتوانی اینگونه داد و ستد کنی؟ آیا به دزد ندادن کار مشکلی است؟ مشکل این است که برای غیر او باشیم و در راه غیر او. ما ضرورتی ندارد که در خودمان چیزی بیافرینیم، بلکه کافی است آنچه را که داریم جهت بدهیم و رهبری کنیم. ما که حرکت میکنیم، به سوی هیچها و پوچها نرویم. ما که غضب میکنیم، برای کمها و حقارتها غضب نکنیم. ما که میخواهیم قانع نباشیم، به گفتهی رسول، از آن پیرزن یهودی کمتر نشویم.
اللّهُمَّ خُصَّنی مِنکَ بِخاصَّةِ ذِکرِکَ؛ مرا به ذکر مخصوص خود اختصاص بده و آن کارهایی را که من بهوسیلهی آنها در کنار شب و روز تو را میخواهم، ریا و سمعه و اشر و بطر، قرار مده و با این همه عمل و با این همه حرکت مرا از خاشعها قرار بده: فَاجعَلنِی لَکَ مِنَ الخاشِعین.*»
_________________________________________________________________________
* علی صفایی حائری، بشنو از نی: مروری بر دعای ابوحمزهی ثمالی. انتشارات لیلهالقدر، 1384.