«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«رسول از بینش تاریخی و طبقاتی و سیاسی شروع نمی‌کرد.

با فیلم و اسلاید و معرکه‌گیری شروع نمی‌کرد.

و با کلاس‌های جهان‌بینی و ایدئولوژی و شناخت مکاتب و تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه شروع نمی‌کرد، که ما شروع کرده‌ایم و با بازی‌ها خودمان را مشغول کرده‌ایم و بی‌حاصل به وازدگی و خستگی رسیده‌ایم.

او این‌گونه کار می‌کرد و نه مثل ما که فقط به دنبال بچه‌ها و جوان‌های بی‌حصار و پذیرا هستیم. او خود را محبوس بچه‌های بی‌حصار نمی‌کرد.

رسول، از همین پیرمردهای بی‌فرهنگ که ما نگاهشان نمی‌کنیم و حتی اگر پدرهایمان باشند تحملشان نمی‌کنیم، رسول از همین‌ها که در کنار آفتاب لمیده‌اند و تا غروب شکار مگس می‌کنند، رسول از همین‌ها آن هم در یک برخورد نه در چند سال و با کلاس‌های رنگارنگ، ابوذرها و سلمان‌ها را بیرون کشید.

آیا همین توضیح کافی نیست که بفهمیم راه ما راه رسول نیست؟

آن تلقی از انقلاب فرهنگی هیچ زمینه‌ای در توده ندارد. آن هم توده‌ی بی‌فرهنگ و امّی. آن هم توده‌ی مغرور و سرکش. ولی کار رسول در میان همین امّی‌ها بود. بعثت او در میان همین‌ها بود. در سوره‌ی جمعه خدا تأکید می‌کند که «بَعَثَ فی الاُمّیّین ...»، نمی‌گوید «بَعَثَ فی النّاس، بَعَثَ فی العُلَماء، بَعَثَ فی الطُّلاب ...» نه، می‌گوید «بَعَثَ فی الاُمّیّین ...»، در دل امّی‌ها رسول بذر ریخت و نور پاشید و از همان توده‌ی بی‌سواد که حتی خط نمی‌نوشت ابوذر بیرون کشید.»*

_________________________________________________________________________

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.