«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

به سنگِ سختِ دلِ من بیا و تیشه بزن
ز برگ و ساقه گذشته به عمقِ ریشه بزن
همه وجودم از علف‌های هرز پوشیده است
کنون چو آتشِ سوزان به جانِ بیشه بزن
فسانه است بلخ و ششتر، آهنگر و مسگر
ز بیخ، گردنِ این نفسِ خویش‌پیشه بزن
دلِ شکسته گران‌تر به بازار شیدایی
بیا و سنگِ گران را به قلبِ شیشه بزن
تو میهمانِ گاه به گاه مباش ای یار
به نامِ خود این خانه را تا همیشه بزن