«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

گاهی در گفت و گوهایمان عطش گفتن، مانع از شنیدن می شود. یعنی صوت به گوشمان می رسد، به طرف مقابل نگاه می کنیم، اما واقعاً گوش نمی دهیم، تلاش نمی کنیم برای فهمیدن حرفش، فراموش می کنیم که هدف گفت و گو تلاش برای رسیدن به درک متقابل است.

حالت بدتری هم هست و آن زمانی است که گوش می دهیم، دقیق هم گوش می دهیم، اما با تمام وجود به دنبال آن هستیم که از میان سخنان، جملات و واژه های هم صحبتمان چیزی بیرون بکشیم، خطایی، نقطه ضعفی یا چیزی از این دست و بکوبیم بر سرش تا در مقابل ما به زانو درآید، مغلوب شود و دستانش را به نشانه تسلیم بالا بیاورد و بعد ما برویم بالای منبر وعظ و خطابه و شهوت سخنرانیمان را ارضا کنیم. این چنین است که بندگان خدا را پشیمان می کنیم از دو کلام درددل کردن، حرف دل گفتن و خودمان را هم محروم می کنیم از هم نشینی صمیمانه و شنیدن سخن بندگان خدا. تنهایشان می گذاریم و تنهاتر می شویم و هر روز بیش تر فراموش می کنیم آداب سخن گفتن و سخن شنیدن را، به خصوص حرف های دل را، دردهای دل را.

اصلاً این عبارت «گفت و گو» آدم را به خطا می برد. همه اش از گفتن است و در آن از شنیدن هیچ خبری نیست. شاید استفاده از عبارت «گفت و شنود» سبب شود که ما فراموش نکنیم، شنیدنی هم باید باشد. البته به شرط این که واقعاً بخواهیم.

خوب شنیدن هم لذتی دارد.

 

*مولوی