مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

۶۴ مطلب با موضوع «آه» ثبت شده است

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

حساب کن که بخواهی به محبوبی بگویی که چه‌قدر دوستش داری، اما بدانی که دوست داشتن تو، پیش دوست داشتن او مثل قطره در دریاست. تازه این را هم اضافه کن که در خودت هزار چیز دوست‌نداشتنی سراغ داری و در او یکی هم نه. حساب کن که بخواهی برای چنین محبوبی کاری انجام دهی و خوشحالش کنی، اما بدانی که هر آن‌چه برای او انجام دهی را صدچندان به تو بازمی‌گرداند. باز این را هم در نظر بگیر که حتی شرایط انجام آن کار را هم خودش برایت فراهم کرده است. حساب کن ...

ولش کن. دیگر حساب نکن. با حساب و کتاب ما جور نیست. فقط دل بده به حساب و کتاب او ...

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

به‌گمانم، امسال ناخوش‌احوال‌ترین شب سالروز تولدم (شب پیش از زادروز) را گذراندم. از خدا خواستم هدیه‌ای برساند و حالم را بگرداند. صبح روز تولدم، پیامی از دوستی بزرگوار دریافت کردم که خبر داده بود: «در روز زیارتی امام رئوف (ع)، نائب‌الزیاره‌ی دوستان هستم». حال دلنشین و شعف و اشک ... به یاد ندارم، هیچ‌ هدیه‌ی تولد دیگری چنین حالی را نصیبم کرده باشد.

باز مهربانی بی‌نهایتش را از دستان امانتدار رئوفش به دلم سرازیر کرده بود. چه‌قدر این ماجرا تکرار شده است!

 

 

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اربعین پارسال می‌گفتم، کار درس و دانشگاه را جمع‌وجور می‌کنم و ان شاء الله سال بعد، اگر رخصت دهند من هم عازم می‌شوم. کار درس و دانشگاه تمام شد. اما راه بسته شد. دیر کردم. به‌موقع راه نیفتادم. به پیاده‌روی اربعین نرسیدم. حالا این نوشته هم به اربعین نرسید و آخر هم نشد که آن‌که باید. هر چند که اصلاً نخواهد شد ...

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

من ندیدم محفلی از روضه‌ات مستانه‌تر

یا ز دُرّ اشکِ بر تو، تحفه‌ای شاهانه‌تر

چون به روز تو، ز روی عشق پرده بَرفِتاد

گشت روز تو، ز هر افسانه‌ای افسانه‌تر

ای خوش آن احوال یارانت که می‌گشتند بر

گرد شمع پرفروغت، هر نفس پروانه‌تر

این جهان ویرانه بود از ظلم بر آل نبی (ص)

گشت از آن ظهر عاشورا، بسی ویرانه‌تر

آن‌که را مأوا و مسکن، محفل ذکر تو بود

چون جدا افتاد از آن، شد از همه بی‌خانه‌تر

هر که سوی تو روان شد، رنگ انسانی گرفت

هر که از تو دورتر، او از خودش بیگانه‌تر

آن‌که عمرش را چو مجنون در ره وصلت نهاد

هست بی‌تردید، از هر عاقلی فرزانه‌تر

مهر تو سودای من باشد از این دنیا بس است

کی توانم یافت این‌جا، دلبری جانانه‌تر

آفرینش گر صدف باشد، نیابم اندر آن

گوهری از اهل بیت احمدی (ع) دُردانه‌تر

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

می‌شود گفت هر صلوات یک گام جمعی مؤمنین در مسیر رشد است. ذاکر صلوات که رشد او و معرفت نسبی او نسبت به مقام انسان کامل و اسوه‌ی حسنه سبب جاری شدن ذکر صلوات بر لب او شده است و اسوه‌ی حسنه و جانشینان راستین او که راهنمای این راه و این رشد بوده‌اند و جمع مؤمنینی که هر یک واسطه‌ای در این مسیر بوده‌اند.

من از خدایی که خیر و خیرخواهی مطلق است می‌خواهم که سلام و درود بفرستد بر بهترین بندگانش. حسد را از جانم دور می‌کنم و سیر می‌کنم به‌سوی نور، به‌سوی خوبی و خیر بیشتر. رشد می‌کنم تا هر چه بیشتر شبیه شوم به اسوه‌های حسنه. این مسیر و این ماجرا، تمامش خیر و نور است.

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۱
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

مستان همه افتاده و ساقی نمانده

یک گل برای باغبان باقی نمانده

 

  • ۲ نظر
  • ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۴۴
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

آقایی را نگاه کن، کرامت را ببین. حتی وقتی می‌خواهند دست‌ها را بگیرند و آدم‌ها را از غرق شدن نجات بدهند، هنگامی که می‌خواهند آن‌ها را از دل آتش بیرون بکشند، نمی‌پرسند: چه کسی کمک می‌خواهد، چه کسی می‌خواهد نجات یابد؟ می‌فرمایند: «هل من ناصر ینصرنی؟»

ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود*

و بزرگواری و کَرَم ایشان را سزاوار نیست که فقط از آتش و هلاک برهانند، بلکه بال پرواز می‌دهند و به اوج می‌رسانند.

_________________________________________________________________________

* حافظ

پی‌نوشت: عزاداری‌هایتان قبول و التماس دعا.

  • ۳ نظر
  • ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۰۰
  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

سلام امام رضا، سلام امام رئوف

 

 


_________________________________________

پی‌نوشت: زیارتتان قبول!

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بیا معامله کنیم. من خودم را بدهم، همه‌ی خودم را، طوری که از من هیچ نماند، و در عوض بیشتر و بیشتر تو را داشته باشم. تو را که داشته باشم، هیچ هم که از من نماند، و اصلاً نباید هم که بماند، آن‌وقت هستم. بی‌تو، با همه‌ی خودم، نیستم که نیستم. ای کاش ...

_________________________________________________

پی‌نوشت: تصنیف «به‌سوی تو» چه‌قدر زیباست. کاش می‌شد این‌چنین بود: «کی رود رخ ماهت از نظرم، به‌غیر نامت کی نام دگر ببرم ... به دست تو دادم دل پریشانم، دگر چه خواهی ... یک دم از خیال من نمی‌روی ای غزال من ... تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام ...»

  • عین الف

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

 

 

«اکنون که ناچار مرگ ما را انتخاب می‌کند، بگذارید ما مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد.

...

این‌ها با انتخابشان ادامه می‌یابند و این است که مرگی ندارند. کسانی که مرده‌ها را انتخاب کرده‌اند، مرده‌اند هر چند که نفس بکشند و آن‌ها که زنده‌ی حیّ قیّوم را خواسته‌اند، زنده‌اند و حیات دارند، گرچه نفسی نداشته باشند.

این‌ها با جان خویش تجارت می‌کنند و این‌گونه، کم‌های محدود به هفتاد ساله را زیاد می‌نمایند و بارور می‌سازند.

این‌ها می‌بینند اگر مرگ را انتخاب نکنند، مرگ انتخابشان می‌کند و این است که بازیچه‌ی مرگ نمی‌شوند و از مرگ بازیچه می‌سازند ... و از مرگ نردبانی برای عروج، عروجی تا اوج‌ها.

...

این‌ها خود را شناخته‌اند و عظمتشان اسیر حقارت‌ها نیست.

...

ترس نتیجه‌ی عشق و وابستگی است. آن‌ها که به عشق بزرگ‌تر رسیده‌اند و از عشق‌های کوچک آزاد شده‌اند، فقط ترسشان از اوست. ترسشان از جدایی اوست. از چیز دیگر نمی‌ترسند، که به چیزی دیگر دل نبسته‌اند.

قدرت‌ها با تمام عظمتشان از این روح‌های عظیم چه می‌توانند بگیرند و به این‌ها چه می‌توانند بدهند و با این‌ها چه می‌توانند بکنند؟»*.

__________________________________________________________

* علی صفایی حائری، عاشورا، انتشارات لیله‌القدر، 1388.

  • عین الف

من عین الف نه، مثل دالم.

بایگانی