سودای من
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
من ندیدم محفلی از روضهات مستانهتر
یا ز دُرّ اشکِ بر تو، تحفهای شاهانهتر
چون به روز تو، ز روی عشق پرده بَرفِتاد
گشت روز تو، ز هر افسانهای افسانهتر
ای خوش آن احوال یارانت که میگشتند بر
گرد شمع پرفروغت، هر نفس پروانهتر
این جهان ویرانه بود از ظلم بر آل نبی (ص)
گشت از آن ظهر عاشورا، بسی ویرانهتر
آنکه را مأوا و مسکن، محفل ذکر تو بود
چون جدا افتاد از آن، شد از همه بیخانهتر
هر که سوی تو روان شد، رنگ انسانی گرفت
هر که از تو دورتر، او از خودش بیگانهتر
آنکه عمرش را چو مجنون در ره وصلت نهاد
هست بیتردید، از هر عاقلی فرزانهتر
مهر تو سودای من باشد از این دنیا بس است
کی توانم یافت اینجا، دلبری جانانهتر
آفرینش گر صدف باشد، نیابم اندر آن
گوهری از اهل بیت احمدی (ع) دُردانهتر
- ۹۹/۰۷/۱۱
قشنگ بود
لحنش قدیمی بود، تو مایه های سنایی