مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

با دل بازیگر نمی‌شود

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۰۰ ب.ظ

 

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

قبلاً در نوشته‌ای سؤالی درباره‌ی تناسب ادعیه یا آداب زیارتی با وضعیت افراد پرسیدم و در نوشته‌ی دیگری سؤالی که درباره‌ی تأکید بر خواندن دعای جوشن کبیر در شب قدر برای عموم برایم پیش آمده بود مطرح کردم. از این پرسیدم که برای بهره گرفتن از یک دعا یا عمل عبادی رسیدن به سطح آن چه‌قدر لازم است؟ دوستان بزرگوار هم لطف کردند و پاسخ‌های خوبی دادند. چند روز پیش، کتاب «بشنو از نی» از استاد علی صفایی حائری را یافتم که محتوای آن مروری است بر دعای ابوحمزه‌ ثمالی.

در جریان مطالعه‌ی این کتاب، نکات زیر را در ارتباط با آن سؤال یافتم:

«قدم اول و شرط اول در دعا این است که خواسته و نیاز ما باشد، نه تقلید از نیازمندهایی که با تمام وجود خویش خواسته‌اند.

و اگر چنین نیازی را در خود حس کنیم و اهمیتش را بیابیم، ناچار به آن خلوت و فراغت و حضور و تمرکزی می‌رسیم که در شرایط دعا از آن نام می‌برند.(1)

چون ذهن ما به آن مسأله‌ای رو می‌آورد که اهمیتش را یافته و ضرورتش را احساس کرده است. هنگامی که ذهن من مشغول به کاری باشد که عهده‌دارش هستم، به هر کجا که بروم خیالم راحت نیست و حتی در عروسی خوش نیستم و حاضر نیستم. تمرکز و حضور ذهن، نتیجه‌ی درک اهمیت مسأله است. آن‌ها که احساس نیازی نمی‌کنند، ناچار به توجه و تمرکز و حضور نخواهند رسید و این است که فقط با زبانشان دعا کرده‌اند، نه با تمام وجودشان. و این است که این دعا شور و نوری ندارد و اثری نمی‌گذارد، هر چند از دل پرشوری به ما رسیده باشد.

آن وقت که من می‌گویم: «اَللّهُمَّ اِغفِرلی»، یا « أَوَّلُ حَاجَتِی إِلَیْکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی»، باید از ذنب‌ها و جرم‌ها تصویری داشته باشیم. من که برای خودم به ذنبی معتقد نیستم؛ چون می‌بینم هم نماز خوانده‌ام و هم روزه گرفته‌ام و هم و هم، دیگر خدا چه چیزی را به من ببخشد و چه غفرانی را برای من داشته باشد. من از خدا طلبکار هستم، دیگر چه جای عذرخواهی است.

اما اگر بدانم هر چه جز او مرا حرکت داده و هر چه جز او مرا خوشحال کرده و یا رنج داده خسارت من و زیان من و ذنب من و گناه من است، آن موقع دیگر تمام گناه‌ها را، غیبت و تهمت و زنا و لواط حساب نمی‌کنم، که این ذنب‌ها و جرم‌ها و این جورها و خیانت‌ها و بی‌وفایی‌ها را هم در نظر می‌آورم.

و این است که می‌دانم آن‌ها که دلشان سرشار از هزار کینه و بغض و هزار ترس و ضعف و هزار حسد و حرص و هزار غفلت و ظلم است، با تمام حرکت‌ها به جایی نمی‌رسند؛ آخر وجود آلوده و کثافت‌زده بر فرض بهترین عطرها را به خود بپاشد چه بهره‌ای خواهد برد؟

با این دید، اول نیاز تو پس از شناخت گناه و پس از درک نقش گناه و مزاحمتش، حتی با وجود عطرها و لطف‌ها و بخشش‌ها، اول نیاز تو می‌شود غفران و بخشش. و این است که آرام نداری و با تمام وجودت می‌خواهی که: « اَللّهُمَّ اِغفِرلی». «أَوَّلُ حَاجَتِی إِلَیْکَ أَنْ تَغْفِرَ لِی مَا سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِی عَلَى کَثْرَتِهَا وَ أَنْ تَعْصِمَنِی فِیمَا بَقِیَ مِنْ عُمْرِی(2)».

اگر نیاز چیزی را در نمی‌کنی، به تقلید نخواه، که این جز بازیگری نیست. و این بازیگری جز سیاهی قلب و خستگی و دلزدگی چیزی نمی‌آورد.

آن‌ها که با دل بازیگر و تنها با زبان خویش دعا می‌کنند محروم می‌شوند و رانده و دور(3).

منی که تمام نیازم خانه و فرش و شغل و یک پسر کاکل‌زری است، چرا از همین‌ها شروع نکنم و حرف‌های بزرگ را بر خود بار کنم.

و چرا خواسته‌هایم را از این سطح بالاتر نیاورم. من همان چیزی هستم که آن را می‌خواهم و همان قدر هستم که نیازش را احساس می‌کنم، پس چرا خودم را نشناسم و به کمتر از خودم مشغول شوم و برای کم‌ها زار بزنم و بنالم.

...

همان‌طور که در قرآن دو مرحله بود: تسلط و تثبیت، و حتی بهره‌برداری از قرآن مشروط به تسلط بر تمام آن بود، همین‌طور در دعا یک مرحله باید به تمام دعاها مرور کرد و با آن‌ها آشنا شد.

این مرور دو خاصیت دارد: یکی این‌که آن‌جا که زبان گنگ است و نمی‌توانیم از احساس خود حرف بزنیم به توضیح‌هایی می‌رسیم که بیا و ببین.

و دیگر این‌که با این مرور، نیازهای ما از سطح آب و آش و در و دیوار و کفش و کلاه بالاتر می‌آید و نیرو و قدرت بیشتری در خود می‌بینیم که نه به خود که به تمام خلق می‌رسیم و غروری در ما می‌نشیند که نه این‌ها که تمام بهشت در ما شوری نمی‌آورد.

آن‌جا که آن روح‌ها به تمام هستی قانع نشده‌اند و می‌خواهند وابستگی‌هایشان بریده شود و راهشان را طی کنند، چگونه می‌توانیم ما بخواهیم که سنگ‌ها و مانع‌ها را در میان راه و در پیشاپیش ما بریزند.

...

این دعای ابوحمزه است با این همه جریان، با این همه رابطه. شاید تو نتوانی همه‌اش را بخوانی و یا همه‌اش را بخواهی. حق با توست. تو آن مقدار که نیازش را احساس کرده‌ای باید بخواهی. ضرورت ندارد که تمامی یک دعا را تکرار کنی، که شاید نیاز تو یک جمله، یا یک مقطع یک خط آن باشد که تو حتی ساعت‌ها از مرورش آرام نمی‌گیری و با خواندنش خالی نمی‌شوی.

در هر حال، هر وقت که می‌خواهی شروع کنی باید زمینه‌هایش را فراهم کنی و سؤال‌هایت را مرور کنی و آن وقت که در جریان دعا قرار گرفتی از آن بهره برداری وگرنه در کنار فرات هم تشنه خواهی ماند ...»*

تو قدر آب چه دانی

 

_________________________________________________________________________

1. اصول کافی، کتاب الدّعاء.

2. مفاتیح الجنان، دعای عالیه المضامین.

3. اصول کافی، کتاب الدّعاء، باب الاقبال علی الدّعاء.

* علی صفایی حائری، بشنو از نی: مروری بر دعای ابوحمزه‌ی ثمالی. انتشارات لیله‌القدر، 1384.

__________________________________________________________________________

پی‌نوشت:

اول) کتاب «بشنو از نی» از نکات مهم درباره‌ی دعا سرشار است. من فقط بخشی از نکاتی را که مستقیم و صریح با سؤالاتی که برایم مطرح شده بود در ارتباط هستند، در این نوشته آوردم.

دوم) فایل‌های صوتی صدای استاد علی صفایی حائری برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام است. فایل‌های صوتی هفت جلسه مرور و شرح دعای ابوحمزه را می‌توان از همین کانال دریافت کرد. البته من درباره‌ی اجازه‌ی انتشار فایل‌های آن هفت جلسه در وبلاگ سؤال کرده‌ام، اما هنوز پاسخی دریافت نکرده‌ام. (بعدنوشت: پاسخ دادند که انتشار فایل‌های صوتی مجاز است.)

سوم) السّلام علیک یا شهر الله الأکبر و یا عید أولیائه

 

 

 

 

 

نظرات (۷)

سلام و عیدتون مبارک
خیلی خوب... یه جمله‌ای سال‌ها پیش خونده بودم تو یکی از کتابای مرحوم آذریزدی: «آن‌ها که رسیده‌اند بهتر می‌دانند که چگونه رفته‌اند»، حالا یکی از مصداقاش، این توضیحات دقیق و جزئی مرحوم صفاییه.
پاسخ:
سلام علیکم
عید شما هم مبارک!
بله، واقعاً خوب و دقیق بیان می‌کنند و من هم مثل ندیدبدیدها دلم می‌خواهد همه‌ی نکاتی که از کتاب‌ها و سخنرانی‌هایشان می‌فهم (یا گمان می‌کنم می‌فهمم) را اینجا بازگو (بازنویسی یا بازنشر یا ...) کنم.
خوب فرموده‌اند مرحوم آذریزدی. سپاسگزارم.
  • قاسم صفایی نژاد
  • سلام. عیدتون مبارک.
    در تکمیل پستتون، این جملات زیبا و ناب از امام راحل عظیم الشأنمان را نوش کنید:
    پاسخ:
    سلام علیکم
    عید شما هم مبارک!
    بسیار عالی بود! سپاسگزارم.
    حالا سوال اینه که چطور معرفت بخوایم؟ چطور این دقت و .ناه بینی رو طلب کنیم؟ چطور اون سوز دل و .ریه سحر رو به ما میدن؟ 
    شاید یک روزی بنا به شرایطی همه اینها را داشته باشیم و جز خود خدا و غفران چیزی مطالبه نکنیم اما چه کنیم که باقی بماند آن احساس و ادراک و گذری نباشد؟
    پاسخ:

    سلام علیکم

    من که هنوز این راه را تا آن‌جا نرفته‌ام که بتوانم پاسخ سؤال شما را بدهم، اما مطالبی در کتاب «بشنو از نی» آمده است که بخش کوتاهی از آن را این‌جا می‌آورم:

    «انسان پس از این توجه‌ها و شناخت‌ها و حرکت‌ها، پس از اسلام و طلب، پس از آمدن‌ها و دویدن‌ها، ناچار به حالتی می‌رسد که خسته می‌شود و احساس می‌کند که رها شده و تنهایش گذاشته‌اند. نمازش خالی است و روحش بی‌جواب و صدایش محروم.

    می‌توانی این حالت را در خودت و دوستانت که تازه راه افتاده‌اند و با شور دویده‌اند ببینی. بعضی به این حالت بی‌اعتنا می‌شوند و فراری و بعضی با آن درگیر می‌شوند و خسته. بعضی با این و آن می‌گویند و جواب می‌خواهند.

    اما بعضی که می‌توانند از بدها خوب استفاده کنند و در بن‌بست‌ها راه بسازند و در برابر گرفتاری‌ها از گرفتاری‌ها، نه فرار کنند و نه درگیر شوند، بهره بر‌می‌دارند و از همان حالت‌ها که یافته‌اند طبیعی است به حرکت‌های بیشتری می‌رسند.

    این‌ها این حال را، این خستگی را با دوست در میان می‌گذارند. به‌جای این‌که در زیر آوار خستگی بمیرند و یا به خودکشی بیندیشند و یا به بازگشت و فرار روی بیاورند، آن را با یار می‌گویند نه با اغیار: «اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ»، تا «اللَّهُمَّ بِذِمَّة الاِسلامِ ...»».

    البته در صفحات 87 تا 104 کتاب «بشنو از نی» گسترده‌تر به این موضوع پرداخته شده است.

    ان شاء الله این موارد مفید باشد!

    متشکرم. درست و عالی
    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    سپاس بابت سؤال خوب شما.
  • ... به دنبال حقیقت ...
  • علی صفایی..........

    :(
    پاسخ:
    سلام علیکم
    از این جهت که زود رفتند؟
  • ... به دنبال حقیقت ...
  • شاید.....
    هم از این جهت که هیچ وقت نشد ببینیم شون...

    هم از این جهت که چقدر من حقیرم...

    یه آدم گاهی استانداردهای خوب بودن و عظمت رو جا به جا می کنه...
    مثل علی صفایی...مثل امام
    پاسخ:
    من با همه‌ی از مرحله پرت بودنم، وقتی کتاب‌های ایشان را می‌خوانم یا سخنرانی‌هایشان را گوش می‌کنم، مبهوت روح بزرگ و نگاه بلند و دقت نظر ایشان می‌شوم و در حیرت می‌مانم که چه‌طور تا چند سال پیش حتی نام ایشان را نشنیده بودم. هر چند که همین حالا هم، آن‌طور که باید و شاید قدر نمی‌دانم در عمل.
  • شنگول العلما
  • بزرگان گفته اند 
    بسم الله من العبد بمنزلة کن من المولی. 
    عبد شدن سخت است. ^_^ 
    پاسخ:
    سلام علیکم
    خوش آمدید!
    سپاس بابت نکته‌ای که فرمودید.
    خواندن نام کاربری شما موجب «ادخال السرور» است. :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    من عین الف نه، مثل دالم.

    بایگانی