«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
_____________________________________________________
* صدای استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
_____________________________________________________
* صدای استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
بسم الله الرّحمن الرّحیم
از حسینبنعلی به محمدبنعلی و آنان که از بنیهاشم در کنار او هستند
اما بعد، گویی دنیا هیچگاه نبوده و گویی آخرت همیشه (همیشگی) بوده است (و هست).
_____________________________________________________
* صدای استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
_____________________________________________________
* استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
_____________________________________________________
* استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بشنویم:
حسین (ع) خواستنی است. او خودِ حُسن است.
_____________________________________________________
* استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بشنویم:
_____________________________________________________
* استاد علی صفایی حائری
(برگرفته از «کانال رسمی استاد علی صفایی حائری» در تلگرام)
@einsad
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
سرمه چند لحظه توی چشمهایم نگاه کرد اما چیزی نگفت. بعد دوباره راه افتاد بهطرف ته پارک. چند قدم که برداشت گفتم: «موسی گفت از چنار توی خونهش بهش سیب دادی، درسته؟»
ایستاد و بدون اینکه صورتش را برگرداند چند لحظه مکث کرد. بعد برگشت به طرفم و گفت: «اهمیتی داره؟»
گفتم: «منظورت چیه که اهمیتی داره؟ معلومه که اهمیت داره.»
زیر دیوار پل هوایی بودیم و صورتش را توی تاریکی خوب نمیدیدم. بهطرفم آمد و همینطور که جلو میامد تندتند حرف میزد. گفت: «احتمالاً برای تو و خیلیهای دیگه این چیزها به این دلیل اهمیت دارند چون عجیبند اما هانی، من به تو میگم اگه یه ذره فکر کنی، اگه یه ذره رو موضوع تمرکز کنی میبینی که این چیزها اصلاً عجیب نیستند. یعنی اگه هم عجیب باشند نسبت به چیزهایی که واقعاً عجیبند اصلاً اهمیتی ندارند. منظورم اینه اگه هر روز از درخت چنار، سیب بیرون بیاریم کمکم دیگه کسی تعجب نمیکنه. وقتی یه چیز رو مدام تکرار کنی دیگه نه جالبه نه عجیب. اما خود سیب و چنار چی؟»
حالا درست ایستاده بود چند سانتیمتری صورتم. آنقدر نزدیک شده بود که با اینکه هوا تاریک بود، میتوانستم تمام جزئیات صورتش را ببینم. سگی از دور چند بار پارس کرد و بعد ساکت شد. مراد گفت: «اگه یه ذره فکر کنی میبینی این که سیبی هست و چناری هست یا اون سنگ وسط آسفالت هست، خودشون عجیبترین چیزهای عالمند که میتونند بزرگترین نابغههای رو تا ابد گیج کنند. و البته گیج هم کردهند. منظورم اینه به جای فکر کردن به نسبت بین چیزها، به چیزها، به خود چیزها فکر کن. به بودن چیزها. من واقعاً نمیفهمم کسی که از بیرون اومدن سیبی از چناری شگفتزده میشه چهطور خود سیب و چنار مبهوتش نمیکنه؟!»1
***
با این دید، معجزات طبیعتهایی هستند که با آنها مأنوس نشدهای و علیتهایی که آنها را نشناختهای و طبیعت، معجزهای است که با آن آشنا شدهایم و انس گرفتهایم.2
_______________________________________________
1 مصطفی مستور، عشق و چیزهای دیگر، نشر چشمه، صص 61-60.
2 علی صفایی حائری، صراط، انتشارات لیلهالقدر، ص 45.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«اعتقادم این است که ما هنوز در فضای این گناهان قرار نگرفتهایم. هنوز مجبور نشدهایم که به خاطر محبوبهامان دست به هر کاری بزنیم در حالی که همه فرعونمی، فقط مصرهای ما کوچک و بزرگ میشود.
من در محدودهی خانهام، مادر و پدرم، فرزند و عیالم، فرعونی هستم و «أنا ربّکم الاعلی» را در آن حد دارم و در این زمینه قدم برمیدارم.»1
***
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«خلاصه کنم: هدف، اهمیت، تقویت حق و تضعیف باطل میزانی است که باید در حرکت به آن توجه داشت. مادام که حکومتی از اهدافش چشم نپوشیده و تخفیف نداده، حتی در زیر فشارهای سیاسی و دخالتهای جاسوسی و نظامی و تحمیل جنگ و صلح قد خم نکرده و به جایی وابسته نشده، مادام که اهداف دست نخوردهاند باید با حکومت همراه بود، حتی اگر تو را کنار گذارده باشد. باید در کنار مشغول بود و نیاز میاندارها را تأمین کرد.
اما اگر اهداف از حد رشد، به تکامل، به عدالت، به آزادی، به رفاه تنزل کرد و در همین سطح پرسه زد، باید دستبهکار شد و دوباره و چندباره راه افتاد.
در این مرحله، تمامی ضعفها و نارساییها چه در سطح طرح و چه در مرحلهی اجرا را، باید تکمیل و تأمین کرد، نه توجیه و نه تضعیف.
هنگامی که دشمن دستبهکار شده تا جوانهایت را با شبهات و شهوات و فتنهها و بدعتها و انحرافها و خدعهها و نیرنگها، خنثی و خراب و یا درگیر با هم و سر در جان هم بسازد، تو نمیتوانی بهخاطر ضعفهای تربیتی و یا اجرایی به گوشهای بخزی و قلم بزنی و دست از تربیت مجریانی که لازم هستند و باید در حد ایثار کار کنند و مزد نخواهند و سپاس نخواهند و خائف و ترسناک هم باشند - که کوتاهی کردهایم و آنطور که باید و میتوانستهایم کار نکردهایم - بکشی؛ که به شهادت سورهی هل اتی تا این حد باید گام برداشت: «یطعمون الطّعام علی حبّه»، «لانرید منکم جزاءاً و لا شکوراً»، «انّا نخاف»، تا حد ایثار، بدون توقع مزد و سپاس و همراه ترس و خضوع.
اگر حکومتی از هدف چشم نپوشید باید تمامی نارساییهایش را به دوش کشید و بدون توقع دستبهکار شد و عذر این که نمیگذارند، نیاورد؛ که برای کارگر بدون چشمداشت همیشه میدان کار هست و ما تجربهها کردهایم.
گذشته از این میزان، میزان اهمیت و انتخاب بهترین وجه ممکن، مطرح است که میتواند در شرایط گوناگون توجیه صلح حدیبیه و جنگ علی (ع) باشد و میتواند مقدار وابستگی به زمان تعهد را مشخص کند.
و معیار سوم و میزان دیگر این نکته است که باطل را آنگونه بکوبی که حق تقویت شود و باطل دیگر تغذیه نکند. و چهارم اینکه حق را آنگونه مطرح کنی که باطلها سر برندارند و خوراک مطبوعاتی و تبلیغاتی برای خود جمع نکنند و بر آتش دل تو، کباب عروسی شیطان باد نزنند.
این موازین، موضعگیری و تحلیل تو را هدایت میکند و چشم تو را باز میکند که بتوانی علائم حیات و زندگی انقلاب را در نظر بیاوری.
مادام که حرکتی شور تجربه کردن و شعور تکرار نکردن دارد و مادام و در پشت درهای بسته سینه نمیزند، حتم بدان که در بنبست نمیماند. نه انقلاب، که حتی هر ضدانقلابی و هر ابرقدرتی که با یک دنده حرکت نکند، از اشتباهاتش درس بگیرد، مدام که در حال آموختن و تجربه کردن و تکرار نکردن باشد، به نتیجهی مطلوب میرسد؛ که رفتن به راه میپیوندد.
آنجا که حال و هوای تجربه مُرد و یا آنکه تجربهها و اشتباهات مکرر شد باید حلول ندامت را به عزا نشست؛ که «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامه».
آنها که با یک دنده راه نمیروند و مدام شگردها و روشهای خود را نقد میزنند، تداوم مییابند و حتی در باطل خود عمر بیشتری خواهند داشت تا آنها که در حق خود خام و گنگ هستند و فقط با یک پا راه میروند و همیشه یک نوع برخورد میکنند.
گذشته از این دو علامت زندگی و رویش، هنگامی که انقلاب و نهضتی میتواند با تمام زخمهایش گام بردارد و مایتحلل خود را بسازد و میتواند آفتهای خود را بیرون بریزد، این علائم پویایی و جوانی اوست و چشمانداز آینده روشن است.»1
_______________________________________________
1 علی صفایی حائری، پاسخ به پیام نهضت آزادی، انتشارات لیلهالقدر، صص 21-19.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
متأسفانه برای من کم پیش نیامده است که بهدلیل فراهم نبودن شرایط مطلوب کاری را شروع نکردهام و یا فعالیتی را کنار گذاشتهام و البته حالا که نگاه میکنم میبینم اشتباه کردهام و باید این رویه را اصلاح کنم. اگرچه پیام بیت زیر بهنظر بدیهی میرسد، اما در واقع یک اصل و روش بسیار مهم زندگی در آن خلاصه شده است که درک آن و پیروی از آن، تأثیر شگرفی بر جریان زندگی خواهد داشت:
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم1
که بر ما و از ما بیش از قدر وسعمان تکلیفی و انتظاری نیست. اگر در عمل کردن با شرایط غیرایدهآل موجود، خسارتی بیش از خسارت انتظار بیسرانجام و بیعملی وجود ندارد، قدم در راه بگذاریم و بعد به قدر توان در تکمیل نواقص و اصلاح کژیها بکوشیم. نکتهی زیر از استاد علی صفایی حائری هم نسبت به این موضوع بیارتباط نیست:
«یکی از مکرهای شیطان همین است. وقتی که مشکلی پیش میآید، اصل صورت مسأله را پاک میکند. میگوید: نمازت را اینجوری خواندی، اصلاً نماز نخوان. نمیآید عیب را بردارد. سفرهای انداختهای، در آن دعوا شده، میگوید دیگر سفره نینداز. نه، سفره را بینداز، این کار را منتفی کن. نماز را بخوان و این مشکل را بردار. مکر شیطان این است که از بدیای که بهوجود میآید، همهی مسأله را زیر سؤال میبرد که رابطه دیگر برقرار نکن، با مادرت دیگر نیا، با خانوادهات نروی، با فلانی نروی، بچهاش بچهام را چهکار کرد ...»2
_______________________________________________
1 سعدی
2 علی صفایی حائری، روابط متکامل زن و مرد، انتشارات لیلهالقدر، ص 57.
پینوشت: این مطلب بهنوعی تکرار یکی از مطالب پیشین شد.