«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بیچاره آب!
که تا لبت آمد و
تشنه بازگشت
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آب تا لب تو آمد و تشنه بازگشت.
بیچاره آب! داغی بر دل دارد که پیاپی تازه می شود! اصلاً به خاطر همین است که هر بار که چشمش به لب تشنه ی به ادب آراسته ای می افتد سلام می کند به لبان تو و برادرت، و نفرین می کند کسی را که این داغ را برای همیشه بر دلش نهد.
بیچاره آب! عطشش هرگز فرو نخواهد نشست، هنوز تشنه ی لبان تو است.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
بودن یا نبودن یا بودن و نبودن.
بودن پس از نبودن، بودن در عین نبودن، ... این است.
هدف، آرزو، خیالی دور یا هیچ؟
شهید*، ... .
*زنده یا زنده تر.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
گلوله، قلب، خون؛
درد، خون، خاک؛
سکوت؛
خون، خاک، مرگ؛
سکوت؛
خاک، مرگ، نور؛
نور، نور، نور ...
پی نوشت: رؤیای مردی تعبیر شد.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
از درگذشت دایی تیمور حالا سه روز می گذرد.
دایی تیمور را اگرچه زمانی بعضی بنا به اصل و نسبش «تیمور خان» صدا می کردند و بعضی هم تنها بنا بر عادت، اما دیروز دیدم که صدها نفری (بدون اغراق) که به مسجد آمدند اگر «تیمور خان» می گفتند از روی ادب و احترام بود. او که با وجود اصل و نسب خانی، پیشه اش باغبانی بود خانه اش همیشه و همیشه محفل گرد آمدن کوچک و بزرگ بستگان و آشنایان دور و نزدیک بود. حالا خانه ی دایی تیمور برای چند نسل از بستگان و آشنایان یادآور خاطرات شیرین سال های زندگی است. سماور نفتی خانه ی تیمور اگر جایش را به سماور گازی و برقی و چای ساز داد، کرسی و بخار نفتی اگر با بخاری گازی و رادیاتور جایگزین شد، اما صفا و گرمی خانه اش همان بود که بود و در خانه اش آنچنان که خودش روزی گفت تا وقتی که بود همیشه به روی همه باز بود (و بعد از این هم به یمن وجود همسر مهربانش و فرزند بزرگش).
دایی تیمور، نه دکتر و مهندس و استاد دانشگاه بود، نه بیزینس من و تاجر و بازاری موفق و نه هیچ کدام از چیزهای دیگری که این روزها عجیب چشم و دهان بعضی از ما را پر می کند. دایی تیمور انسان ساده و پاکی بود که هرگز کسی ندید حقی را زیر پا بگذارد.
نام دایی تیمور را در هیچ فهرستی به عنوان یک شخصیت موفق ثبت نمی کنند و هیچ جا از او به عنوان چهره ی ماندگار یاد نمی کنند. اما یاد و نامش برای همیشه در دل های بندگان خدا که او را می شناختند به نیکی ثبت می شود و در پیشگاه پروردگار از او به عنوان بنده ی خوب خدا تقدیر می شود (ان شاء الله).
دایی تیمور تنها یک نشان افتخار بر سینه دارد، که برای من و امثال من آرزویی است دور، نشان آدمیت!
روحش در پرتو مهر پرودگار یکتا، شاد و قرین آرامش!
پی نوشت: قلمم پیش از این ضعیف بود و این روزها ضعیف تر، اما حرفی بود و حقی (هرچند باز هم ادا نشد).
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
...
«خدایا بر محمّد و آل او درود فرست، و درجه ی مرا در میان مردم بالا مبر، مگر آن که نزد خودم مرا به همان میزان پایین آوری، و برای من در ظاهر عزّتی قرار مده، جز آن که نزد خودم در باطن به همان اندازه برایم خواری پیش آوری»*
...
* از دعای «مکارم الاخلاق»
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
اسکار پیستوریوس* را احتمالاً می شناسید. اگر به نام هم نشناسید، احتمالاً تصاویرش را دیده اید. همان دونده ی اهل آفریقای جنوبی که با پاهای مصنوعی می دود. پیستوریوس را «دونده ی تیغ پا»** (تیغ نورد) یا «سریع ترین انسان بدون پا»*** لقب داده اند. او نفر سوم پارالمپیک آتن، قهرمان پارالمپیک پکن و دارای عناوین متعدد در مسابقات داخلی افریقای جنوبی و همچنین رقابت های بین المللی است. اما چیزی که بر شهرت او افزوده است، شرکت او در مسابقات ورزشکاران بدون معلولیت است. وی در مسابقات داخلی افریقای جنوبی توانسته است مقام های در خور توجهی را کسب نماید و با تلاش مضاعف موفق شد رکورد ورودی و مجوز شرکت در مسابقات المپیک لندن را به دست آورد. اسکار در المپیک لندن با حضوری موفق در دور مقدماتی توانست به مرحله ی نیمه نهایی صعود کند، اما از راهیابی به فینال رقابت ها باز ماند.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
خوشا به حال آنان که حرمت نامشان را نگاه می دارند، مثل «عبّاس دوران»، که به جان، دینش را و امامش را یاری کرد. خوشا به حال او که نشان داد، دوران عبّاس هرگز به پایان نمی رسد. عبّاس برای همیشه ایستاده است، در راه حق، کنار حسین (ع)، رو در روی باطل.
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
آهای شیمیایی، این قدر سرفه نکن. خدا را شکر وجدانی نداریم که درد بگیرد، اما صدایت مزاحم خواب های شیرینمان می شود. پس کی نسلتان منقرض می شود که ما یک نفس راحت بکشیم؟ خس خس نفس هایت نمی گذارد. ما همه کار می کنیم که هر چه زودتر راحت شوی، چرا این قدر مقاومت می کنی؟ تو هم چشمانت را ببند و بخواب، راحت باش، آرمانی نمانده است که زیر پا نگذاشته باشیم.
پی نوشت: با یادی از شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس، به ویژه شهدا و جانبازان شیمیایی و قربانیان بمباران شیمیایی هشتم تیر 1366 سردشت
«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
یکی می گفت: «آدم ها دو دسته اند؛ اول آن هایی که ... و دوم آن ها که ....».
کس دیگری می گفت آدم: «آدم ها سه دسته اند؛ یکی آدم هایی که ... ».
دیگری در جایی نوشته بود: «آدم ها چهار دسته اند؛...».
.
.
.
خدایا من نمی دانم آدم ها چند دسته اند. اما دوست دارم که یک دسته باشند. خدایا کمک کن که همه آدم باشیم، همین!