مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

چالش یا پویش معرفی کتاب

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۰۳ ق.ظ

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

دوست بزرگوار، آقای گوارا، نویسنده‌ی وبلاگ «حساب‌رسی» (یا «در مسیر آسمان») لطف کرده‌اند و از من دعوت کرده‌اند که در «چالش معرفی کتاب» (نمی‌دانم چالش یا پویش) که آقای میم گرامی، نویسنده‌ی وبلاگ «نوشته هام» آغاز کرده‌اند، شرکت کنم. البته حدود بیست روز از دعوت آقای گوارای عزیز گذشته است و من بابت تأخیر در نوشتن این مطلب از ایشان عذرخواهی می‌کنم.

کتاب «عدل الهی» شهید مرتضی مطهری به‌گمانم نخستین کتاب جدی با زمینه‌ی دینی بود که مطالعه کردم و جداً برایم جذاب بود.

کتاب «روی ماه خداوند را ببوس»، اثر مصطفی مستور اولین کتاب داستان معاصر ایرانی بود که به‌طور جدی خواندم و از خواندن آن لذت بسیار بردم. مصطفی مستور به‌تدریج تبدیل به نویسنده‌ی موردعلاقه‌ی من شد و تقریباً همه‌ی کتاب‌های (داستانی) او را خوانده‌ام. از میان کارهای اخیرش، «عشق و چیزهای دیگر» را دوست داشتم.

با نادر ابراهیمی با کتاب «یک عاشقانه‌ی آرام» آشنا شدم و دیدم که چگونه در قالب داستان شعر می‌گوید و آدم را از خود بی‌خود می‌کند. کتاب «آتش بدون دود» نادر ابراهیمی برای من یادآور خاطره‌ی یکی از حریصانه‌ترین کتابخوانی‌های زندگی است.

خواندن داستان‌های غیرایرانی را نخستین بار با کتاب «آبلوموف» ایوان گنچاروف تجربه کردم. خواندن دویست صفحه‌ی اول تقریباً یک هفته طول کشید و حدود چهارصد یا پانصد صفحه‌ی بعد را در دو سه روز خواندم. بعد از آن از داستان‌های بلند روسی مانند «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» از لئو تالستوی و «گذر از رنج‌ها» اثر آلکسی تالستوی برایم تجربه‌های دلنشینی بودند.

چند سال پیش با معرفی یکی از دوستان بزرگوار با کتاب «روش برداشت از قرآن» استاد علی صفایی حائری آشنا شدم. کتاب را که می‌خواندم کلمات و جملات پیچیدگی چندانی نداشت،‌ اما احساس می‌کردم که عمق و دقت آن بسیار بیش از آن چیزی است که من برداشت می‌کنم. بعدها چند کتاب دیگر ایشان را تهیه کردم. از «مسئولیت و سازندگی» هم نتوانستم بهره‌ی چندانی بگیرم. احساس می‌کردم خواندنش برای من هنوز زود است. تا سرانجام به دو کتاب نسبتاً کم‌حجم «رشد» و «صراط» رسیدم؛ ظاهراً کم‌حجم اما به‌شدت عمیق و پرمحتوا و مفید و گیرا. این دو کتاب شاید بیشترین اثر فکری را بر من داشتند و اگرچه هنوز هم به مرحله‌ی هضم و درک و عمل به آن‌ها نرسیده‌ام، اما به من نشان دادند که می‌توان بسیار عمیق‌تر و دقیق‌تر نگاه کرد. بعدها هر چه از آثار ایشان خواندم، برایم سرشار از نکات و نگاه‌های شگفت‌انگیز بود. آخرین کتابی که در همین روزهای گذشته آن را مطالعه کردم، کتاب «شرحی بر دعای روزانه حضرت زهرا (س)» است. اگرچه کتاب را ظاهراً تمام کرده‌ام، اما به‌واقع در شرح نکات همان دعای روز شنبه مانده‌ام، به‌ویژه که سرشار از نکات و تذکراتی بود که برای حال و هوای این روزهایم واقعاً مفید و لازم بود.

در پایان این نوشته، مطلبی از کتاب «رشد» استاد علی صفایی حائری می‌‌آورم که به نوعی خودزنی محسوب می‌شود. البته روشن است که کلام ایشان درباره‌ی چه نوع مطالعاتی است:

«اگر ما با حرکت فکری همراه می‌شدیم و در خود می‌جوشیدیم و مطلب‌ها و مفهوم‌ها را درک می‌کردیم و آن‌گاه دربه‌در دنبال کلمه‌ها می‌گشتیم، در آن لحظه که به یک کلمه می‌رسیدیم، از آن بهره می‌گرفتیم و همچون تشنه‌های به‌آب‌رسیده، کلمه‌‌ها را قطره‌قطره می‌چشیدیم و جذب می‌کردیم.

ما پیش از آن‌که تشنه شده باشیم، نوشیده‌ایم و پیش از آن‌که به اشتها آمده باشیم و با سؤال‌ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده‌ایم و پیش از آن‌که به معناها دست یافته باشیم، به کلمه‌ها رسیده‌ایم، و این است که باد کرده‌ایم و با آن‌که زیاد داریم، مریض و بی‌رمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شده‌ایم ...

اسفناک این‌که، این بیماری و این پرخوری، همه‌گیر شده و اسفناک‌تر این‌که، این بیماری در ابتدا به‌عنوان یک افتخار و نشانه‌ی سلامتی و روشنفکری هم قلمداد می‌گردد، اما رفته‌رفته سنگینی و خستگی و ضعف ذهنی را به دنبال می‌آورد و روشنفکر تلنبار‌شده را به بن‌بست می‌رساند.

این‌ها با این‌که خیلی دارند، فقیر هستند؛ چون پیش از سؤال، به جواب‌ها رسیده‌اند و پیش از عطش به آب.

دوای این‌ها همان طرح سؤال‌های بنیادی است که بتواند به تفکرات آن‌ها سازمان بدهد تا بتوانند با تفکرات سازمان‌گرفته به مطالعات خویش سر و سامانی بدهند و آن را هضم کنند و شیره‌کشی نمایند.

هیچ‌چیز بی‌حاصل‌تر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندن‌های پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسش‌ها، گریبان‌گیر تازه‌راه‌افتاده‌ها و نومسلمان‌های شعارزده می‌شود.

کسانی که می‌خواهند دیگری را به راهی و به تفکراتی و به مطالعاتی وادار کنند، ناچارند که زودتر زمینه‌ها را فراهم سازند و تشنگی را در طرف بریزند و تنور را داغ کنند و سپس نان بچسبانند و مطالبی و کتاب‌هایی را در دسترس بگذارند.

به این‌گونه، حرف‌ها و طرح‌ها زودتر جذب می‌شوند و کلمه‌ها زودتر مفهوم می‌شوند و در عمل شکل می‌گیرند و در خارج پیاده می‌گردند.»1

_________________________________________________________________________

1. علی صفایی حائری، رشد. انتشارات لیله‌القدر، 1388.

_________________________________________________________________________

پی‌نوشت:

اول) در ارتباط با مطلبی که از کتاب «رشد» آوردم، خواندن دو مطلب خوب زیر از وبلاگ‌های «دارالمجانین» و «در جست‌وجوی حقیقت» می‌تواند جالب و مفید باشد:

این‌یکی را هم خودم قبلاً نوشته‌ام که البته تحفه‌ای نیست: عبور.

دوم) اعیاد شعبانیه بر همه‌ی دوستان بزرگوار مبارک! ان شاء الله بتوانیم از خیرات این ایام بهره بگیریم و به‌زودی هم خبرهای خوب بشنویم.

سوم) در این ایام «در خانه بمانیم» گهگاه چیزی می‌نویسم. مبتدی هستم و خطم خوش نیست و لطفی ندارد، اما همین که در آن ذکری می‌آید، برایم مایه‌ی آرامش است. از همین روی گهگاه این‌جا هم چیزی می‌گذارم که به لطف همان ذکر و دل صاف دوستان، شاید دوستان بزرگوار را حالی نصیب شود و ما را هم دعایی.

چهارم) متأسفانه من فراموش کردم که از دوستان برای شرکت در این چالش یا پویش دعوت کنم. با عرض پوزش بابت تأخیر، از نویسندگان گرامی وبلاگ‌های پژوهشگر، رگبرگ‌های سیاه، خانه‌ی موقتی، آب‌گینه، دارالمجانین و الرّقیم که همگی بیش از من اهل مطالعه و کتاب هستند، دعوت می‌کنم که در صورتی که صلاح می‌دانند و مایل هستند در این پویش شرکت کنند.

نظرات (۱۰)

  • مهدیه عباسیان
  • به به...

    پاسخ:
    سپاسگزارم. (البته معترفم که متوجه نشدم ناظر به کدام بخش مطلب بود.)

    بسیار بسیار ارزنده ...

    وبلاگ شما برای من حکم یاداوری مباحث استاد رو داره ...

    ممنون که شرکت کردید

    پاسخ:
    بسیار سپاسگزارم که دعوت کردید و خواندید و ابراز لطف فرمودید.
    همین برایم غنیمت است.

    سلام 

    همیشه دلم میخواسته خطاطی کنم اما نوشتنم معمولا بیشتر خط خطیه تا خطاطی! 

    پاسخ:
    سلام علیکم
    من هم خط نوشتار خودم اصلاً جالب نیست. نوشتن با قلم را هم مدت زیادی نیست که شروع کرده‌ام و وضعیتم تعریفی نیست. اما نوشتن را به دلایلی (از جمله همان که عرض کردم) دوست دارم.
  • مهدیه عباسیان
  • مربوط به تمام بخش ها...

    معرفی کتاب، علی صفایی حائری و خطِ خوش...

     

     

    پاسخ:
    بسیار سپاسگزارم. نظر لطف شماست.

    مرسی برای معرفی کتاب.

     

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    سپاس که مطالعه کردید.
  • قاسم صفایی نژاد
  • سپاس

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    سپاس بابت حضورتان.

    ممنون که در این چالش شرکت کردید

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم. سپاس از شما که این چالش را آغاز کردید.

    ممنون برای معرفی کتاب ها

    این پست انگیزه شد کتاب نامه های بلوغ از صفایی حائری که خیلی وقت پیش در وبلاگ آبگینه معرفی شده بود را از طاقچه دانلود کنم

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    اتفاقاً من هم کتاب «نامه‌های بلوغ» را نخوانده بودم و الان دو سه روز است که مطالعه‌ی آن را آغاز کرده‌ام. این هم چند سطر از اوایل کتاب که با محتوای برخی آثار مصطفی مستور مثل «عشق و چیزهای دیگر» کاملاً مرتبط است:
    «تمامی هستی، معجزه‌ای است که ما با آن مأنوس شده‌ایم و تمام معجزات، طبیعت‌هایی است که هنوز با آن‌ها آشنا و مأنوس نشده‌ایم. طیبعت، معجزه‌ی مأنوس و معجزه، طبیعت مجهول و نامأنوس است.»
    البته مشابه این بیان در کتاب «صراط» هم آمده است.
  • آب‌گینه موسوی
  • سلامٌ علیکم؛

    سپاسِ فراوان بابتِ این یادداشتِ بسیار زیبا، هنری و معنوی. :)

    از مجموعهِ کتاب‌های شهید، من ابتدا با حاذبه و دافعه آشنا شدم. دبیرستانی بودم و موظّف بودیم آن کتاب را بخوانیم. امّا آن‌چه خودم علاقه داشتم و خواندم، حقوقِ زن ذر اسلام بود. خیلی تجربۀ خوبی بود. جون در آن سن پر از ابهام و تشکیک بودم و ایشان به سوالاتم پاسخ داد. عدل الهی را امّا همراه با جبر و اختیارِ علّامه جعفری در دانشگاه خواندم.

    مستور را آن ابتدای کارِ تدریسم، مجبور شدم، بخوانم. چون در کلاس تجویز می‌کردم، مخصوصاً آن روی ماه خدا را ببوس.

    در بابِ نادر ابراهیمی هم که در آب‌گینه زیاد نوشتم. در نظرم، بسیار عزیز است و بزرگ. هفده هجده ساله بودم و در کتابخانۀ محل، برای کنکور درس می‌خواندم که به جای ساعاتِ مطالعۀ تاریخ و جغرافیا، آتش بدونِ دود را خواندم و بعد از آن، دیگر هیچ رمانی به دلم ننشست! نادر نادر است واقعاً!

    جنگ و صلح را تا آخر نخواندم. آن همه شخصیّت گیجم می‌کرد. در کل هم اصلاً رمان‌خوانِ خوب و مثلِ آدمی نیستم. ترجیحم شعر است. یک تزریقِ غزل را مؤثّرتر از خوردنِ یک دوره رمان آن هم زادۀ تخیّلاتِ دیگری می‌دانم! :)    

    و امّا استاد عین صاد! ایشان در مقطعی از زمان، نجات‌بخشِ من بودند. با کتابِ نامه های بلوغ!

    امّا از کتاب‌های دیگرِ ایشان، جسته گریخته خواندم.

    عجب فرازِ زیبایی انتخاب کردید. عجب قلمی، عجب معنایی. خدای رحمتش کناد!  قم که رفته بودم، وقتِ رفتن، دلم می‌خواست بابتِ آن نجات، به مزارِ ایشان سر بزنم ولی در آن دو روزِ رسیدن در قم،  کاملاً قرارم را فراموش کردم...

    ببخشید مطوّل شد. یادِ خاطراتِ گذشته افتادم.

    اسعدالله ایّامکم!

    گفت که:

    داند آن کس که آشنای دل است

    که صفای خط از صفای دل است

    بسیار زیبا و آفرین بر این خط و حال و هوایش!

    پاسخ:
    سلام علیکم و رحمة الله

    سپاس فراوان بابت مطالعه‌ی این نوشته و ابراز لطف و محبتتان.
    معترفم که در دوران مدرسه و حتی سال‌های اول دانشجویی، اصلاً کتابخوان نبودم (و هنوز هم نیستم در مقایسه با دوستان بیانی).
    از کتاب «جاذبه و دافعه‌ی علی (ع)» آن‌چه در ارتباط با مختصات عشق و آثار آن بر عاشق بیان شده بود، برایم بسیار جالب بود.
    بله، علاقه‌ی بسیار شما به آثار نادر ابراهیمی بر همه‌ی کسانی که مدتی همراه وبلاگ شما بوده‌اند روشن است. هر گاه از او می‌نویسید، از قلمتان وجد و شور می‌تراود.
    آن‌چه در مورد غزل فرمودید، با قید «گاه» محترم و معتبر است. اما رمان از آن جهت که امکان نگاه به زندگی و حوادث آن از دیدگاه دیگران را فراهم می‌کند و نیز اجازه می‌دهد که برخی موقعیت‌های محتمل در آینده را پیشاپیش حداقل به‌صورت ذهنی تجربه کنیم و قدری برای آن آماده باشیم، برایم ارزشمند است.
    دوست بزرگواری در توصیف و مقایسه‌ی آثار استاد علی صفایی و استاد شهید مطهری می‌گفت: آثار استاد مطهری مواد فکری و اطلاعات را برای انسان فراهم می‌کند و آثار استاد صفایی روش‌های تفکر و زندگی را به انسان می‌آموزد. استاد صفایی از آن افرادی است که با خودم می‌گویم ای کاش می‌شد ساعتی در محضرش نشست و از صفای آن حضور بهره‌ای گرفت.
    لطف شماست، فرازهای به‌جا و زیبا گاهی به‌موقع خودشان را به ما می‌نمایانند.
    خواهش می‌کنم. بزرگواری شما بود که مطالعه کردید و لطف خود را با نگارش این نظر پرمحتوا و ارزشمند مضاعف کردید.
    خدا خیرتان دهد!
    بسیار سپاسگزارم. این بیت را در کتاب «رسم‌الخط امیرخانی» دیده‌ام، اما قطعاً این جامه بر تن من گشاد است.
    چلیپایی از استاد امیرخانی در انتهای همان کتاب نقش بسته است با این محتوا:
    «پنج چیز است که تا جمع نگردد با هم
    هست خطّاط شدن نزد خرد امر محال
    دقت طبع و وقوفی ز خط و خوبی دست
    طاقت محنت و اسباب کتاب به کمال»

    و من معترفم که در هر پنج مورد به نقصان بسیار دچارم.

    با تجدید سپاس و احترام بسیار
  • آب‌گینه موسوی
  • خواهش می‌کنم بزرگوار! شکستِ نفسی و تواضعِ شما مسبوق به سابقه است.

    بله، حتماً در بابِ رمان با شما همراه هستم. البتّه وقتی عاقلانه نگاه می‌کنم. :) پای دل که وسط باشد، سخت رمان را تحمّل می‌کنم.

    سلامت باشید. استفاده کردم و محظوظ شدم.

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم. لطف و حسن‌نظر شما است نسبت به من.
    صحیح می‌فرمایید. گاهی حتی یک بیت بیش از چند رمان و کتاب بر جان انسان می‌نشیند و بر زندگی او اثر می‌گذارد.
    بزرگوارید و لطف فرمودید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    من عین الف نه، مثل دالم.

    بایگانی