«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

بسیاری از آن‌چه که در کتاب‌ها و جزوه‌ها و خیلی جاهای دیگر می‌خوانیم یا می‌شنویم، داده و اطلاعات هستند، نه دانش، زیرا از مسیر فهم ما نگذشته‌اند. پردازش نشده‌اند. فرآیند فهم باید از تجربه کردن و درگیر شدن آغاز شود تا مسأله‌ای شکل بگیرد. آن مسأله در ذهن ما مثل یک شکل است با حفره‌ای در میان آن، مثل یک پازل با قطعه‌ای مفقود، یا مثل ماشینی که یکی از چرخ‌دنده‌های آن از جایش افتاده است. پس یا اصلاً کار نمی‌کند و یا عملکرد آن دچار نقص است. بعد می‌گردیم و درگیر می‌شویم و می‌یابیم و پردازش می‌کنیم و چکش‌کاری می‌کنیم تا چیزی مناسب آن حفره بیابیم و بسازیم، قطعه‌ی گمشده را، چرخ‌دنده‌ی مفقود را. این همان پاسخ ماست که در جایش می‌نشیند. بعد ممکن است که پاسخ بهتری بیابیم که بهتر آن‌جا بنشیند یا چرخ‌دنده را تراش دهیم تا بهتر درگیر شود و کار را پیش ببرد یا حتی در میان و خرت و پرت‌ها، حرف‌ها و پاسخ‌های فرد یا افراد دیگر، چیزی پیدا کنیم، پاسخی بیابیم که بهتر در آن‌جا بنشیند. اما همه‌ی این‌ها مستلزم آن است که ابتدا آن حفره به‌درستی شکل بگیرد و ما حسابی با آن سر و کله بزنیم تا خوب بشناسیمش. زوایا و کج و کولگی‌هایش خوب برایمان روشن شود تا بعد بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم و بتوانیم چیزهایی که به دستمان می‌رسد را ارزیابی کنیم که به کارمان می‌آیند یا نه. شاید منظور الیوت هم همین بود در آن‌چه درباره‌ی حکمت و دانش و اطلاعات گفت.

اگر آن حفره نباشد، اگر مسأله‌ای نباشد، بهترین پاسخ‌ها هم مثل غذایی است که به آدمی داده شود که واقعاً نیازی به آن ندارد، یا بی‌استفاده دفع می‌شود و یا موجب مرض می‌شود. حالا مرض ممکن است مخالفت با حقیقت پاسخی باشد که به درستی در جای خود ننشسته است و درک نشده است و یا توهم رسیدن به حقیقت، در حالی که آن‌چه حاصل شده است، مشتی اطلاعات و محفوظات است.

اما باید از دانش هم عبور کرد، اگر نه همه‌ی این دانش‌ها به مرضی و به گذر چند سالی از دست انسان می‌رود و اگر هم نرود حجاب و سنگ راه می‌شود، «که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست*».

___________________________________________________________________________

* حافظ

پی‌نوشت: از طریق پیوندهای زیر می‌توانید دو مطلب بسیار بهتر در ارتباط با همین موضوع را بخوانید.