«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
انگشت کوچک دست چپم، دچار عارضهی انگشت ماشهای شده است. حالا چرا انگشت کوچک دست چپ، نمیدانم، شاید در نگه داشتن Shift یا Ctrl فشار زیادی را متحمل شده است. در جلسهی اول فیزیوتراپی، آقای فیزیوتراپیست الکترودهای دستگاه stimulator را داخل پدهای خیس دو طرف انگشت میگذارد و میبندد. بعد میگوید که با شروعِ کارِ دستگاه، احساس گِزگِز و سوزنسوزن شدن در انگشتت خواهی داشت. جریان را زیاد میکند و میپرسد: «خوبه؟»، با قدری تأمل و تعجب پاسخ میدهم: «نمیدونم». جریان را قدری بیشتر میکند و حس گزگز هم بیشتر میشود و دوباره میپرسد: «الان خوبه؟»، و من که نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم، تقریباً بلند میخندم و فیزیوتراپیست میگوید: «کلاً خوشحالی!» میگویم: «آخه نمیدونم خوبش چهجوریه، کمش خوبه، زیادش خوبه؟» و توضیح میدهد: «منظورم اینه که قابلتحمله؟». تأیید که میکنم میرود سراغ نفر بعدی. نمیتوانم به او بگویم تصویری که در ذهنم آمد این بود که جریان برق را به من وصل کرده و ضمن زیاد کردن آن با لبخند کج در حالی که مثل شخصیتهای کارتونی یک دندانش میدرخشد، میپرسد: «خوبه؟ خوبت شد؟ حالت جا اومد؟».
یک ربع بعد، برمیگردد و جریان را که حالا تا حد زیادی برای انگشتم عادی شده است، بهمقدار قابل توجهی بیشتر میکند و با لبخند میپرسد: «الان چی، خوبه؟» و من باز میخندم.
__________________________________________________________________
عید مبعث بر همهی دوستان مبارک!
روشنا میگه چرا انقدر می خندی تو 😂😂😂🤭