«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

این نوشته دربرگیرنده‌ی سؤالاتی خام و اولیه درباره‌ی ترس است که نه‌تنها هنوز برای فکر کردن عمیق در مورد پاسخ آن‌ها فرصتی نیافته‌ام، بلکه درباره‌ی درستی خود سؤالات و واژه‌گزینی آن‌ها هم نتوانسته‌ام تأمل چندانی کنم. ازاین‌رو، احتمالاً نه‌تنها خواندن آن برای خوانندگان محترم این‌جا عایدی چندانی ندارد (ان شاء الله خواندن سایر مطالب چیزی داشته باشد)، بلکه با توجه به طولانی بودن نسبی آن، وقت قابل‌توجهی هم از ایشان خواهد گرفت. البته نظرات و راهنمایی‌های احتمالی دوستان بزرگوار برای من مفید خواهد بود، ان شاء الله.

***

آیا ترس یک حس غریزی است یا یک ویژگی فطری انسانی؟ به‌نظر می‌رسد شکلی از ترس در حیوان و انسان مشترک است. این ترس همان است که در برابر چیزهایی که حیات انسان یا حیوان، یا افراد نزدیک به او مانند اعضای خانواده یا گروه و قبیله‌ی او را تهدید می‌کنند، بروز می‌کند. البته احتمالاً حدود و ویژگی‌های بروز آن قدری متفاوت است.ا

از سوی دیگر، مشاهده می‌شود که ترس در انسان به موقعیت‌هایی دیگر نیز گسترش می‌یابد، موقعیت‌هایی که انسان با چیزهایی مواجه می‌شود که آن‌ها را تهدیدکننده‌ی هر چیز مورد‌علاقه‌ی خود می‌یابد. آیا این ترس ادامه‌ی همان ترس اولیه است؟ البته شاید مشابه همین ترس هم در حیوانات در موقعیت‌هایی مانند از درست آشیانه، قلمرو، ذخیره‌ی غذایی یا حتی از دست دادن قدرت حکم‌رانی بر گروه و گله وجود داشته باشد. اما به‌نظر می‌رسد یک مورد منحصر به انسان، گسترش ترس به از دست دادن باورها و عقاید باشد.

یک نکته‌ی جالب این است که برخی باورها و عقاید می‌توانند قدرت و قوت انسان را حتی در برابر نوعی از ترس که به‌نظر فراگیرترین و ریشه‌دارترین نوع ترس بین تمام انسان‌ها (و حتی حیوانات) است، یعنی ترس از مرگ، فزونی بخشند. اما کدام باورها و عقاید می‌توانند چنین کارکردی داشته باشند؟ احتمالاً بسیاری از این باورها و عقاید داعیه‌دار نوعی دانش و شناخت از چیستی و چگونگی مرگ و آن‌چه در پی آن است، هستند. راه تشخیص و تمییز دانش و شناخت حقیقی از غیر آن چیست؟

آیا ترس یک ویژگی یا حس ذاتی است یا اکتسابی، یا آن‌که بخشی از آن ذاتی است و بخشی می‌تواند اکتسابی باشد؟ اصلاً تعبیر «اکتسابی» در مورد ترس می‌تواند صحیح باشد، یا بهتر است از تعبیر «انتقالی» استفاده شود؟ به‌نظر می‌رسد در نوزادان یا کودکان بسیار کوچک (کم‌سن)، حس ترس و واکنش توأم با ترس به برخی از محرک‌ها، حداقل از همان روزهای ابتدایی حیات خارج از بدن مادر وجود دارد. البته با رشد و تجربه‌اندوزی و آموختن‌های مستقیم و غیرمستقیم، ترس‌ها و واکنش‌ها به ترس و موقعیت‌های مرتبط با آن تغییر می‌کنند، هم از منظر کمیت و هم از حیث کیفیت.

نکته و سؤال دیگر اینجاست که آیا همه‌ی آن احساسات و واکنش‌هایی که آن‌ها را ترس می‌خوانیم و مرتبط با ترس می‌دانیم، یک چیز و یا از یک جنس هستند یا این‌که در برخی موارد، با یک اشتراک لفظی و انتخاب یکسان نام‌ها برای اشاره به حقایق متفاوت مواجه هستیم.

اشتراکات و افتراقات ترس با حالات روحی و روانی و ذهنی مانند آن‌چه استرس، اضطراب، نگرانی و ... خوانده می‌شوند کجاست؟ اصلاً تفاوت‌(های) روح، روان، ذهن و ... چیست؟ ترس از کجا برمی‌خیزد؟ آیا ترس صرفاً یک واکنش یا یک حالت واکنشی است؟

به‌نظر می‌رسد، بروز و ظهور ترس بیشتر شکل ناخودآگاه و بی‌اختیار دارد. آیا این شکل می‌تواند تغییر کند؟ آیا با آگاهی نسبت به چیستی ترس و ریشه‌های آن و چگونگی بروز و ظهور آن، می‌توان ترس را خنثی یا کنترل کرد؟ آیا ریشه‌کنی ترس امکان‌پذیر است و یا آن‌که همواره در موقعیت‌های جدید و پیش‌بینی‌نشده و یا در مواجهه با متغیرها و پدیده‌های جدید و پیش‌بینی‌نشده، می‌تواند سربرآورد. در صورت امکان‌پذیر بودن ریشه‌کنی ترس، آیا این امر، کاری عاقلانه و مفید است؟

___________________________________________________________

پی‌نوشت: شاید در پی این نوشته، نوشته‌های دیگری هم در ارتباط با ترس نگاشته و منتشر شوند و شاید هم نه.