«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
کتاب را قبلاً خوانده بودم و بهنظرم کتاب مفیدی آمده بود. این دومی را که داشتم میخریدم، دیگر تورق نکردم.
به خانه که رسیدم، پیش از کادو کردن، خواستم به یادگار چیزی در ابتدای آن بنویسم. کتاب را باز کردم و چند صفحهی اول را ورق زدم. اما چرا کتاب اینطور بود؟ چرا صفحات آخر، اول کتاب بودند، آن هم سروته؟ کمی که وارسی کردم، مطمئن شدم که صفحات کتاب برعکس در میان جلد جای گرفتهاند یا شاید هم جلد برعکس صفحات را دربرگرفته است.
فردا رفتم که کتاب را عوض کنم. اما معلوم شد که آن یکی آخرین جلد موجود از کتاب بوده است. گفتند که اگر بخواهم سفارش میدهند تا یکی دیگر برایم بیاورند، اما یک هفته زمان میبرد. وقت نداشتم. تولد فردا بود. پیشنهاد دادند که اگر مایل باشم میتوانم کتاب دیگری بهجایش ببرم یا حتی کتاب را پس بدهم و آنها پول را برگردانند. اما پول مشکل هدیه را حل نمیکرد. اول تصمیم گرفتم کتاب را عوض کنم، اما بعد فکری به ذهنم رسید: کتاب سروته را برای خودم برمیدارم و نسخهی سالم همین کتاب را که خودم دارم، هدیه میدهم. با کتاب سروته به خانه برگشتم.
در خانه اما دوباره فکری به ذهنم رسید: یک کتاب سروته میتواند هدیهی جالب و نسبتاً منحصربهفردی باشد. در خواندن کتاب که مشکلی ایجاد نمیشود. اما مگر چند بار و برای چند نفر پیش میآید که یک کتاب سروته هدیه بگیرند؟
در صفحات سفید بعد از جلد ابتدایی کتاب تصویر یک لبخند بزرگ کشیدم و درشت نوشتم: «اولِ کتاب، آن طرف است!» در صفحات سفید طرف دیگر کتاب هم چیزی نوشتم قریب به این: «برای خواهرم که بسیار دوستش میدارم. سالروز میلادت مبارک! احتمالاً این تنها کتاب سروتهی است که هدیه میگیری و تنها کتاب سروتهی است که در کتابخانه خواهی داشت.»
واقعا جالب و هیجان انگیزه.
حالا کتاب سر و ته میشه خوند. من یه کتاب خریده بودم به اسم « 10 فرزند هرگز نداشته خانم مانگ » وسط کتاب بعضی از صفحاتش کلا حذف شدن مثلا از صفحه 23 رفته باشه به 40.
و اینکه نوشته بعضی از صفحات هم روی بعضی صفحات دیگه چاپ شده و عملا غیرقابل خوانش هست.