«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
یکی از زنجیرها «تبرئه و برونافکنی» است. هر کس در محیطی که زندگی میکند، خودش راتبرئه میکند و میگوید: من مقصر نبودم، در زمان طاغوت بودم، شرایط مناسب نبوده، کسی نبوده، روحانیت کاری نکرده و ... نتیجه اینکه او پاک است و مقدس.
داستان اینها، داستان بچههایی است که وقتی شیشه را میشکنند و محاکمه میشوند، میگویند: لولو بود؛ لولویی که اصلاً وجود نداشته.
کسانی که قدرت و شهامت این را ندارند که جرمشان را خود بهعهده گیرند، آن را به این و آن میبندند. مادامی که خود را عامل اساسی جرمهایی که وجود دارد ندانیم و آن را در بیرون از خود جستوجو کنیم، نمیتوانیم حرکتی داشته باشیم. در حالی که آنچه بیرون از ماست و عواملی که خارج از ما فعالیت دارند، بیش از میکروب نیستند و میکرب، تنها عامل مرض است، ولی این زمینهی مساعد و استعدادهای ماست که امکان پرورش میکربها را میسر میسازد.
انسان، محصور و محکوم شرایط نیست، بلکه متأثر از شرایط است.
انسان کلیتی است که جبرهای گوناگون در او جریان دارند. کلیتی است که جبر اجتماعی، جبر تاریخ، جبر وراثت، جبر محیط و تربیت در او مؤثرند، نه حاکم1. اینها زیرمجموعهاند، نه اینکه آدمی جزئی از کلیت جامعهاش باشد.
با این توجه، هنگامی که این جبرها با هم ترکیب شوند، زمینهی انتخاب و اختیار و حکومت او را فراهم میکنند و انسانی که از این ترکیب برخوردار است، هیچوقت محکوم نیست، که مسئول است؛ مسئول تمام جرمهایی است که در سطح گسترده در جامعهاش جریان دارد.
پس شرایط، زمینهساز انتخاب آدمی است، نه حاکم بر انتخاب او.
بحثی که در سورهی الصّافات بین دو دستهی حاکم و پیرو مطرح میشود، شاهد و نمونهای بر همین مسأله است.
...
علت مرض، تنها وجود میکرب نیست، که وجود زمینه برای رشد آن هم یکی از علل است.
ما مسأله را محدود به شرایط میکنیم و خودمان را تبرئه میکنیم و میگوییم: ما کنار میکربها بودیم. در حالی که میکربها و موقعیتها و شرایط، هیچکدام ملاک نیستند. اینکه ما چه موضعی در برابر آنها داشتهایم مطرح است. مهم موضعگیری ما در برابر موقعیتهاست و این چیزی است که کاملاً در اختیار ماست. مهم نیست در تاریکی هستیم یا نور، مهم این است که نور در راه ما افتاده یا در چشم ما؟ نوری که در چشم است، کور میکند و نوری که در راه است، عامل حرکت میشود. صرف اینکه نور وجود دارد، مشکل را حل نمیکند و صرف اینکه تاریکی است، مسأله را توجیه نمیکند.
«و ما کان لنا علیکم من سلطانٍ»؛ میگویند: ما بر شما تسلط و سلطه و حاکمیت نداشتیم. مؤثر بودیم، ولی سلطان نبودیم.*
_________________________________________
* علی صفایی حائری، حرکت. انتشارات لیلهالقدر، چاپ سیزدهم، پاییز 1398.
1- در مورد جبر و مفهوم آن و رابطهی آن با محکومیت و تأثر و ... بهتفصیل در پاورقی کتاب بحث شده است.
_______________________________________________
پینوشت:
- بهنظرم در صورتی که این مطلب در کنار مباحث مربوط به «وسع» و «سعی» در آثار استاد صفایی حائری در نظر گرفته شود، دید مناسبتری برای خواننده فراهم میشود.
- من که متأسفانه عامل نیستم به این آموزهها. ان شاء الله دوستانی که مطالعه میفرمایند اگر برایشان مفید بود، برای من هم دعا بفرمایند در این ماه مبارک. طاعات و عباداتتان قبول درگاه حق!
سلام. طاعاتتون قبول. دیدن این متن برام جالب بود، چون به تازگی با یکی از دوستان در مورد همین موضوع صحبت میکردیم... و همچنین اینکه موضوع بیان شده توسط جناب صفایی حائری بزرگوار من رو یاد کتاب «تئوری انتخاب» که در حال مطالعهاش هستم انداخت. مطالعه این کتاب رو هم شدیدا پیشنهاد میکنم. برای اشتراک این متن ممنونم...