«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«پس شروع حرکت، که ضرورت حرکت نیز از آن مایه میگیرد، از لحظهای است که تو میفهمی از همهی چیزهایی که با آنها مأنوس هستی، بزرگتری. بزرگتری؛ چون آنها به تو ختم شدهاند و تو میوهی این درختی و هیچوقت به ریشه و خاک و سنگ، برگشت نخواهی کرد.
...
این بینش را حتی همان روستایی، همان عوامالناسی که ما از آنها دست شستهایم، بهدست آوردهاند و ابوذر و سلمان شدهاند. ابوذرهایی که از خط بهرهمند نبودند، از یک چنین بینشی برخوردار بودند و شروع حرکت نیز از چنین بینشی است، که عظمت انسان در بینش اوست، نه دانش او.
مادام که این بینش نباشد، مجموعهی آگاهی و دانش انسان، وسیله و دستاویزی برای قدرتها و طاغوتها میشود؛ چون انسانی که بینش ندارد، دانش او نقطه ضعفش می شود. از او مهرهای می سازند تا در نقشههای جهنمی خودشان بهرهبرداری کنند.
...
تفاوت انقلابها با یکدیگر در همین است و عمق انقلاب اسلامی در این است که انسان را دگرگون میکند. مادامی که انسان دگرگون نشده باشد، هیچ نوع دگرگونی را در سطح جامعهاش نمیتواند تحمل کند. اگر بخواهی چیزی از او بگیری، باید امتیاز زیادتری بدهی و اگر بخواهی او را به یک گام حق دعوت کنی، باید ده گام باطل با او برداری.
...
اگر به همین موضعی که داریم، دل خوش کنیم، و همین زندگی، همین تلاوت تکرار، همین حقوق، همین رفتوآمدها و همین انسها ما را تأمین کند، حرکتی نخواهیم داشت و سؤالی را دنبال نخواهیم کرد. ولی اگر حس کنیم در جایی که هستیم، نمیتوانیم بایستیم و مقداری که خود را ساختهایم کفایت نمیکند، اینجاست که مسألهای دیگر مطرح میشود و آن اینکه برای چه میخواهیم خودمان را بسازیم تا بفهمیم چگونه باید خودمان را بسازیم.
کسی که میخواهد خودش را برای سه متر پرش بسازد، با کسی که سیهزار متر را در نظر دارد، کارشان فرق میکند.
با این دید و این خودشناسی، که انسان میفهمد در جایی که هست نمیتواند بایستد و باید حرکت کند، همین باعث خودسازی او میشود.
...
اینطور نیست که فقط بشنوید و بعد هم اگر شناختید و حرکت نکردید، هیچ مشکلی پیش نیاید. کسانی که به اندازهی تمام عمرشان آگاهی بهدست آوردهاند، ولی بهاندازهی یک لحظه هم گامی برنداشتهاند، بدانند که همین آگاهیها، اغلال و زنجیرهاشان میشود و آنها را خُرد و خسته میکند. اینکه میبینید با باری از معلومات و مطالعات و آگاهیها، هر کدام فرعونی شدهایم و آشکار و پنهان، دعواها داریم، بههمین خاطر است که آگاهی یک عمرا را به دوش گرفتهایم، ولی حرکت یک لحظه را هم نداشتهایم. باری که بازده نداشته باشد، چه کمرها که نمیشکند!
باشد که هر کدام از ما مولّد باشیم، نه محتکر!»*
_________________________________________
* علی صفایی حائری، حرکت. انتشارات لیلهالقدر، چاپ سیزدهم، پاییز 1398.