مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

مثل دال

من عین الف نه، مثل دالم

سلام خوش آمدید

سه روایت ظاهراً بی‌ربط

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۳۳ ب.ظ

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

روایت اول

تلویزیون روشن است. شبکه‌ی ... پیام‌های بازرگانی پخش می‌کند. ناگهان، تبلیغ چادر مشکی! کمی برایم غریب است، شاید از آن جهت که تبلیغ چادر مشکی تا کنون چندان سابقه نداشته است، یا حداقل من به یاد ندارم. اما نام این چادر مشکی که تبلیغ می‌شود، قدری غریب‌تر است: «چادر جلوه». چادر جلوه؟! به‌نظرم انتخاب خوبی نیست. در هر حال، از این هم می‌گذرم، چون نمی‌دانم دقیقاً با چه فکر و نیتی این نام را برای محصول خود انتخاب کرده‌اند. اما شکل و سبک تبلیغ، شبیه همان تبلیغات سرویس آشپزی ...، کفش پیاده‌روی ... مدل ...، لوسیون موی سر ... و ... که در نهایت هم باید عدد فلان را به شماره‌ی بهمان ارسال کنید تا این محصول ایرانی را با ... تخفیف درب منزل دریافت کنید. خانمی که چادر «جلوه» بر سر دارد و در حال معرفی و تبلیغ محصول است، رنگش به سفیدی می‌زند. ظاهراً آن‌قدر جلوه‌اش زیاد بوده است که مسئولین امر ناچار شده‌اند، از رنگ و جلوه‌ی تصویر بکاهند، باشد که این دنیای غدار فریفتگار چندان در نظر بینندگان جلوه نکند.

 

روایت دوم

باز هم تلویزیون روشن است. خبرنگار شبکه‌ی خبر به‌صورت مستقیم از تظاهرات روز دانش‌آموز گزارش می‌دهد. سخت مشغول بیان جملات حماسی است. یک‌دفعه می‌گوید: «لم یلد و لم یولد. نزاده و زاده نشده است کسی که بتواند ایران و ایرانی را به زانو درآورد». در واقع منظورش این است: «مادر نزاییده کسی رو که بخواد برا ما شاخ‌بازی دربیاره»، اما ظاهراً کلی به‌خودش فشار آورده است تا توانسته است به آن رنگ دینی و ملی و ادبی بدهد (البته از نگاه خودش).

 

روایت سوم

نمی‌دانم تلویزیون روشن است یا خاموش. کتابی را از کتابخانه برمی‌دارم و پشت جلدش را نگاه می‌کنم. ده سطر (یا نیم‌سطر) توضیح آمده است درباره‌ی کتاب و نویسنده‌اش. چشمم به سطر اول می‌افتد و برایم سؤال پیش می‌آید که بهتر نبود به جای علامت "" از «» استفاده می‌کردند؟ به‌نظر من بهتر بود، اما تخصصی در این زمینه ندارم. بلافاصله چشمم به «بی تردید» می‌خورد و فکر می‌کنم که شاید درست‌تر بود که با نیم‌فاصله نوشته می‌شد. در سطر دوم چشمم به یک فاصله‌ی اضافه بین «و» و «از» می‌افتد. در سطر پنجم به‌نظرم می‌آید که جمله می‌تواند بعد از «است» با یک نقطه به پایان برسد. کاما (ویرگول) برای چیست؟ همان‌جا، پس از کاما، واژه‌ی «موشکفانه» را می‌بینم که احتمالاً همان «موشکافانه» است. قدری با آن بازی می‌کنم: «موشک فانه؟ آره، خیلی. نخوردی تا بدونی که چی فانه و چی فان نیست.» بعد خود جمله توجهم را جلب می‌کند: «نگرش موشکفانه، واقعیت و طنز و افسانه‌پردازی و تخیل شاعرانه همه به یک حد در او هست .» بزرگوار، این‌ها را با متر اندازه گرفتی یا ترازو؟ واحد اندازه‌گیریشان متر است یا کیلوگرم یا پاسکال؟ حالا از این‌ها بگذریم، بین «هست» و نقطه دیگر چرا فاصله گذاشتی؟ جمله‌ی بعد را چرا با «و» شروع کردی. فکر نکنم خیلی ربطی به سبک نویسندگی و چیزهایی از این دست داشته باشد. دو سطر بعد، باز یک فاصله‌ی کامل جایی آمده است که نباید می‌آمد: «می کوشد». می‌رسم به جمله‌ی آخر: «... دنیایی که او می‌خواهد دنیای روشنایی است، دنیایی که باید در اثر جوشش‌ها و خیزش‌های انسانی نو از آن پدید آید». شاید جمله این‌طور بوده است: «باید در اثر جوشش‌ها و خیزش‌ها، انسانی نو از آن پدید آید». شاید هم این را در نظر داشته‌اند: «باید در اثر جوشش‌ها و خیزش‌های انسانی، دنیایی نو پدید آید».

نگاهی به داخل کتاب می‌اندازم. اصلاً به‌نظر نمی‌رسد که متن آن همانند متن پشت جلد دارای مشکلات متعدد و ابتدایی باشد. بعد فکر می‌کنم که این ده سطر پشت جلد مثلاً قرار است معرف کتاب باشد. مثل ویترین جذاب یک مغازه که می‌تواند افراد را جذب کند و به داخل بکشد، باید بتواند خواننده را به باز کردن و خواندن کتاب ترغیب کند. پس چرا این‌طور است؟ انگار پس از نوشتن، حتی یک بار هم آن را نخوانده‌اند. گویی کسی هم که آن را نوشته است، خیلی فرد مناسبی برای این کار نبوده است. ظاهراً انتشارات هم انتشارات معتبری است. پس چرا برای این کار اهمیتی قائل نشده است؟ مگر چه‌قدر زمان و هزینه نیاز داشت؟ برای ترجمه‌ی این کتاب احتمالاً زمان قابل‌توجهی صرف شده است، اما گمان نمی‌کنم برای تهیه و نگارش یک متن مناسب برای پشت جلد کتاب بیش از چند ساعت زمان لازم باشد (البته توسط یک فرد مناسب و متخصص). چرا با بی‌توجهی به جزئیات، کارمان را خراب می‌کنیم؟

 

 

  • عین الف

نظرات (۱۶)

  • یک مسلمان ...
  • ویکنت دو نیم شده رو چند صباحی پیش از این خوندم از ایتالو کالوینو.

    صادقانه، شاهکار نبود. یعنی به زبان خودم از آن ها که دلت بخواهد با خواندن و بعد از خواندنش سرت را به دیوار بکوبی نبود. اما نویسنده، نگاه متفاوت و نثر خاص و منحصر به فردی داشت که دوست داشتم.

    بخونش به نظرم.

    پاسخ:
    سپاسگزارم بابت معرفی کتاب.
    این‌یکی را بخوانم. بعد ان شاء الله می‌روم سراغ آن.
  • ** گُلشید **
  • سلام

    چادر جلوه؟؟؟:/

    واقعا آدم میمونه چی بگه

     

    در مورد روایت سوم چقدر عجیب بود.

    چطور ممکنه تا این حد بی اهمیت باشن به این موضوع؟!

    خصوصا کلمه ی موشکفانه:)

    پاسخ:
    سلام علیکم
    بله.
    متأسفانه، مواردی از این دست گهگاه دیده می‌شود. مثلاً:
    http://mesledal.blog.ir/1396/02/03/n284
    http://mesledal.blog.ir/1396/09/21/n302
    https://mesledal.blog.ir/1397/01/13/n310
  • مهدیه عباسیان
  • سلام.

     

    این سبک نوشته های وب رو خیلی دوست داشتم... تجربیات شخصی با نگارش از زبون خود طرف مقابل برای من نوعی از صرفا بریده هایی از کتاب ها رو آوردن جالب تر هست. (البته جسارت نباشه، صرفا نذر بنده هست...)

     

    1- این روزها تهیه چادر برای منی که چادری هستم کار سختی شده. چون "جلوه" نقش اصلی رو می زنه. کافیه سری به مراکز حجاب بزنید و ببینید که چادرهایی که اسمشون عفاف و ... هم هست، پر از نگین و طرح مشغول جلوه گری هستن.

    2- چیزی که من رو به شدت درهنگام تلویزیون دیدن اذیت می کنه، دایره واژگان به شدت کم و اطلاعات بسیار سطحی و اندک مجری ها و حتی کارشاناس هاست...

     

    3- من هم با این حالت بسیار مواجه شدم. بعد از مدتی کتاب خوندن، ویراستاری و غیره، چشم ناخودآگاه به این موارد نگارشی حساس می شه  و اگر رعایت نشده باشن، باعث عدم تمرکز میشه. کاری که من در مورد کتاب ها از دستم بر میاد توجه بسیار ویژه به ناشر هست. این روزها یک کتاب با عناوین و ترجمه های مختلفی در بازار موجود هست و فقط و فقط نشر خوب و یا مترجم خوب در صورت وجود شناخت کافی، می تونه راه نجات این مشکل باشه...

    پاسخ:
    سلام علیکم
    بسیار سپاسگزارم. جسارت که نیست، بلکه لطف و بزرگواری شماست که اجازه می‌دهید از نظرتان مطلع باشم. برای من اطلاع از نظر خوانندگان اهمیت دارد. از شما چه پنهان که برای من هم نوشتن مطالب شخصی جالب‌تر است و البته که دشواری انتخاب از متن کتاب و نوشتن مجدد آن را هم ندارد. اما گاهی احساس می‌کنم که گزیده‌هایی از یک کتاب ممکن است برای خواننده بهتر و مفیدتر از مطالبی باشد که خودم می‌نویسم. البته این مورد اغلب درباره‌ی آثار استاد صفایی حائری اتفاق می‌افتد که هم محتوا و هم نحوه‌ی بیانشان در موارد مختلف برای خودم دارای اهمیت و تازگی و جذابیتی قابل‌توجه است.
    اول) عجب! بله، صحیح می‌فرمایید. مشکلات فقط با تغییر اسم حل نمی‌شود.
    دوم) بله، گاهی پای دیدن یک برنامه‌ی مثلاً جدی، بیش از یک برنامه‌ی طنز می‌خندیم. گاهی هم البته نمی‌شود خندید و گویا از حرص خوردن گریزی نیست.
    سوم) بسیار خوب! توصیه‌ی خوبی بود. بسیار سپاسگزارم. البته متن داخل کتاب در نگاه اول مشکلات این‌چنین ابتدایی ندارد. ظاهراً دیگر پول تمام شده است و برای ویراستاری متن پشت جلد چیزی نمانده است. البته در مشخصات کتاب، عنوان و نام ویراستار دیده نمی‌شود.
  • مهدیه عباسیان
  • غلط های املایی و نگارشی من رو برای تایپ در تاریکی نیمه شب یا چشم ها و ذهنی خسته و املای ضعیف نادیده بگیرید... :))

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم. این‌قدر با نوشته‌های شما آشنا هستم که بدانم این رویه‌ی معمول شما نیست و حتماً مشکلی وجود داشته است.
    سپاس دوچندان بابت این‌که با وجود خستگی مطلب را خواندید و نظرتان را نوشتید.
  • آقای گوارا
  • سلام

    تا حدودی منم با خانم عباسیان موافقم . یه کاری که می تونی بکنی [یعنی اگه بتونی خیلی عالی میشه ها !] اینه که بتونی بین همین زندگی روز مره و اتفاقات و مطالب استاد ارتباطی برقرار کنی و هر دو رو در قالب یک پست بیاری . این جوری مطالب استاد هم در زندگی خودت جاری میشه و برای مخاطب هم جنبه ی کابردی تری پیدا می کنه . البته فک کنم سخت باشه ...

    پاسخ:
    سلام علیکم
    مخلصم. بله، پیشنهاد خیلی خوبی است. سپاسگزارم.
    البته به‌گمانم من هم باید مثل آن حکایت، ماست در دریا بریزم. :)
    در مورد بعضی کتاب‌ها مثل «رشد» یا «صراط» شاید این کار ساده‌تر باشد، اما در مورد کتاب‌هایی مثل «انتظار» و «تقیّه» فکر می‌کنم که با دشواری بیشتری همراه باشد. یک نکته هم این است که قدری پرهیز می‌کنم از این‌که نظرات یا برداشت‌های خودم را که به احتمال زیاد همراه با نقص‌ها و اشتباهات قابل‌توجه است با مطالب ایشان در هم بیامیزم.

    سلام و تحیت وافر،

    «جلوه» را من هم دیده بودم و اتفاقاً به مسئول مربوطه در صدا و سیما هم که آشنا بود گفتم. قول داد که بررسی می کند. ولی دنبال نکردم ببینم چی شد.

    «لم یلد و لم یولد» خیلی جالب بود. یعنی من به لحاظ ادبی و سلیقۀ گویندگی می پسندمش. فقط کاربردش را در حصوص این موضوع کمی مبالغه آمیز می دانم...

    در مورد روایت سوم، مخصوصاً در بخش اشتباهات تایپی و غلط های املایی و انشایی با شما همراهم و باید بگم که این نقیصه درد مزمن تألیفات این روزهای کشور است و متأسفانه دارد عمومیت هم پیدا می کند. تعدد سلیقه و ناهمسانی در استفاده از علائم نگارشی هم از چیزهایی هست که مزید بر علت شده و بعید میدونم به این زودی ها اصلاح شود. البته من خودم در خصوص نگارش متون فارسی و شکل کتابت آنها (مثل رعایت نیم فاصله، جدانویسی، ی بعنوان کسرۀ اضافه، کلمات تنوین دار و...) بنا به دلایلی قائل به محدودیت نیستم و در بعضی موارد به عمد رعایت نمی کنم. اما روی غلط نویسی واژه ها و بی دقتی در تایپ، زیادی حساسم.

     

    پاسخ:
    سلام علیکم
    عرض ارادت
    ان شاء الله نتیجه خیر باشد! البته من بعد از آن دیگر آن آگهی را ندیده‌ام (البته خیلی هم وقت آزادی نبوده که تلویزیون نگاه کنم).
    من اصلاً نپسندیدم. :)
    بله، اصلاً در بعضی موارد ممکن است بین متخصصین موضوع هم وحدت نظر وجود نداشته باشد. اما شلخته‌نویسی ماجرای متفاوتی است.
    سپاس بابت بیان نظرتان.
  • بانوچـه ⠀
  • قضیه‌ی "اومد ابروشو درست کنه چشمشو کور کرد"!

    پاسخ:
    سلام علیکم
    شاید هم بتوان چنین پنداشت.

    سلام.

    دو روایت اول واقعی بود؟ :|

     

    مدتیه بیان دیگه اجازه نیم فاصله زدن رو نمیده. چه وقتی میخوام پست بذارم چه تو کامنت ها.

    نمی دونید چطور میشه درستش کرد؟

    پاسخ:
    سلام علیکم
    بله، واقعی بود (متأسفانه).
    من اکثر مطالب را در Word می‌نویسم و بعد از آن‌جا کپی می‌کنم و می‌آورم این‌جا. اما در مورد نظرات چنین کاری نمی‌کنم و همان‌طور که در همین نظر هم مشاهده می‌کنید برای گذاشتن نیم‌فاصله مشکلی ندارم. البته من از صفحه‌کلید فارسی حبیبی استفاده می‌کنم که از نشانی زیر قابل‌دریافت است.
    https://www.tarjomano.com/wp-content/uploads/2016/08/PersianKeyboard-www.tarjomano.com_.rar

    من زمانی که با گوشی پست رو می نویسم مشکلی با نیم فاصله ندارم. اما با سیستم تو صفحه مدیریت نیم فاصله میخوره اما وقتی پست رو منتشر می کنم تو وب می بینم فاصله نخورده و بهم چسبیده. 

    پاسخ:
    نیم‌فاصله را چه‌طور می‌نویسید (با استفاده از چه کلیدهایی)؟
  • آب‌گینه موسوی
  • تبلیغاتِ صدا و سیما که خود روضۀ مفصّل دارد...

    ولی واقعاً به این فکر می‌کنم که تولیدکنندۀ محترمِ این چادر، چطور چنین نامی برای محصولِ خود انتخاب کرده؟ یعنی واقعاً متوجّهِ پارادوکسش نبوده؟! :)

    پخشِ زنده بوده و لابد بندۀ خدا هول شده. البتّه که به گمانم، قبل از گزارش باید متنی و یا مطلبی داشته باشند...

    شکستِ نفسی می‌کنید! مواردی که ذکر کردید، نکاتِ ویراستاری است. :)

    حالا این مشکل، مشکلی فنّی و ساختاری است و نه محتوایی! چه مصیبتِ بزرگی داریم بابتِ کتاب‌های ترجمه و فرهنگی که منتقل می‌کنند و کتاب‌های کودکان و نوجوانان و...  پناه بر خدا!

     

    پاسخ:
    سلام علیکم
    بله، متأسفانه قصه‌ی پرغصه‌ای است.
    شاید هدف فقط فروختن است، خیلی هم برای فروشنده فرقی ندارد که کفش پیاده‌روی و لوسیون موی سر می‌فروشد یا چادر.
    شاید، ولی آدمی که هول می‌کند، اغلب از گفتن کلمات معمولش هم بازمی‌ماند، نه این‌که این‌‌چنین عجیب و غریب نطق کند.
    لطف شماست. نکات اندکی از دوستان آموخته‌ام. اما چیزهایی هست که هر کسی که چند کتاب بخواند، متوجه آن‌ها می‌شود.
    بله، آن مسأله که بسیار پیچیده‌تر است و البته ممکن است اختلاف نظر هم درباره‌ی آن بیشتر باشد. اما مواردی که من عرض کردم ساده و ابتدایی هستند و احتمالاً اختلاف نظر زیادی هم درباره‌ی آن‌ها وجود ندارد.

    Ctrl+Shift+3

    پاسخ:
    با استفاده از صفحه‌کلید فارسی استاندارد و یا صفحه‌کلید فارسی حبیبی با shift+space می‌توان بدون مشکل نیم‌فاصله را تایپ کرد. در نوشتن نیم‌فاصله‌های این نظر من از هر دوی آن‌ها استفاده کردم. یک روش تقریباً همیشه کارآمد، اما نه‌چندان جالب (از نظر اجرا) هم استفاده از Alt+0152 است.

    ممنون از راهنمایی‌تون.

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    ان شاء الله مفید بوده باشد!
  • سربازِ روزِ نهم
  • از ctrl+shift+2

    استفاده کنید

    توی همه صفحه کلیدها و همه نرم‌افزارها جواب میده

    پاسخ:
    سلام علیکم
    سپاس بابت راهنمایی و این‌که هنوز همراه هستید.
  • قاسم صفایی نژاد
  • ویراستار بودید یه زمانی؟

    پاسخ:
    نخیر. متأسفانه چنین تجربه‌ای ندارم.
  • سربازِ روزِ نهم
  • علیکم السلام

    آهسته و پیوسته مطالب ر دنبال می کنم :)

    پاسخ:
    لطف می‌کنید. :)
  • آقای مهربان
  • سلام 

    بله متاسفانه بعضی چیزا فلسفشون کلا تغییر میکنه

    پاسخ:
    سلام علیکم
    بله، گاهی چنین است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    من عین الف نه، مثل دالم.

    بایگانی