«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«... اینها دین را عامل انحطاط و عقبماندگی میشمارند و قضا و قدر را سر منشأ این همه سستی و زبونی، و انتظار را مذهب احتراز و تقیّه را توجیه ترسها و راه شرعی فرار. در حالی که دین حتی در بدویترین و منحرفترین شکلهایش، حتی در شکل توتمیسم و بتپرستی عامل انحطاط و عقبماندگی تمدنها نیست که این عقبافتادگی ریشه در همت ملتها و درک از نیازها و احتیاجها و درک از تنهاییها دارد.
ما کشورهایی را میبینیم با یک اعتقاد مذهبی، ولی با تفاوت بسیار در رشد و انحطاط تمدن و کشورهایی را میبینیم با شکلهای گوناگون بیمذهبی و مذهبی، ولی همسان در رشد و انحطاط تمدنها و همین نشان میدهد که مذهب حتی در بدویترین شکل و منحرفترین صورت، عامل انحطاط نیست و عاملها را باید در جایی دیگر جستوجو کرد.
نبود مدیریتها و رهبریها و یا شکست و اعدام آنها باعث از دست رفتن هر گونه طرح و تقدیر و در نتیجه باعث شکست هر گونه اجرا و اقدام بوده است؛ چون آنها که طرحی ندارند و یا در محدودهای فکر میکنند، ناچار در طرحهای بزرگتر جذب میشوند و طعمهی تقدیرهای وسیعتر خواهند شد.
بعضیها خیال میکنند اجرای سنتها و مراسم، مانع و مزاحم کارهای اصیل و سازنده خواهد شد، در حالی که این سنتها و مراسم در صورت وحشیتر و بیریشهتر، حتی در همان کشورهای متمدن خودنمایی میکنند و عشرتکدهها و باشگاهها و ورزشگاهها، خود شاهد این نکته هستند اگر طرح و تقدیری باشد، فراغتها حتی در کنار میکدهها و عشرتکدهها و رینگهای بوکس و زمینهای ورزش، سپری میشوند و انحطاط مادی نمیآورند که این بازیها از عَلَم ده و قمهی عاشورا و ... بیشتر وقت میگیرند و بر سر و صورت میزنند، ولی هیچگاه عامل انحطاط همان تمدنها معرفی نشدهاند، چرا که همراه مدیریت و طرح و اجرای صحیح، آن قدر فراغت هست و مسألهی فراغت از مسألهی کار دستکم ندارد و مصرف این فراغت در هر شکل مسأله نمیسازد.
اما آنجا که طرحی نیست، اگر همهی افراد در صدد کاری جدی هم باشند، کاری از پیش نمیبرند و حتی درگیریهایی جدی هم بهوجود میآورند. این گونه سادهاندیشیها در یک دوره رنگ و آب داشت که ما به عمق مسائل و ریشههای آن نرسیده بودیم و خیال میکردیم که اعتقادات مذهبی قضا و قدر و ارتجاعهای فکری و یا اجرای مراسم، باعث انحطاط و انحراف بوده است و یا اینکه تمام بیچارگی از عَلَم ده و آش عاشورا است.
راستی این فضلفروشیهای روشنفکرانه و این روشنفکریهای سادهلوحانه با ما چهها نکرد و همچون راهحل تزارهای روس چه بلایی سر ما نیاورد و کاسهی همهی دعواها را بر سر ریش و لباس نشکست. و چه هجومها و طنزها که نیاورد و چه داستانهای بلند و کوتاه که نیافرید و توپهای مروارید که نساخت. اینها شاید این زحمت را به خود ندادند که خرافات بزرگتر را در همان کشورهای پیشرفته ببینند و اعتقادات مذهبی را اگر هم خرافه بدانند، عامل انحطاط نگیرند و در فکر مدیریتی و طرحی و تقدیری باشند. و این شد که تمامی هنر آنها با طنزهای مذهبی و ضدمذهبی پر شد و خیال کردند که سر فتنه را بریدند و کاری بهحق کردند.
و همین هجومهای وحشی بر دفاعهای مذهبی و روشنفکر مذهبی اثر گذاشت و آنها با پذیرش این نکته که درد همین است، به دفاع پرداختند که مذهب این نیست، و در این مرحله مجبور بودند که به مذهب بدهند تا بتوانند از آن چیزی قابلدفاع بسازند و همین شروع فاجعه بود، که مذهب تحتالحمایه میشد و اسلامی که باید خط میداد و جلوداری میکرد، خط میگرفت و عقب میرفت، و چه فرق میکند که خط از فلسفه و عرفان باشد و یا از علم و روشنفکری و یا از حکومتها و دولتها، که در هر حال، مذهب به صورت اهرم درمیآید و وسیله میشود، نه هدفی که نباید بر آن جلو افتاد. «و لا تقدّموا بین یدی الله و رسوله1» و «ما کان لمؤمنٍ و لا مؤمنةٍ اذا قضی الله و رسوله ان یکون لهم الخیرة2».
هنگامی که مذهب ضعیف و بیچاره تلقی می شود و فقیر دستخالی شناخته میشود باید به غنای آن پرداخت و از فلسفه و عرفان و علم برایش کفش و کلاه و عصا گرفت. در حالی که مذهب آمده تا به اینها خط بدهد و بنبستهای این همه را به صراط مستقیم بکشاند و این خیلی بیچارگی است که فلسفه و عرفان و علم بخواهند به مذهب بینشی و طرحی و پایی بدهند.
این چنین مذهبی ارزانی خودشان باد، که مذهب باید خود بینشی و طرحی و اجرایی نو بیاورد و به تمامی ابعاد فلسفی و عرفانی و علمی ذهن انسانی خط بدهد و آنها را از بنبستها بیرون بیاورد.
این داستان هجومهای خشن و دفاعهای مزاحم است. یک دسته نفهمیده و فهمیده تاختند و علتها را به دروغ و یا به نادانی در جایی دیگر جستوجو کردند و یک دسته دیگر خواستند تا دفاعی کنند، پس به اسلام دادند و ساختند و بافتند. در حالی که باید از اسلام بگیریم. که ما موظفیم همراه باشیم که جلوتر رفتن به مارقین پیوستن است و عقبتر ماندن زاهق شدن و از دست رفتن، که: «المتقدّم علیکم مارقٌ و المتأخّر عنکم زاهقٌ3»، «فمعکم معکم4».»*
_________________________________________________________________________
1. حجرات، 1
2. احزاب، 36
3. اقبال الاعمال، سید بن طاوس، ج 1، ص687
4. تهذیب، شیخ طوسی، ج 6، ص 65.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب - دفتر دوم: تقیّه. انتشارات لیلهالقدر، 1382.
__________________________________________________________________________
پینوشت:
اول) اگر دوستان همراه بزرگوار، آوردن بخشهایی از کتاب را به این صورت مفید بدانند، احتمالاً در چند مطلب آینده، بخشهایی از کتاب «تقیّه» را اینجا بیاورم.
دوم) کسی میداند منظور از «راهحل تزارهای روس» چیست؟
سلام
مطلب جالبی بود.ممنون
تا حالا کتاب های آقای صفایی رو نخوندم ولی به نظر خیلی مفاهیم جالبی داره کتاباشون.