«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«عملی با حُسن فعلی و حُسن فاعلی و همراه با خصلتهای گذشته، یعنی سعی و سرعت و اعتدال، عملی است که از حسنات به صالحات میرسد و بقا پیدا میکند و باقیات الصالحات میشود، که مستمراً بار میدهد و میوههایش به دست میرسند.(1)
این عمل صالح را خدا برمیدارد و بلند میکند(2) و خدا میپذیرد و پرورش میدهد تا آنجا که دِرهمی از مال، همچون کوهی بزرگ بار میآورد.(3)
عملی که با این خصلتها و نسبتها بود و در جایگاه خودش نشست، دیگر فسادی و غروری به دنبال نمیآورد، دیگر گردی بلند نمیکند، که صالح است و این عمل صالح، همچون بذری است که در جایگاه مناسب نشسته و برگ یافته است. این عمل، یک کار مشخص و از پیش معینشده نیست که همیشه ثابت بماند، که بگوییم صدقه، تلاوت قرآن، نماز، انفاق، ارشاد، تعلیم و یا جهاد، عمل صالح است، که باید گذشته از حُسن فعلی، حُسن فاعلی و رشد فاعل و نیت و جهت عمل او هم منظور باشد و با توجه به توانایی و زمان و حدود، عمل شکل گرفته باشد.
و این است که «حُسن عمل» و «فضیلت عمل» یک وضع ثابت ندارد. در روایات میبینیم که گاهی بیشتر از صد عمل را با نام افضل الاعمال همراه کرده است. این که نمیشود تمامی این اعمال افضل الاعمال باشند، مگر آنکه نسبتها را در نظر بگیریم. همانطور که بهترین میوه بهطور مطلق مطرح نمیشود. بهترین میوه در رابطه با نیاز و کمبودِ شخصی، غیر از بهترین میوه برای شخص دیگر است. کسی که عطش دارد و حرارت دارد خرما به دردش نمیخورد، بهترین میوه برای او یک چیز است و برای دیگری که ضعف کرده و کمخون است و یا خسته است و غمگین است، بهترین میوه چیز دیگری خواهد بود.
فضیلت عمل در رابطه با اهمیتها و ضرورتهای جامعه و در رابطه با ضعفها و کمبودهای شخص شکل میگیرد. منی که بخل دارم ولی برای نماز خواندن آمادهام، بهترین عمل برای من نافله نیست. منی که بخل دارم و در شرایطی هستم که دینم و برادرانم محتاج هستند، بهترین عمل نماز شب نیست، که ضعف من، یعنی بخل، و نیاز و ضرورت دینم، به انفاق و صدقات ارزش میدهد و ضرورت آن را بالا میبرد. اگر در این شرایط به نماز بپردازم، مثل ماشینی خواهم بود که سوخت ندارد، ولی مدام آن را تمیز میکنند و برایش تشکیلات راه میاندازند. این ماشین حرکتی نخواهد داشت و به جایی نخواهد رسید.
اگر میبینی که با ادامهی بر عملی، کمبودهایت برطرف نشدند، بدان که در آن زمینه کار نکردهای. پس مغرور کارهایت نباش. اگر در آن زمینه هم کار کردهای، مستمر و مداوم نبوده است. یک مرتبه کارِ زیاد اثری ندارد؛ مثل اینکه تمامی دارو را یکمرتبه سر بکشی، که امام (ع) میفرماید: «قَلیلٌ مَدُومٌ عَلَیه خَیرٌ مِن کَثیرٍ مَملُولٍ مِنه(4)»؛ کم مستمر بهتر از زیاد ملالتآور است.
خلاصه، در عمل نمیتوانی به خوبی عمل و یا خوبی نیت توجه کنی که باید نسبتها را در نظر بگیری و اهمیتها و کمبودهای خودت را، ضرورتها و ضعفها را هم منظور داشته باشی و استمرار و تداوم آن را هم حفظ بنمایی تا عمل بار بیاورد و به قناعت و رکود و غرور و یا شکست و یأس و وازدگی نینجامد.
در این مرحله، تنها بر روی عمل تکیه نکن، که عبادت تا «امری» نداشته باشد و تا عبودیت نباشد، حاصلی نخواهد داشت و «امر» به مهمترین عمل تعلق میگیرد، که مطابق ضرورت و ضعف تو است و داروی دردهای تو حساب میشود که باید تداومش را در نظر داشته باشی.
سرّ اینکه در روایات، کارهای زیادی بهعنوان افضلالاعمال آمده، شاید همین باشد که نسبت به افراد و زمانهای مختلف نظر دارد و به اینگونه تعارض روایات هم برطرف میشود و اختلاف در عملها هم تحمل میشود، که تو از هر کس توقع نداری که مثل تو عمل کند و مثل تو موضع بگیرد و اختلاف در عمل را دلیل مخالفتها حساب نمیکنی و علامت دشمنی نمیدانی، که با توجه به وحدت جهت، اختلاف عمل خود مفید است و رحمت است.
ابوطالب حامی و دوست رسول (ص) است، اما یکبار هم پشت سر رسول به نماز نایستاد تا آنجا که بسیاری از دوست و دشمن، او را کافر حساب کردند و میکنند. در حالی که ابوطالب با نمازش پشت سر رسول، جبههها را کم کرده بود و با استقلالش دشمن را به عکسالعمل متفاوت وادار میکرد و در محذور میگذاشت. این اختلاف عمل، با توجه به اختلافِ ضرورتها و ضعفهای هر کس، موضعگیریهای گوناگون را توجیه میکند که چگونه ابوذر و سلمان و مقداد و ... با وضعیتهای گوناگون به هدف خویش روی میآوردند و وحدت جهت بهجای وحدتِ در عمل نشسته بود.
این اشتباه است که ما تمامی دوستانمان را به یک نوع موضعگیری وادار کنیم و یک نوع برخورد را پیشنهاد کنیم؛ چون دشمن در برابر یک جبهه راحت میشود و کارش را میشناسد. بهعکس آنجا که خود اختلافها را با وحدتِ در جهت تجویز کنیم، او مجبور است در جبهههای گوناگون، عکسالعملهای متفاوتی را ابراز کند و متحیر بماند. این همه گروههای چپ و راست - با اینکه تمامی کفر، یک امت واحد هستند - بهخاطر این است که اگر افرادی از یک گروه سر خوردند، به گروه دیگر پیوند بخورند و تا آخر در آن دایره بچرخند. در صورتی که اگر یک گروه میماندند، در صورت سرخوردگی، افراد به طرف مخالف روی میآوردند و یا از میدان بیرون میرفتند.
تفاوت افراد در امکانات، شرایط و در ضعفها و قوتها، موضعگیریهای مختلف و کارهای مختلف را پیش میآورد و فضیلت عمل و صلاح آن به اینگونه تفسیر میشود و اختلاف روایات توجیه مییابد.
کارهای مختلفی که محور دارند و جهت دارند، از پراکندگی و هرج و مرج میرهند. اما وحدتِ عمل با تعددِ جهت به تزاحمها و درگیریها میانجامد.
و همین هدف و جهت است که راهنمای عمل به حساب میآید، که نیازها و مقدماتش را بشناسی؛ نیاز اقتصادی و بودجه و نیاز تدارکاتی و تهیهی امکانات، نیاز تخصصی و رشتهها و نیاز عملیاتی و هماهنگی عملیات و نیاز شناسایی و اطلاعات و اگر در برابر دشمن هستی، نیاز به آگاهی از وضع او هم داری و اگر این هدف در رابطه با آنهاست باید از وضع آنها و از کارهای آنها مطلع باشی و باید در سر آنها چشمی داشته باشی.
اینها همه عمل تو هستند و تو باید از این میان به آن کار بپردازی که ضرورتش احساس میشود و کارگزارش کم است و در ضمن نقطهضعفهای تو را تأمین میکند و با تواناییهای تو هماهنگ است. و این همان اصلی است که در پیش هم آمد: ما شغل ثابت نداریم، نقش ثابت داریم. نقش ما عبودیت است و عبادتها و عملها مدام شکل عوض میکنند و با تمامی اختلاف و تفاوتی که دارند؛ چون در یک جهت هستند یک کار به حساب میآیند، که وحدتِ جهت به اعمال گوناگون وحدت میدهد، که در دعای کمیل هست: «اَسئَلُکَ ... أن تَجعَلَ ... أعمالِی و أورادی کُلُّها وِرداً واحداً وَ حالی فی خِدمَتِکَ سَرمَداً»؛ از تو میخواهم که تمامی اعمال و حرفهای من را به وحدت برسانی و حالت من را در خدمت خودت همیشگی و ثابت نگه داری تا من با کارهای پراکندهام وحدت داشته باشم، نه آنکه با وحدتم پراکنده باشم و هزار عامل در من شرکت داشته باشند، که اینگونه وحدت پوشالی است و بهزودی از هم میپاشد. ولی آنگونه اختلاف، رحمت است و کارساز و مفید است و هماهنگ. با این دید، چرخی که دارد میچرخد، دیگر آن دستی را که دارد در گوشهای دورافتاده شن و ماسه غربال میکند، با خود بیگانه نمیبیند و بیکار نمیشناسد.
کسی که دارد زمینهی تحمل در تودهها را فراهم میکند و یا برای چرخ فعالِ تو، پیچ و مهره میسازد و کمبودهای تو را تکمیل مینماید، از تو جدا نیست و این حماقت و تنگچشمی است که او را نبینی و دشمن قلمداد کنی، که دگرگون کردن تلقی تودهها از خودشان و تهیهی مهرهها برای کار و ارتباط دادن بین کارهای پراکنده و جمع کردن بریدهها و خستهها، بزرگترین کار است. فقط کورها آن را نمیبینند و کوتاهنظرها آن را بد تلقی میکنند و مارک میزنند. »*
_________________________________________________________________________
1. «تُؤتیِ اُکُلَها کُلَّ حِینٍ». ابراهیم، 25.
2. «وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفعُهُ». فاطر، 10.
3. اصول کافی و وسائل، باب صدقات.
4. نهجالبلاغهی صبحی صالح، حکمت 444.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
__________________________________________________________________________
پینوشت:
اول) این آخرین نوشته از مجموعهی مطالب برگرفته از کتاب «انتظار» است که در واقع متن کامل فصل آخر کتاب است. چون موضوع آن به نظرم مهم و مرتبط با بعضی شرایط زمان حاضر رسید، بهتر دیدم که کل متن را بیاورم.
دوم) نوشتههای برگرفته از متن کتاب «انتظار» در مجموع 22 نوشته هستند (با در نظر گرفتن این نوشته) که با برچسب «درسهایی از انقلاب - انتظار» مشخص شدهاند.