«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
* سال اول
- گفتم پنجرهها رو از این توری آلومینیومی آکاردئونیا بزنیم، ولی پرسیدم، میگن متری ... تومن! خیلی میشه. حالا فعلاً چند متر توری پارچهای میگیریم میچسبونیم تا سال دیگه.
...
* سال سوم
- رفتم توری آلومینیومی قیمت کردم. میگن متری ...! گرون درمیاد. ولش کن. امسالم با همون توری پارچهای سر میکنیم.
...
* سال پنجم
- میدونی توری آلومینیومی پلیسه چند شده؟! متری ...! میگم مگه چهخبره؟! میگن همهچی دو برابر شده. برا کل پنجرهها میشه ...! اصلاً دیگه نمیشه طرفش رفت.
+ خب فقط برا یکی از پنجرهها بگیریم.
- نه بابا، چیه ناجور میشه!
+ اگه از سال اول، هر سال حتی برا یه پنجره هم گرفته بودیم، سال دیگه احتمالاً میتونستیم برا آخرین پنجره هم توری بزنیم.
- آخه بد میشه، مثلاً دو تا رو بزنیم، چارتای دیگه توری پارچهای باشه. نمیشه که.
+ درسته، اون حالت ایدهآله. ولی اگه همینجوری کمکم اومده بودیم جلو، سال دیگه میتونستیم به اون حالت ایدهآل برسیم. ولی الان فقط هر سال منتظر موندیم که شرایط جور بشه که نشده. هیچ کاری نکردیم و وضع همونه که سال اول بوده. بگذریم که فکر نکنم خیلی برای کسی مهم باشه که بعضی توریای خونهی ما آلومینیومی باشه و بعضیاش پارچهای.
***
در تصمیمگیرهای مهمتر زندگی هم گاهی ممکن است دچار چنین تعللها و وسواسهایی بشویم. ممکن است در انتظار رسیدن شرایط ایدهآل از حرکت در حد وسعمان باز بمانیم. این بیت از ذهنم عبور میکند:
«به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم بهقدر وسع بکوشم»*
(البته در فضای غزل بسیار لطیف و زیبایش، حال و هوای دیگری دارد.)
_________________________________________________________________________
* سعدی
پینوشت: رمضان بر همهی دوستان مبارک! از خیرات این ماه بسیار بهره ببرید، ان شاء الله! دعاگو هستم و محتاج دعا.