«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«آنچه ما را گول میزند این نکته است که ما به حجم عمل نگاه میکنیم. می بینیم چند هزار نفر را تأمین کردهایم، برای چندین نفر فرش گرفتهایم، خانه گرفتهایم، چندین هزار نفر را تربیت کردهایم. حجمِ عمل ما را گول میزند و مغرور میکند. بهخصوص آنجا که حجم عملِ خود را با حجم عملِ دیگران مقایسه میکنیم و زیادیِ آن در چشمهایمان جلوه میکند. اینگونه است که به غرور و سپس به رکود میرسیم و از پای میافتیم.
عمل را باید جدا از حجم و مقدارش، با توانایی خودت بسنجی، نه با داراییات، که تکلیف به اندازهی وسعت ماست، نه بهقدر مکنت ما. من بیش از هزار تومان ندارم، ولی اگر بخواهم تا یک میلیون هم فراهم میکنم که فرزندم را از مرگ برهانم و فلان تجارت را با سود کلانش صاحب شوم. همین من، منی که در برابر تکلیفها داراییهایم را به رخ میکشم، در هنگام فعالیت برای دنیا تواناییهایم مطرح هستند. من مغرور عمل میشوم، آن را با توانایی خودم نمیسنجم، اما خدا عمل را با توان من، نه داراییام، و با وسعت من، نه مکنتم، میسنجد و عملم را ملاک نمیگیرد، که سعیم را نگاه میکند؛ سعی، نسبت «عمل» با «توان» من است، نسبت عمل با وسعت من است. درست است که هزارها نفر را نگاه داشتهام، ولی میتوانستم میلیونها نفر را نگهدار باشم. درست است که چند فرش تهیه کردهام، ولی میتوانستم بیشتر از اینها بیاورم.
ما همیشه آنگونه نگاه میکنیم که کم میآوریم و قانع میشویم؛ چون کارها را زیاد میبینیم، آرام میگیریم. اما باید آموخت که با چشم دیگری نگاه کرد. به «استقلال الخیر» و «استکثار الشّر»(1) رسید. خیری که زیادش میبینی، عقیم میماند و شرّی که اندکش میشماری میزاید. باید بهعکس رفتار کرد تا خیرها زیاد شوند و شرها عقیم بمانند.
...
امام علی (ع) در همین خطبه(2) به «خصلتهای عمل» اشاره مینماید و گذشته از «عمل»، «سعی» و گذشته از «سعی»، «سرعت» را مطرح میکند. «ساعٍ سریعً نَجا»؛ «کوشندهی شتابنده» نجات یافته است.
عمل باید با توان تو سنجیده شود؛ سعی.
عملی که با توانایی تو هماهنگ است؛ یعنی سعی تو، باید با زمان مناسب و جایگاه مناسب سنجیده شود. این درست است که توّابین خونهای خود را در راه حسین (ع) دادند، اما اگر این خونها در روز تاسوعا به حسین (ع) میرسید، شاید عاشورایی پیش نمیآمد. ...
...
در طول تاریخ، بسیاری از علی (ع) گفتهاند و از او حمایت کردهاند و حتی خونها دادهاند. اما در آن روز که باید از علی (ع) حمایت میشد و در آن زمان که باید از او حرفی میزدند، زبانها در کام ماند و جز چند نفری حرف نزدند و آن هم سلمان بود که در میان اعراب به فارسی گفت: کردید و نکردید و ندانید چه کردید ...
...
سرعت و شتاب، خصلت دیگر عمل است که میگویند؛ «سارِعُوا اِلی مَغفِرهٍ مِن رَبِّکُم(3)»، «وَ استَبِقُوا الخَیراتِ(4)». سرعت و استباق، مسابقه دادن و پیشی گرفتن مطلوب است.
با اشاره به این دو خصلت؛ یعنی سعی و سرعت، امام (ع) به خصلت سوم میپردازد و از اعتدال و نسبتِ عمل با حدود میگوید: «اَلیَمینُ وَ الشِّمالُ مَضِلَّهٌ وَ الطَّریقُ الوُسطَی هِیَ الجادَّهُ»؛ که افراط و تفریط، کم کردن و زیاد کردن به گمشدن میرسد. از اعتدال و راه وسط میتوان رفت. کتاب و سنت بر این خط وسط گواه است و سنت، تنها با این اعتدال است که از بنبست میرهد. هرگونه افراط و تفریطی بهخاطر رهایی از بنبست، ما را به بنبستی حتمی میکشاند و سنت را با شکست مواجه میکند. «عَلَیها باقِی الکِتابِ وَ آثارُ النَبُوّهِ وَ مِنها مَنفَذُ السُّنّهِ». منفذ سنت، راه نفوذ سنت و پویایی آن و مصیر عاقبت و راه نهایی، در هماهنگی با حدود و مراعات اعتدال است. «وَ اِلَیها مَصیرُ العاقِبهِ». کارهایی که از حدود تجاوز میکنند، هر چند با نیت خیر باشند، گمراهکنندهاند، که نیت بدون سنت گمراهی است، که «لا نِیّهَ اِلّا باِصابَةِ السُّنّهِ».»*
_________________________________________________________________________
1. صحیفهی سجّادیّه، دعای بیستم، دعای مکارمالاخلاق: «وَ الاِستِقلاَلِ الخَیرِ و اِن کَثُرَ مِن قَولِی وَ فِعلِی وَ استِکثَارُ الشَّرِّ وَ اِن قَلَّ مِن قَولِی وَ فِعلِی».
2. نهجالبلاغهی صبحی صالح، خطبهی 16.
3. آل عمران، 133.
4. مائده، 48.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.
پینوشت: برای وارد کردن «ة» در متون عربی بهشکلی که با فونت کنونی سازگار باشد، راهحلی سراغ دارید؟
سلام
چه مطلب خوبی بود. علاقمند شدم بقیه کتاب را هم بخوانم. گرچه به مرور زمان به این نتیجه رسیده ام که باید در گوش دادن و یا خواندن مطالبی که حالت وعظ گونه دارند ، متناسب سازی با خودم بوجود بیاورم. مثلا برای یک مادر خانه دار ، مساله هزاران نفر را نگه داری کردن، یا چند تخته فرش دادن،
شاید اصلا مطرح نباشد. باید بگردد معادلش را در دنیای خودش پیدا کند. وگرنه او هم پیش خودش میگوید من که اصلا چند تخته فرش ندارم که بدهم، همین صد هزارتومن را هم که دارد کمتر کند و پنجاه تومن بدهد و بگوید از ما توقعی نیست و...