«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«و این ولیّ آگاه و مهربان و این ولیّ معصوم در شکل کار و در نوع مدیریت و رهبری مانند رسول (ص) است، که امامت ادامه‌ی رسالت است. در‌حالی‌که فقاهت، زمینه‌ساز امامت است و نه ادامه‌ی آن، که امامت قطع نشده و برچیده نشده، که امام هست، درحالی‌که دیگر رسالتی و رسولی نیست.

و کسی می‌تواند این طرز کار و این مدیریت را بفهمد که به هدف ولی، راه ولی و شرایط ولی، آگاه باشد، که هدف او ایجاد زمینه برای انتخاب انسان و حرکت و قرب اوست. راه او حدود شرع است، نه ظلم و نه جور، که با پای باطل به‌سوی حق راهی نیست و شرایط آن‌ها با عدم تحمل توده‌ی مردم مشخص‌تر می‌شود. آن‌ها هر چند که همراه مهره‌هایی بودند که بتوانند حکومت را در دست بگیرند و با یک کودتا، معاویه و یزید و حکّام دیگر را برکنار کنند، ولی در زمینه‌ای نبودند که مردم ولایت آن‌ها را تحمل کنند و حتی پس از یزید و شهادت حسین (ع)، به علی‌بن‌الحسین (ع) روی نیاوردند، که سراغ مصعب و مختار و مروانیه رفتند.

تحلیل از حرکت ولایت در تاریخ و نقش امام در حوادث، بدون دستیابی به هدف، شرایط و تکلیف آن‌ها امکان ندارد و این است که به‌خاطر تحلیل زندگی امام مجتبی (ع) و رنگ و آب دادن به حرکت او مجبور شدند که دنبال حرف‌هایی بیفتند که مثلاً حرکت زیرزمینی و چریکی نام بگیرد. درحالی‌که این حرکت، راحت می‌توانست معاویه و دیگران را در یک شب به خاک بسپارد، ولی حرکت ولایت به خاکشان نسپرد. این معیارهای انقلابی و غیرانقلابی برای تحلیل این حرکت‌های عمیق نارساست، که هر حرکتی با معیارهای خودش، با هدف و شرایط و تکلیف رهبر و رهروانش می‌تواند تحلیل شود و مورد بررسی قرار گیرد.

این ولایت، آن‌جا که تحمل توده‌ها را به‌دست می‌آورد قیام می‌کرد و آن‌جا که این تحمل نبود، زمینه را فراهم می‌ساخت و یا برای ساختن زمینه اقدام می‌نمود، هرچند که مردم نمی‌پذیرفتند و آن‌ها را تنها می‌گذاشتند، که آن‌ها تکلیف خود را آورده بودند و یک گام هم از حدود بیرون نمی‌گذاشتند و دچار سازش‌های گوناگون نمی‌شدند و مهره‌ی بازیگرهای سرخ و سیاه نمی‌گشتند.

و در کنار این زمینه‌سازی با شکل‌های گوناگون، هم به حفظ اسلام و هم به نگهداری مسلمین و هم نفوذ در قدرت‌های حاکم روی می‌آوردند تا آن‌جا که زمینه‌ها فراهم گردد.

پس از مشخص شدن مکتب و به دست دادن اصول و روایات و مشخص کردن معیارهای استنباط از منابع، دیگر به حضور ولی نیازی نبود، که زمینه‌ی تحملش را نداشتند و او وارث حرکت اولیایی بود که تمامی دین را و معیارهای استنباط را به دست داده بودند و دیگر عذری باقی نگذاشته بودند و این بود که به‌طور طبیعی غیبت شکل گرفت. بدون آن‌که وقتی داشته باشد و به هنگامی محدود شده باشد، که وقت آن ظهور، تحمل در توده‌ی مردم است؛ حال یا با روشنگری و دگرگون شدن تلقی مردم از خودشان و بالا رفتن توقعشان از سطح هدف‌های رفاه و عدالت و تکامل ... و یا با ظهور ظلم مملو، که زمینه ساز قسط کامل است.»*

_________________________________________________________________________

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.

پی‌نوشت: هنگامی که اولین مطلب از مجموعه‌ی مطالب مربوط به کتاب «انتظار» را منتشر کردم، به‌هیچ وجه برنامه‌ای برای ادامه‌ی این کار نداشتم، اما هر چه پیش رفتم به نکات قابل‌تأمل دیگری برخوردم که گمان کردم شاید برای سایر دوستان هم جالب و مفید باشد. به‌مرور تعداد این نکات افزایش یافت و علاوه بر آن، مباحث به‌گونه‌ای بود که گاهی احساس می‌کردم اگر برخی قسمت‌ها را نیاورم، اصل مطلب آسیب می‌بیند یا مبهم می‌ماند. درنتیجه، حجم مطالب افزایش پیدا کرد. تا انتهای مطلب پیشین، کتاب تقریباً ‌از نیمه گذشت ، اما با توجه به پیوستگی مطالب در قسمت‌های بعدی، به‌نظر می‌رسد که ادامه‌ی این روش منجر به بازنویسی کل متن بخش‌های پیش‌رو شود. از‌این‌رو، چنانچه از این پس مطالب دیگری از کتاب را اینجا بیاورم، صرفاً نکاتی گزیده و بدون رعایت ترتیبات و پیوستگی‌ها خواهند بود. اما اگر تا این‌جا، مباحث کتاب برای دوستان همراه و گرامی جذاب و مفید بوده است، احتمالاً مطالعه‌ی کامل تمام مباحث کتاب برای ایشان چنین خواهد بود.

شایان ذکر است که تمام مطالب منتشر شده از این مجموعه و مطالبی که احتمالاً در آینده منتشر شوند با کلیدواژه‌ی «درس‌هایی از انقلاب - انتظار» برچسب می‌خورند.