«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«به اندازه‌ی تمامی پدیده‌ها تکلیف هست و حکم هست. این تکالیف خود با هم تعارضی ندارند.

...

باید به تمامی این‌ها رسید و تمامی آن‌ها را به‌جا آورد. ولی مسأله آن‌جا سبز می‌شود که این‌ها در یک زمان به سراغ تو بیایند، تو در یک زمان محدود با تمامی این دستورها روبه‌رو شوی. این‌جا چه‌کار می‌کنی؟ ...

...

این معلوم است که اگر بتوانی تمامی این‌ها را جمع می‌کنی با واسطه و با تقسیم کار، به تمام کارها می‌رسی و با جامعیت خودت حجم کار و فشار کار را هضم می‌کنی؛ حجم کار را با تقسیم کار و تربیت کسانی که عهده‌دار آن باشند و فشار کار را با ظرفیت روحی و سعه‌ی صدر خویش.

اما آن‌جا که نتوان جمع کرد، ناچار باید انتخاب نمود و در این هنگام حتی با فقه و آگاهی از تکالیف و با توجه به دستورها، احتیاج به یک اصل دیگر هست. احتیاج به میزانی هست که تو را در انتخاب تکالیف کمک کند و در هنگام تزاحم کارگشا باشد. برای راهنمایی تو، این کافی نیست که تو را به دستورها متوجه کنند و از تکالیف برایت بگویند که تو با توجه به تکلیف‌ها بازمی‌مانی و در حیرت انتخاب فرومی‌روی که در این لحظه‌ی محدود به کدامین کار برسی.

در این مرحله، آن‌ها که به میزان‌ها دسترسی ندارند، یا با هوس‌ها انتخاب می‌کنند یا مبتلا به خوشایندها و استحسان‌ها می‌شوند و یا در تاریکی راه می‌روند و در تاریکی تیر می‌زنند.

بی‌جهت نیست که در کنار کتاب و حکم، میزان مطرح می‌شود و این هر دو همراه انبیا فرستاده می‌شوند تا هم در هنگام تزاحم حکم‌ها تو را راهنما باشند و هم در عمل به یک دستور تو را از انحراف دور کنند ...

...

این موازین به تو نشان می‌دهند که چه‌وقت دوستی کنی و چه وقت ببُری و چه ‌وقت سلام کنی، چه‌وقت جواب سلام را هم ندهی؛ چون این حکم‌ها بدون میزان‌ها گمراهی می‌آورند و کسی که می‌خواهد فقط با فقه و آگاهی از حکم راه بیفتد به انحراف می‌رسد. به همین خاطر تو باید در حکمی که می‌شنوی و عملی که می‌خواهی بیاوری به این میزان‌ها توجه کنی که چه عاملی تو را وادار می‌کند و چه جهتی تو را می‌خواند و این عمل سازنده‌تر است و یا عمل دیگر.

...

تو با این توجه می‌توانی از انحراف‌ها و بازتابی بودن‌ها نجات بیابی و بفهمی که چه وقت محبت کنی که محبت تو، عاملش و جهتش و اثرش خالص و مطلوب باشد.

این‌ها یک دسته از میزان‌ها هستند که برای فهم حکم و درک روحِ حکم به تو کمک می‌کنند.

یک دسته از موازین هم به تو نشان می‌دهند که هنگام تزاحم و در کنار چند حکم که به تمام آن‌ها نمی‌توانی برسی چه باید بکنی؟

در این مرحله، میزان اهمیت و صعوبت و مخالفت هوس مطرح می‌شود.

هنگامی که به دو کار برخورد می‌کنی، نگاه کن کدام را خدا بهتر می‌پسندد و کدام یک اهمیت بیشتری دارد، اگر در نظر خدا برابر بودند، ببین کدام بر تو سخت‌تر است و کدام از هوس تو دورتر است که آن‌چه سخت‌تر است، سازنده‌تر خواهد بود.

...

ظرفیت و حاجت و فایده، و جبران نداشتن از جهت بدل و از جهت زمان، می‌توانند اهمیت‌ها را مشخص کنند و تکلیف‌ها را نشان بدهند.

...

کسانی که به اهمیت‌ها فکر می‌کنند، دیگر نمی‌توانند سر پایین بیندازند و به روایتِ وسعت بر عیال و خوش‌رفتاری با خانواده نگاه کنند، که باید در هنگام تزاحم، ظرفیت‌ها و نیازها و سود و ضررها و جبران‌ها را در نظر گرفت و خشک و خشن قدم برنداشت. و اگر به این توجه و دقت روی آوردیم، آن‌وقت می‌بینیم که چه‌قدر حکم و دستور و فریضه را زیر پا گذاشته‌ایم و می‌فهمیم که چه‌قدر گناه کرده‌ایم و چه‌قدر از فسادها و جنایت‌ها به ریش ما چسبیده و گردن ما را گرفته است ...

...

البته این معنایش این نیست که خودت را و زندگی خودت را دور بریز، که معنایش این است که اگر به خودت هم می‌رسی و به زندگی خودت هم می‌پردازی به‌خاطر اهمیت آن و ضرورت آن است. هنگامی که تو محتاج‌تری و یا ضعیف‌تر هستی، طبیعی است که تو مقدم می‌شوی و در این تقدیم عبادت هم کرده‌ای و ثواب هم برده‌ای، که این تقدیم با محاسبه همراه بوده است و از نشان خدا و اسم الله برخوردار گردیده است.

...

آن‌جا که کارها در نظر خدا برابر هستند و از نظر اهمیت مساوی هستند، آن‌جا معیار صعوبت و مخالفت با هوس در میان است، که «اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها(1)».

امام (ع) در نهج‌البلاغه، آن‌جا که خصلت‌های برادرش را می‌شمارد، تا آن‌ها که می‌خواهند به مقام برادری او برسند عذری نداشته باشند، در آخر توضیح می‌دهد که: «وَ کانَ اِذا بَدَهَهُ اَمرانِ یَنظُرُ أیُّهُما اَقرَبُ اِلی الهَوی فَخالَفَهُ(2)»؛ آن‌جا که دو کار ناگهانی و بالبداهه با او روبه‌رو می‌شدند و او را مبهوت می‌کردند، او مسلط بود، نگاه می‌کرد که کدام به هوا نزدیک‌تر است، پس با آن مخالفت می‌کرد و آن را کنار می‌زد.

و این میزان هم حساب‌شده است؛ چون کاری که بر تو فشار بیشتری می‌آورد، به تو قدرت بیشتری خواهد داد و تو را به معراج بالاتری خواهد رساند.»*

_________________________________________________________________________

1. مفتاح‌الفلاح، شیخ بهایی، ص 25.

2. نهج‌البلاغه‌ی صبحی صالح، حکمت 289.

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.