«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
«... در مرحلهی عمل، گذشته از ظرفیت و طرح، به دو عامل دیگر نیز نیاز است. دو عملی که در روش تربیتی انبیا در سورهی حدید به آن اشاره شده، که انبیا، تمامی، همراه بیّنات و کتاب و میزان بودهاند. این دو عامل، همین کتاب و میزان است که پس از بیّنات مطرح میشود.
همراه این دو عامل، تربیت افراد و تربیت کادر به وسعی میرسند که تحمل یک نوع دیگر از تشکّل و سازمان و یک نوع دیگر از مدیریت و رهبری را داشته باشند؛ چون با این بیّنات و کتاب و میزان، آدمها خود به پا میایستند و قسط را به پا میدارند.
این رهبری، رهبری انبیا است که بیشتر از آن سطحی گذشتهایم و آن را باز نکردهایم و همین است که در ته دلهامان گاهی نسبت به رهبری و سیاست آنها اعتراض داریم و آن را نمیفهمیم.
یکی از اساتید دربارهی انحراف خلافت پس از رسول (ص) توضیح میداد، که در این آیه آمده است و به رسول خطاب دارد که بهواسطهی رحمت خدا، تو برای اینها نرم شدی. «وَ لَو کُنتُ فَظَّاً غَلیظَ القَلبِ لانفَضّوا مِن حَولِک(1)»؛ اگر تو خشن و سنگدل بودی از گرد تو پراکنده میشدند.
استاد میگفت: ما میدانیم که عُمَر با خشونت عظیمی همراه بود، ولی مردم از گرد او پراکنده نشدند که هیچ، بلکه در هنگام اختلاف، بر رسول (ص) هم مقدم داشتند و در برابر نصّ رسول (ص)، به اجتهاد او عمل کردند.
نکتهی نهفته همین است که اساس رهبری و مدیریت عوض شده بود، تا آنجا که میتوانست ترس و خشونت، خشونتی که از گرد رسول (ص) پراکنده میساخت، آدمها را جمع کند؛ چون از رسول (ص) ترس نبود و درنتیجه خشونتش آنها را پراکنده میکرد.
در رابطهی رسول (ص) با افراد، ترس، فریب و نیرنگ و حتی عشق به خود او و شخص او نمیتوانست حاکم باشد که رابطهی رسول (ص) با افراد و نظم حاکم بر این رابطهها، عشق به خدا بود که میفرمود: « اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحبِبکُمُ اللهُ(2)»؛ اگر خدا را دوست میدارید از من اطاعت کنید و به دنبال من بیایید تا خدا شما را دوست بدارد.
اینچنین رابطهی عمیق و انسانی که نه از ترس مایه میگیرد و نه از نیرنگ و نه از عشق به شخص، اگر در میان نباشد، طبیعی است که خشونت آنها را پراکنده میسازد، که بهصراحت قرآن اکثر مردم هنوز از ایمان برخوردار نبودند، که «لَمّا یَدخُلِ الایمانُ فی قُلُوبِکُم(3)». اینجاست که نرمش و تحمل رسول (ص) که راستی همچون کوه بار سنگینی است آنها را جمع میکند. درحالیکه در دورههای بعد و پس از رسول (ص)، رابطهها از ترس و نیرنگ و سیاست و از عشقهای شخصی و غیرالهی مایه میگرفت و همین بود که حتی خشونتها آنها را پراکنده نمیساخت.
این خصلت رهبری انبیا است و این اساس تشکل و سازماندهی و رهبری اسلامی است، که رابطهها را از سطح روابط سازمانی و حتی حکومت بر دلها هم بالاتر آورده است، که در این رابطه، ترس و سیاست و عشق کارسازی ندارد.
...
... در ضرورتِ تشکل بحثی نیست، اگر حرفی هست در ویژگیهای تشکل اسلامی و خصوصیات تشکیلات اسلامی است. مسأله این است که نوع سازماندهی و تشکل در جوّ اسلام و همراه معیارهای اسلامی چگونه باید باشد؟ آیا مدیریت و رهبری اسلامی میتواند کلیشهای از مدیریتهای شناختهشده و متداول باشد، یا اینکه از بنیاد با اینها تفاوت دارد و از اینها جداست؟
و باز این نکته باید روشن باشد که شورایی کردن مدیریت مسأله را عوض نمیکند؛ چون مهم نوع رابطهی این شورا و یا نوع رابطهی این فرد است که آیا این شورا و یا این فرد است که مسائل را مییابد و میسنجد و تصمیم میگیرد و دیگران باید عمل کنند و سطح کار را بالاتر و بالاتر بیاورند، تا آنجا که علامت مدیریت عالی همین بازدهی بیشتر میشود؟ یا اینکه افراد نه به اندازهی عمل، که به اندازهی بینششان از عمل بهره میبرند و باید هر کس از عملش و با عملش رفعتی بگیرد و ارتقایی بیابد.
ما میبینیم در یک سازمان بزرگ، افراد از مجموعهی کار و از جهت کار بیخبرند. این کارگر نمیداند که چه میگذرد و این کار در مجموعهی کارها چه نقشی دارد. او به یک کار تقسیمشده پرداخته و فقط کار میکند، بدون آنکه از کارش بینشی داشته باشد و نقش آن را فهمیده باشد و همین است که خود او با کارش به جایی نمیرسد، گرچه سازمان به سطح بالاتری از تولید میرسد. او چیزی نمیفهمد، این مدیریت است که فهمیده و تصمیم گرفته و با متلاشی شدن آن هم همهی کارها متلاشی می شود.
...
... ارزش عمل وابسته به انگیزه و عامل و به نیت و جهت عمل و به بینش تو از رابطهها و نقش عمل و آنگاه به شکل هماهنگ با عمل با این انگیزه و هدف و بینش است. آدمی به اندازهای که از عملش میفهمد از عملش بهره میبرد و این است که چند نفر از یک عمل مساوی بهرههای متفاوت و ارزشهای مختلف بهدست میآورند.
و باز در بینش اسلامی، همه عهدهدار و همه مسئول هستند و کار هر کس مهمترین کارِ باقیمانده است. هنگامی که در یک مجموعهی کار، قسمتی از آن ناقص میماند، من نمیتوانم به کار خودم مشغول بشوم که باید کار مانده را بهعهده بگیرم و حتی اگر قدرت ندارم باید این امکان را فراهم کنم و قدرت را تحصیل بنمایم، بدون آنکه به مسألهی تخصص و تقسیم کار صدمهای وارد بیاورم.
با توجه به همین دو نکته که هر کس با عملش به جایی نمیرسد که به اندازهی بینشش بهره میبرد و هر کس مسئول است و عهدهدار است؛ «کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عن رَعِیَّتِهِ(4)»، با توجه به این دو اصل میتوانیم تفاوت دقیق و بنیادی مدیریت اسلامی را با سایر مدیریتها بفهمیم.»*
_________________________________________________________________________
1. آل عمران، 159.
2. آل عمران، 31.
3. حجرات، 14.
4. ارشادالقلوب، حسن بن ابیالحسن دیلمی، ج 1، ص 184.
* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیلهالقدر، 1390.