«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«طرح بر اساس هدف تو و هدف تو بر اساس درک تو از قدر و ارزش تو شکل می‌گیرد. من که برای خودم ارزشِ بیش از زندگی تکراری قائل می‌شوم، ناچار در من هدفی دیگر شکل می‌گیرد و برای رسیدن به این هدف آماده می‌شوم. با در دست داشتن هدف، کلید طرح به دست آمده، با شهادت، مراحل و مسائل آن مشخص شده و با رفعتِ ذکر، دیگر از مانع‌ها و رنج‌ها نمی‌ترسم و این است که آماده می‌شوم و اقدام می‌کنم و این اقدام من، از فقه و ادراکی برخوردار است که دیگر سردرگم نمی‌مانم و عقب‌گرد نمی‌کنم.

...

«یا ایّها النّبیّ حرّض المؤمنین علی القتال، ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأتین و ان یکن منکم مأةٌ یغلبوا الفاً من الّذین کفروا بانّهم قومٌ لایفقهون(1)».

همراه عنصر ایمان و عشق؛ «حرّض المؤمنین»، در تو ذوق و ابتکار و صبر و پشتکار سبز می‌شود. تو به چیزی که علاقه داری، برایش می‌جوشی و هزار راه بسته را می‌گشایی. امان از روزی که کاری را نخواهی و علاقه نداشته باشی، که با هزار بهانه راه‌های باز را به بن‌بست می‌کشانی.

گذشته از ذوق و پشتکار، ایمان و عشق تو، تو را با دیگرانی که از این عشق و ایمان برخوردارند جمع می‌کند، هر چند که تو به آن‌ها علاقه نداشته باشی، که علاقه‌ی به هدف می‌تواند حتی با بی‌علاقگی تو به شخصی، تو را با او جمع کند و هماهنگ کند و این است که آیه، گذشته از عنصر ایمان، به عنصر تجمع هم اشاره دارد. نمی‌گوید یک نفر در برابر ده نفر، که می‌گوید بیست نفر در برابر دویست نفر و صد نفر در برابر هزار نفر و این نشانه‌ی همین عنصر تجمع است که کارگشاست و توان‌ها را بالاتر می‌آورد.

پس از عنصر ایمان و تجمع، عنصر صبر مطرح می‌شود: «عشرون صابرون». البته این صبر ادامه‌ی ایمان است. به اندازه‌ای که تو عاشق هستی، صابر هم خواهی بود و مقاومت خواهی کرد.

همراه این عناصر شما به غلبه خواهید رسید و آن‌گاه توضیح می‌دهد چرا: «بانّهم قومٌ لایفقهون»؛ چون آن‌ها از فقه و بینشی برخوردار نیستند. پس عناصر «فقه» و «صبر» و «تجمع» و «ایمان» می‌توانند شما را در برابر دشمنی که ده برابر شماست به غلبه و پیروزی برساند.

در آیه‌ی بعد به‌خاطر ضعف، تخفیف می‌دهد و بار را سبک می‌کند ...

...

آن‌جا که تو کوچک‌ترین کارت با هدفت در رابطه است و حتی سلام گفتن و جای باز کردنت به‌خاطر جهتی است، این فقه و بینش به کارهای کوچک‌تر معنا می‌دهد و در آن اثر می‌گذارد و همین فقه این کارهای پراکنده را جمع می‌کند و در طرح، جان می‌دمد و این فقه و بینش، از برکتِ ایمان به هدف در تو سبز می‌شود و بارور می‌گردد.

ما ناچاریم که مشخص کنیم که در وسعت عمرمان چه بنایی می‌خواهیم به‌پا کنیم و چه هدفی را می‌خواهیم دنبال کنیم. آن‌وقت با این هدف مشخص به علوم و اعمال مشخص روی خواهیم آورد و دیگر اسیر موج‌ها و جریان‌های اجتماعی نخواهیم گردید که ما با ایمان به هدف مشخص، به علوّ و تسلطی می‌رسیم که ما را از کارهای پراکنده نجات می‌دهد.

...

اکنون می‌توانی رابطه‌ی طرح با ظرفیت و یا جریان فکری را بفهمی؛ که در جریان فکری، ارزش انسان مشخص می‌شد و با ظرفیت، توانایی و مقاومت انسان بالا می‌رفت و به «نبودن‌ها» و «نشدن‌ها» عذر نمی‌آورد. هدف را می‌شناخت و از مانع‌ها نمی‌ترسید که برای رسیدن به هدف و برداشتن مانع‌ها، آن‌ها را تجزیه می‌کرد و تقسیم می‌کرد و مسائل و مراحلش را می‌شناخت و آن‌وقت آن آدمی که می‌خواهد به بالای آن قله برسد، به‌جای نشستن و حسرت خوردن و به‌جای منفی بافتن، دنبال کشت پنبه می‌رود که طناب تهیه کند و به دنبال درخت می‌گردد که نردبان بسازد و دنبال معدن می‌گردد که آهن استخراج کند.

مادام که هدف‌ها تجزیه نشوند و مراحل و مقدماتشان مشخص نگردند، به‌ کاری نمی‌توان دست زد که طرحی در دست نیست و اگر کاری باشد، تقلید است و به دنبال حوادث رفتن.

هدف‌های بزرگ هنگامی که تجزیه می‌شوند و کلید طرح را به دست می‌دهند، راحت و آسان خواهند شد و هدف‌های کوچک هنگامی که خُردشان نکنی و مراحل و مقدماتشان را نشناسی، غیرممکن و محال جلوه می‌کنند. تو با شناختن هدف، باید نیازها و ضرورت‌های هدف و آن‌گاه راه رسیدن به هر یک از مقدمات و مراحل آن را بشناسی و برای درگیری با مانع‌ها آماده شوی و حتی می‌توانی حجم کار را با تقسیم کار کم کنی، پس از آن‌که فشار کار را با ظرفیت و وسعت صدر برطرف نموده‌ای. کسانی که در برابر فشار کار و حجم کار فقط سینه سپر می‌کنند و می‌خواهند یک‌تنه اقدام کنند، نه به جایی می‌رسند و نه تحملی برایشان باقی می‌ماند.»*

_________________________________________________________________________

1. انفال، 65.

* علی صفایی حائری، درسهایی از انقلاب/ دفتر اول: انتظار. انتشارات لیله‌القدر، 1390.