«بسم الله الرّحمن الرّحیم»
در کارهای گروهی گاه اتفاق میافتد که فرد یا افرادی از گروه بهخوبی از پس وظیفهی خود برنمیآیند. در چنین مواردی، گاهی افراد اخلاقمدار میکوشند تا با تلاش هرچه بیشتر، ضعف همکار خود را پوشش دهند و کمبود حاصل از عملکرد ضعیف او را جبران کنند. این تلاش مضاعف ممکن است با انگیزهی کمک به یک دوست یا همکار و یا در جهت ارتقای عملکرد گروه در جهت نیل به اهداف و منافع فرد یا گروه باشد. بدیهی است که مانعی وجود ندارد که این انگیزهها با هم همراه باشند یا در طول اهداف و انگیزههای بالاتری قرار گیرند.
این حرکت ظاهراً مثبت، گاه میتواند شکلگیری رویههایی منفی و ناسالم را بهدنبال داشته باشد. یکی از محیطهای مستعد برای شکلگیری این رویههای ناسالم، محیطهای اداری دولتی هستند. بهطور ویژه، در کشور ما، نیروهای شاغل در ادارات دولتی اغلب مجموعهای از افراد با سطوح و انواع مختلفی از استعداد، دانش، تجربه و انگیزه هستند که البته هر فرد نیز دارای پیشینهی فرهنگی و ویژگیهای اخلاقی مخصوص به خویش است.
بسیاری از افراد شاغل در این ادارات اساساً نه در زمینهی شغلی خود استعداد ویژهای دارند و نه به آن علاقهمندند و در نتیجه انگیزهی قابلتوجهی نیز برای اجرای صحیح و دقیق وظایف خود ندارند. کار میکنند تا در پایان هر ماه حقوقشان را دریافت کنند. اما واقعیت این است که دریافت این حقوق بیشتر به حضور در محیط اداره بستگی دارد (آن هم کموبیش) و نه عمل به وظایف به نحو احسن. درواقع، پس از آنکه فرد موفق به ورود به اداره و اشغال یک موقعیت شغلی بهصورت رسمی شد، دیگر کیفیت اجرای وظایف اهمیت چندانی ندارد. لذا این افراد در بسیاری از موارد در عمل به وظایف خود کمتوان هستند و یا تعمداً کوتاهی میکنند. اینکه دلایل شکلگیری چنین محیطی کدامند، موضوعی مهمتر است که البته شناخت آنها نیاز به تأمل بیشتر و بیان آنها نیاز به زمان و فضای بیشتری دارد (انشاءالله در مطالبی دیگر).
آنچه در اینجا محل بحث است این است که گاهی افراد اخلاقمدار شاغل در این ادارات تلاش میکنند تا با صرف انرژی بیشتر کمکاری و ضعف خواسته و ناخواستهی همکاران خود را جبران کنند، با این هدف که از دوستان و همکاران خود حمایت و حفاظت کنند و یا کیفیت خروجی کار مجموعه را حفظ کنند. تا اینجای کار همهچیز از حیث اخلاقی مثبت بهنظر میرسد. اما آنچنان که پیشتر اشاره شد، از جایی که این رویدادها تبدیل به یک رویه میشوند، ابعاد دیگر مسأله رخ مینماید.
متأسفانه در برخی موارد، افراد هنگامی که متوجه میشوند با نشان دادن ضعف یا کمکاری احتمالاً فرد دیگری حاضر است مسئولیت کار آنها را به دوش بکشد، خودآگاه یا ناخودآگاه این رفتار را بهعنوان یک رویهی دائمی اتخاذ میکنند. یعنی وظیفهی خود را بهدرستی انجام نمیدهند تا فرد دیگری از سر دلسوزی برای ایشان یا مجموعه، بخشی از مسئولیت کار را به عهده بگیرد.
مشکل هنگامی بغرنجتر میشود که گاه مدیران نیز از سر دلسوزی برای افراد ظاهراً ضعیف یا محدودیت اختیارات در برخورد با افراد کمکار، بار سنگین وظایف آنها را بر دوش افراد متعهد و وظیفهشناس میگذارند با این توجیه که افراد گروه اول عمداً یا سهواً کار را خراب میکنند (البته خود مدیران نیز تا حدی محصول همین مجموعهها و نظام حاکم بر آنها هستند). اگرچه برخی مدیران بعضاً به زبان و حتی گاهی قلباً قدردان زحمات افراد متعهد و اخلاقمدار هستند، اما در بسیاری از موارد در ارزشگذاری و تقدیر عملی از افراد توسط نظام مدیریت مجموعه تفاوت چندانی مشاهده میشود که این امر میتواند منجر به کاهش سطح شوق و انگیزهی افراد کوشا و متعهد شود. وقتی به درددل برخی از کارمندان متعهد ادارات گوش میدهیم، متوجه میشویم که چگونه افرادی که ابتدا با شوق و تلاش و تعهد بسیار وارد محیط کار شدهاند، پس از مدتی دچار یأس و دلسردی و انباشت خشم شدهاند. حال برخی از آنها تعهد و تلاش اولیه را کنار گذاشتهاند و برخی به هر طریق آن را حفظ کردهاند.
اگرچه این نکته صحیح است که پایبندی به اصول اخلاقی در سطوح بالا وابستگی چندانی به تقدیر از سوی دیگران و یا دریافت پاداش مادی یا معنوی ندارد، اما واقعیت این است که کارمندان ادارات از میان جمعیت پیامبران گزینش نمیشوند (و البته این به این معنی نیست که تمام پیامبران میتوانند در گزینشهای ادارات ما پذیرفته شوند).
آنچه تا اینجا بیان شد نکاتی روشن و بدیهی بود، اما پس از این هم قرار نیست تغییر خاصی رخ دهد. وقتی که هفت بند ابتدایی یک متن مربوط به بیان موارد روشن بوده است، محتمل است که یک بند باقیمانده نیز چنین باشد، چون این تبدیل به یک رویه شده است و شکلگیری این رویه و عادت، میتواند اینرسی یا تمایل به حفظ حالت موجود را افزایش و احتمال روی دادن یک تغییر و تحول جدی را کاهش دهد. شاید این جدیترین خطری است که عملکرد اخلاقی افراد متعهد متوجه افراد ضعیف و کمکار میکند. درواقع، آنچه در ظاهر حمایت افراد اخلاقمدار از همکاران ضعیف و کمکار (و یا حمایت از مجموعه) بهنظر میرسد، میتواند با کمک به شکلدهی یک رویهی ناصواب بهتدریج احتمال حرکت این افراد (ضعیف) بهسوی تغییر، پیشرفت و رشد را کاهش دهد. نقطهی بسیار خطرناک و جدی ماجرا نه کاهش احتمال پیشرفت شغلی، بلکه کاهش احتمال رشد ابعاد اخلاقی و انسانی افراد ظاهراً ضعیف و کمکار است. در سوی دیگر نباید از این نکته غافل شد که حرکت در جهت کاهش احتمال رشد انسانها، حتی بهصورت ناآگاهانه، برای افراد اخلاقمدار هم پیامدهای منفی اجتماعی و حتی احتمالاً اخلاقی بهدنبال خواهد داشت که میتواند یک رابطهی باخت - باخت کامل را رقم بزند، اگرچه هر دو طرف رابطه از آن راضی باشند و اسم دیگری روی آن بگذارند. باز هم بدیهی است که اگر این حرکت آگاهانه باشد، طبعاً دیگر آن فرد اخلاقمدار و متعهد نیست.
___________________________________
پینوشت: بابت ادامهی مطالعهی این بدیهیات سپاسگزارم.